اویسی یعنی چه؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه اویسیه از فرقههای صوفیه است که خود را منسوب به اویس قرنی (شهادت 37 ه.ق) از تابعین و شهید جنگ صفین میدانند. اویس را بیشتر از هر چیز به زهد و پارسایی میشناسند. او در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای دیدار حضرت به مدینه آمد، اما موفق به دیدار او نشد. اویس با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کرد و در جنگ صفّین در رکاب آن حضرت به شهادت رسید.
بزرگان تصوف تاکنون نتوانستهاند تعریف جامع و مانع و متفق علیهی برای تصوف ارائه دهند، و هر کس از ظن خویش تعریفی برای تصوف ارائه کرده است که البته اشاره به بعدی از ابعاد تصوف نموده است. از جمله تعاریفی که برای تصوف شده است میتوان به چند تعریف اشاره کرد:
ذوالنون مصری درباره صوفیان میگوید:«مردمانی که خدای را بر همه چیز بگزینند و خدای ایشان را بر همه بگزیند.»[1]
جنید میگوید: «تصوف، صافی کردن دل است از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبیعت و فرو میراندن صفات بشریت و دور بودن از دواعی نفسانی و فرود آمدن بر صفات روحانی و بلند شدن به علوم حقیقی و به کار داشتن آنچه اولیتر است الی الابد و خیر خواهی به همه امت و وفا به جای آوردن بر حقیقت، و متابعت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) کردن در شریعت.»[2]
از ابومحمد جریری پرسیدند تصوف چیست؟ گفت:«ابوسعید ابوالخیر تصوف را عبارت از آن میداند که "الدخول فی کل خلق سنی، و الخروج عن کل خلق دنی"[3] آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی.» از ابن عطار پرسیدند که ابتدا و انتهای تصوف چیست؟ گفت: «ابتدایش معرفت است و انتهایش توحید»[4]
تعاریف گفتهشده درباره اصل تصوف است و فرقههایی که به مرور زمان به تصوف اضافه شدند یا از صوفیه منشعب گردیدند برای خود تعاریف خاصی را بیان میکنند. از جمله فرقههای مذکور اویسه است که در تعریف این فرقه چنین گفتهاند: «اما بعد، معلوم باشد که کلمه اویسی مرکب از چهار حرف است و هر یک از این چهار حرف منتخب از کلمهای است و دار بر معنی و خبر از جایی میدهد، و اشارات به جایی است و مشعر به چیزی، چه داند آنکه اشتر میچراند.
اما پوشیده نماند که "همزه" اویسی منتخب از کلمه "الله" است که اسم ذات است؛ یعنی هر ولی که اویسی باشد، حضرت الله که آفریدگار مرتبه ولایت است در ذات بنی آدم، قوت ولایت در ذات این طایفه بیشتر آفریند و به صفت قهاریت و عظمت لحظهلحظه تجلی کند و هریک از انواع تجلی که صوری و نوری و معنوی و ذوقی است و غیرهم به نسبت این طایفه بیشتر واقع شود. و گاهی چنان بود که انواع تجلیات به یکی واقع شود که او را مرتبه اجماع گویند. و این طایفه نیز یک لحظه از حق (سبحانه و تعالی جل جلاله) غافل نباشند، لاجرم به سیاست باشند و دیگر برخلاف قانون شرع نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) کار نکنند، از این جهت زود به مقصود رسند و به مطلوب واصل شوند.
و "واو" این کلمه منتخب از "ولایت" است، زیرا که هر ولی که اویسی باشد وعده ولایت مولی که «اولیائی تحت قبایی لا یعرفهم غیری[5] دوستان و مقربان درگاه الهی در زیر قبههای سراپرده حق جای دارند؛ از این روی جز ذات مقدس حق تعالی کسی نمیتواند ایشان را بشناسد.» است، مر او را باشد و تجلی دیدار یوما فیوما زیادت گردد. زیرا که اویسیه جز او را در نظر نیارند و جز او را نبینند و جز او را نگویند، لاجرم از سلک اولیائی تحت قبایی لا یعرفهم غیری باشند و مستحق تجلی شوند.
"یای" این کلمه منتنخب از "یگانه" است و یگانه آن است که اثنینیت در وی متصور نباشد و هرگاه که در فرد واحد اثنینیت موجود شود و یا متصور گردد، فردیت باقی نماند و حال آنکه مقصود فرد واحد است. این کلام دال است بر آن که هر ولی که اویسی باشد، به مولی چنان اتحاد جوید که دویی راه نیابد؛ یعنی حجاب جسمانی و کدورات نفسانی که در میان بردارد و معدوم سازد و کثافت من کل الوجوه دفع گردد، آنگاه قطره که موجود است از بحر بی پایان عمیق که اصل او از آنجاست در آن بحر بچکد و گم گردد و این زمان به مضمون "قطره به دریا رسید ابر برفت از میان" که مرتبه اتحاد است، که جمع الجمع نیز میگویند پیدا شود و اثنینیت به تمامه مرتفع گردد... .
حرف "سین" منتخب از کلمه "سیاست سلطان" است و سلطان کسی را گویند که خلق از سیاست وی ترسان و هراسان باشند. از آن است که مشایخ اویسی به سیاست باشند، چنانکه قوت باصره در بصیرت ایشان وهم است که از قوه خود باز ماند و کار نتواند کرد ظاهرا و باطنا؛ یعنی بصیرت اهل ظاهر در عالم ظاهر و قوت باطن اهل باطن در عالم باطن، و سیاست ایشان از آن جهت است که مولی بر ایشان لحظهلحظه به صفت قهاریت تجلی کند که صفت قهر موجب سیاست است و محل ظهور این صفت نیز به صفت قهر در نظر آید و از قهر سیاست برخیزد و از سیاست ترس پدید آید ظاهرا، ولیکن چندین لطف در ضمن این قهر مضمر بود که در تحت عد(شمارش) درنیاید. این معنی را کسی داند که اویسی بود. مقصود از این کلام آن است که درویش من حیث انه که درویش است و داعیه وصل مقصود و حصول مطلوب دارد، ازین سیاست در ترس نشود و هراسان نگردد و جهد کند که خود را در میان میدان این میدانیان دراندازد، تا رقص سماع این میدانیان را بیند و تقلید کند و جرعهای از جام «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ [سوره اعراف، آیه 172] آيا من پروردگار شما نيستم؟!» در میکده «قَالُوا بَلَى [سوره اعراف، آیه 172] گفتند آری.» شنیده از دست ساقی «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا [سوره انسان، آیه 21] و پروردگارشان باده اى پاك به آنان مى نوشاند» بچشد، تا سلک اولیائی تحت قبایی لا یعرفهم غیری داخل شود. ای درویش سعادت مر آن درویش را که از جماعت این طایفه شود.
اما سخن از "یای" ثانی گفته نشد، زیرا که یای نسبت است که از جهت مناسبت الحاق کرده شده است، نامعلوم شود که این طایفه نسبت به کجا دارند، و دم از کجا میزنند و سخن از کجا میگویند.»[6]
از سوی دیگر هر فرقه از صوفیه به فراخور پسوند یا پیشوند خود یا به جهت طریقتی که دارد، تعریفی از خود برای تصوف یا طریقه خود کرده است. طریقت اویسیه نیز همانند دیگر فرقهها عمل کرده و خود را اینگونه معرفی نموده است، ولی با بررسی اصل مشروعیت این فرقه درمیابیم که انتساب فرقه مذکور از اساس دچار مشکل است و با وجود این مشکل دیگر نیازی به بررسی دیگر موارد فرقه اویسیه نخواهد رسید.
پینوشت:
[1]. محمد بن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، سفیر رشد، 1393، ص 133
[2]. همان، ص 32
[3]. محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابی سعید، مصحح شفیعی کدکنی محمدرضا، آگه، تهران، 1393، ص 297
[4]. محمد بن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، سفیر رشد، 1393، ص 73
[5]. علاءالدوله سمنانی احمد بن محمد بن احمد بیابانکی، العروه الاهل الخلوه و الجلوه، تصحیح و توضیح مایل هروی نجیب، مولی، تهران، 1362، ص 361
[6]. نامشخص، تذکره بغراخانی، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1998 میلادی، صص 5 و 6.
افزودن نظر جدید