صلح کل یا دوستی با دشمنان

  • 1395/06/24 - 10:34
قطاب معاصر صوفیه با علم به اینکه برائت از دشمنان دین، از ارکان اعتقادی شیعه است، چرا نسبت به سران و بنیانگذاران تصوف که در دشمنی با ائمه اطهار سرآمد زمان خود بودند، برائت نجسته و حتی بالعکس آنها را تقدیس و تطهیر کرده و با کمال افتخار نام آنها را در سلسله اقطاب داده و آنها را صاحب خرقه درویشی می‌دانند؟! آیا این همان مصداق «صلح کل» یا دوستی صوفی با دشمنان دین نیست؟!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مطالب پرجنجال و بحث برانگیز صوفیه، مساله «صلح کل» بودن صوفیه است. مساله‌ای مهم و اساسی در اعتقادات و کلام شیعی که اصطلاحا، از آن به «تولی و تبری» یاد می‌شود و در مقابل آن مفهوم «صلح کل» و یا دوستی با دشمنان اهل‌بیت (علیهم السلام) است.
«تولی» دارای معانی مختلفی است همچون؛ دوستی، سرسپاری، ولی آنچه که مشهور است، همان «سرسپردگی و ولایت‌پذیری» است که ریشه‌ی اصلی اعتقادات شیعه محسوب می‌گردد. تولی مرتبه‌ای از محبت است که درنهایت شدت به سرسپاری و پذیرش مطلق ولایت ولی الله منجرمی‌گردد. تولی تام نسبت به امام معصوم (علیه السلام) مقامی شامخ و بس متعالی است که بندگان صالح الهی بعد از گذشت دوره‌ای سخت و طولانی سلوک و ریاضات شرعیه، به آن واصل شده و در واقع والاترین مقام بندگی خداوند، همین اطاعت محض از ولایت کلیه الهیه است. 
در طول تاریخ اسلام برخی از اصحاب رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) و اهل‌بیت (علیهم السلام) همچون سلمان فارسی، مقداد، ابوذر، حجربن عدی، میثم تمارو حبیب‌ بن مظاهر به این شرافت بندگی نائل آمده و سرآمد عصر خویش بوده‌اند. در مقابل مفهوم «تولّی»، عنوان «تبرّی» مفهومی متباین است. در حقیقت تبری همان شدت محبت و تولی است که می‌توان آن را اینگونه تفسیر نمود: تولی یعنی اشتداد در محبت به ساحت مقدس معصومین و تبری یعنی دشمنی با دشمنان معصومین (علیهم السلام). بنابراین به این نتیجه منطقی دست می‌یابیم که «تبری و دشمنی با عدوالله شرط اصلی تولی و صحت ایمان است».

مع الاسف برخی ساده‌ اندیشان، همچون صوفیه از اصل اساسی ایمان؛ یعنی «برائت از دشمنان اهل‌بیت (علیهم السلام)» دست شسته و به دلایل واهی و پوچ دم از صلح و دوستی با جمیع خلق الله زده و اصلی به نام «صلح کل» را برای خود جعل کرده‌اند. کم بهره‌ترین شیعیان از لحاظ معارف دینی، از اصل تولی و تبری غافل نبوده و به شکل آشکار و غیر آشکار دشمنی خود را با دشمنان دین ابراز کرده و آن را عنصری غیر قابل انفکاک از باورهای دینی و ولایی خود می‌دانند. سند و دلیل روشن ما، رجوع به مفاتیح الجنان و کتب ادعیه و تلاوت چند خط از زیارات معصومین (علیهم السلام) و مشاهده موضع‌گیری آشکار در مواجه با دشمنان ائمه اطهار(علیهم السلام) است که بصورت «لعن و برائت» در سطوح وسیعی به شکل منصوص و موثق آورده شده است. حتی در بعض نقل‌ها، ثواب لعن از صلوات هم بیشتر است و موجب تقرب به حضرت احدیت جلت عظمته می‌شود. در زیارات می‌خوانیم «اتقرب الی الله بحبکم و البرائه من اعدائکم[1] من با محبت به شما اهل بیت و برائت از دشمنانتان به خداوند یکتا تقرب پیدا می‌کنم» و در زیارت عاشورا خطاب به سیدالشهدا (علیه السلام) عرضه می‌داریم «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم[2] من صلحم  با صلح کنندگان با شما و در پیکارم با پیکار کنندگانتان و دوستم با دوستانتان و دشمنم با دشمنانتان». از دیگر مصادیق صلح کل بودن صوفیه عدم همراهی با مدافعان حریم تشیع و اسلام در طول تاریخ است. در هشت سال دفاع مقدس ما برگ زرینی از صوفیه در دفاع از انقلاب اسلامی و حتی مبارزات قبل از انقلاب مشاهد نکرده و بالعکس حتی درمسیر تثبیت انقلاب و تعالی آن بارها شاهد سنگ اندازی سران صوفیه و همراهی آنها با دشمنان نظام و سران فتنه بوده‌ایم.

 در حقیقت با تحلیل عقلی و هم با نگاه روایی به مقوله‌ی تبری، به این مهم می‌رسیم که نشانه مومن اهل محبت، تبری و بیزاری از دشمنان دین و اهل‌بیت است چنانچه درروایت شریفی، مولای متقیان علی (علیه السلام) درجواب هلال، اقل باور یک شیعه را اینگونه بیان می‌نماید « لَقَدْ سَأَلْتَ- يَا أَخَا بَنِي هِلَالٍ- فَافْهَمْ. إِذَا أَتَيْتَ بِوَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي الْجُمْلَةِ وَ بَرِئْتَ مِنْ‏ أَعْدَائِنَا فِي الْجُمْلَةِ فَقَدْ أَجْزَأَكَ.[3] حضرت فرمود: اى‏ برادر هلالى‏ ، سؤال كردى جوابش را بفهم. اگر ولايت ما اهل‌بيت را اجمالا بپذيرى و از دشمنان ما اجمالا برائت بجوئى برايت كافى است‏».

تا زمانی محب در محبت خویش صادق است که عملا و قلبا نسبت به اعداء الله بغض و برائت داشته باشد. از مصادیق تولی و تبری توجه به واقعه عاشورا و باطن آن که سراسر ابراز محبت به محضر امام (علیه السلام) و دشمنی با قاتلین ایشان و به اصطلاح مجموعه ای از سلام و لعن است که شیعه‌ی محب را به «موضع‌گیری و صف‌بندی» در مقابل لشکر کفر و نفاق قرار می‌دهد. 

با مطالعه اقوال و افعال سران صوفیه قدیم، به این نتیجه می‌رسیم که اقطاب آنها نه تنها محبتی نسبت به ائمه نداشتند، بلکه از حضرات معصومین و اقوالشان ابراز برائت می‌کردند! و شاهد سخن، ماجرای برگشتن امیرالمومنین (علیه السلام) از جنگ جمل و برخوردش با حسن بصری است که از بزرگان و موسسین تصوف بحساب می‌آید: «علی (علیه اسلام) در ميان راه به حسن‏ بصرىّ‏ كه در حال وضو گرفتن بود رسيده و بدو فرمود: اى حسن در وضوى خود دقّت كن و آداب آن را بجاى آور. او گفت: اى أمير المؤمنين ديروز افرادى را كشتى كه همگى شهادت به توحيد و رسالت داده و نمازهاى پنجگانه را اقامه می‏‌كردند و با تمام آداب وضو مى‏‌گرفتند!»[4] از دشمنی سران تصوف همچون حسن بصری و سفیان ثوری با اهل‌بیت (علیهم السلام) به این اصل می‌رسیم که دوستی با دشمنان دین، ریشه‌ در اصلی بی‌ریشه  به نام «صلح کل» دارد که زائیده‎‌ی عدم اعتقاد به «تولی و تبری» است.

برای تایید ادعای خویش، به سخن یکی از نویسندگان صوفیه اشاره می‌کنیم؛ او گوید: «ادیان و مذاهب یکسانند و برای هیچ یک ترجیحی قائل نیست یعنی دیانت اسلام با بت‌پرستی یکسان است و کعبه و بت‌خانه، صمد و صنم یکی است».[5] و «صوفی هیچ عقیده‌ای را غلط نمی‌شمرد و اختلاف مذاهب را اختلاف در رنگ و صورت می‌شمارد و صلح کل می‌طلبد».[6]

حال این پرسش به ذهن می‌رسد که اقطاب معاصر صوفیه با علم به اینکه برائت از دشمنان دین، از ارکان اعتقادی شیعه است، چرا نسبت به سران و بنیان‌گذاران تصوف که در دشمنی با ائمه اطهار سرآمد زمان خود بودند، برائت نجسته و حتی بالعکس آنها را تقدیس و تطهیر کرده و با کمال افتخار نام آنها را در سلسله اقطاب داده  و آنها را صاحب خرقه درویشی می‌دانند؟! آیا این همان مصداق «صلح کل» یا دوستی صوفی با دشمنان دین نیست؟! آیا روایات واصله و منصوص از اهل‌بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) که به طور متواتر و کثیر، لعن و موضع‌گیری مقابل دشمنان دین را واجب دانسته را باید کان لم یکن تلقی کرده و به سخنان بی‌پایه و اساس و متناقض اقطاب و به اصطلاح مشایخ صوفیه گوش داد؟! با وجود اینکه مسیر به وضوح روشن و بین است، تمسک به اقوال مخالف با روایات صحیحه شیعه و تمسک به خواب و خیالات و مشاهدادت شیطانی سران صوفیه ، بدون حجت شرعی بوده و منحرفین از مسیر ناب تشیع، نزد پروردگار معذر نخواهند بود.

پی‌نوشت:

[1]. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام)
[2]. قمی، جعفربن محمد قولویه، کامل الزیارات، انشتارات دارالمرتضی، 1356، ص 176
[3]. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس هلالی، انتشارات الهادی، 1405، ج2،  ص 928 
[4]. طبرسی،احمد بن علی، الإحتجاج، ترجمه جعفرى، انتشارات اسلامیه، ج‏1، ص 371
[5]. غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، زوار، تهران، ص 426
[6]. همان، ص 425.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.