استغنای از شریعت بازیچه‌ای در تصوف

  • 1395/04/24 - 22:20
از معتقدات صوفیه قائل شدن به جدایی شریعت از طریقت است. اما اینکه صوفیه می گویند تنها ما معتقد به جدایی طریقت از شریعت نیستیم، بلکه مسلمانان نیز همین‌گونه‌اند و به باطن اعمال اعتقاد دارند، باید گفت که حقایق اسلام به ظاهر و باطن، مقدمه و ذی المقدمه قابل تقسیم است، اما شریعت و طریقت با تفسیری که برخی صوفیان گفته‌اند، ناصواب است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مهمترین ایرادات بر صوفیه، بحث "بی‌نیازی از شریعت" در برخی مراتب است. این بی‌نیازی و استغنای از شریعت بر دو وجه است: "استغنای بدایتی" و "استغنای نهایتی".
استغنای بدایتی، استغناء در مسیر طریقت که برای همه امکان دارد و استغنای نهایتی، رسیدن به حقیقت و مقام قرب که برای همه امکان ندارد.
استغنای بدایتی به این معناست که چون ولی و مرشد کامل است و دخل و تصرف در همه امور می‌تواند بکند، در شرع هم می‌تواند دخالت کند و ولایت مطلقه کلیه الهیه دارد، صلاح می‌داند که شما فلان کار یا نماز را نخوانید که استغنای بدایتی است؛ یعنی بی‌نیازی از شرع در طی طریق، چون به زعم صوفی‌ها شارع به آنها گفته است.
استغنای نهایتی بدان معنی که صوفی‌ها معتقدند چون به حقیقت رسیدی نیازی به شریعت نیست، چرا که هدف از عبادت، رسیدن به حقیقت بود. صوفی معتقد است که در طی این طریق، الزامی بر انطباق دستورات قطب با شرع نیست و مخالف با شرع هم باشد بحثی نیست. چون این اعتقاد صوفیه با قرآن وسنت مخالف بوده است، سعی کردند دلایلی برای توجیه آن بیاورند. لذا یکی از مهمترین آیاتی که به آن استناد می‌کنند این آیه شریفه است: « وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»[سوره حجر، آیه 99] و پروردگارت را عبادت كن تا يقين فرا رسد.» در حالی‌که طبق نظر همه مفسرین شیعه و بسیاری از مفسرین سنی، منظور از یقین در اینجا "مرگ" است و همچنین در هیچ کجای زندگی ائمه اطهار (علیه السلام) ترک عبادات وجود نداشته است. کسان دیگری از صوفیه نیز سعی کرده‌اند به شیوه‌های گوناگون این مساله را توجیه کنند.
نورعلیشاه ثانی قطب دوم فرقه صوفی گنابادی از آن دسته است. وی می‌گوید: «صوفی موحد است و موحد غیر محدود است و مذهب در حد است و صوفی رو به بی حدی است.»[1]  وی باز ادعا می‌کند که: «پس از یقین عبودیت نیست، ربوبیت است تکلیف نیست لذت و شکر است.»[2]
حتی نقل شده که فرقه‌ای از صوفیه موسوم به "اولیائیه" اعتقاد داشتند: «وقتی سالک به مرحله ولایت برسد، خطاب امر و نهی از او برطرف می‌شود و تا سالک در مرحله خطاب به تکلیف شرعی است، از ولایت سرّی او خبری نیست».[3]
اینکه صوفیه می‌گویند تنها ما معتقد به جدایی طریقت از شریعت نیستیم، بلکه مسلمانان نیز همین‌گونه‌اند و به باطن اعمال اعتقاد دارند، باید گفت که حقایق اسلام به ظاهر و باطن، مقدمه و ذی المقدمه قابل تقسیم است، اما شریعت و طریقت با تفسیری که برخی صوفیان گفته‌اند، ناصواب است. شریعت در نزد صوفیان احکام شرعی، و طریقت عبارت از تعالیم سالک در خانقاه و تحت نظر مرشد است، تا او را به حقیقت برساند. یعنی شریعت به منزله پوست و طریقت به منزله مغز است. برخی صوفیان براین باورند که وقتی حقایق آشکار گشت، شرایع باطل می‌گردد که «لو ظهرت الحقایق، بطلت الشرایع.» به تعبیر لاهیجی: «غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنیه، قرب و وصول به حق است و سالک چون به متابعت اوامر و نواهی به نهایت و کمال وصول می‌رسد و در بحر وحدت محو و مستغرق شده و از آن استغراق و بی خودی مطلق بار دیگر به ساحل و مرتبه عقل بازنیامده و چون مسلوب العقل گشته، به اتفاق اولیاء، تکالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است.»[4]
باید دانست این ادعا مخالف آموزه های دین، و معارض با فتوای همه علمای اسلام و فاقد مبانی شرعی  و عقلی است. آیا انسان عاقل شرعا مجاز است به مقدماتی دست بزند که عقل وی ساقط گردد تا تکالیف شرعی از او برداشته شود؟ مسلما چنین مجوزی وجود ندارد. ضمن اینکه ائمه اطهار و بزرگان دین تا آخر عمر اهل عبادت و مناسک الهی بودند.[5]
بنابرآنچه که بزرگان دین خصوصا ائمه اطهار (علیهم السلام) و علمای اعلام، در طول تاریخ به مسلمانان، خصوصا شیعیان، آموزش داده‌اند، اسقاط تکلیف مساله‌ای انحرافی است که در آموزه‌های بزرگان دین وجود ندارد، و تا انسان زنده است، مکلف به بایدها و نبایدهایی است که طریق آن را دین و شرع مشخص کرده است. درنتیجه اسقاط تکلیف در دین وجود ندارد و این حربه کسانی است که به طمع جذب مرید برای خود و تامین دنیا، اقدام به طرح چنین مساله‌ای می‌کنند.

پی‌نوشت:
[1]. گنابادی ملاعلی(نورعلیشاه ثانی)، صالحیه، ناشر دانشگاه تهران، 1351، حقیقت 306، ص  167
[2]. همان، حقیقت 398، 185
[3]. تهانوی محمد بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج2، ص153؛ محمد کاظم یوسف پور، نقد صوفی، تهران، روزنه، 1380، ص220
[4]. لاهیجی محمد، مفاتیح الاعجاز شرح گلشن راز، زوار، چاپ پنجم، 1383 ش، تهران، ص 253
[5]. خسروپناه عبدالحسین، آسیب شناسی تصوف سنتی، فصلنامه پژوهشی پژوهش نامه اخلاق، 1388، شماره 6، صص 23 - 56، ص 39

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.