تصوف
درباره زمان تشکیل تصوف اختلاف زیادی وجود ندارد و تقریبا همه کسانی که به نحوی در مورد تصوف اظهار نظر کرده و میکنند زمان تشکیل و نامگذاری تصوف را قرن دوم میدانند. نیکلسون در مقدمه اللمع سراج درباره زمان شروع تصوف میگوید: «تصوف در قرن دوم هجرى شروع مىشود و در قرن چهارم (تقریبا از سال 700 تا 1000 میلادى) پایان مىیابد.»
حکومتهای جائر و طاغوتی همواره با سوءاستفاده از شخصیتهای هر دوره، به دنبال حذف و یا تضعیف مخالفین خود بوده و هستند. دولت امویان نیز علاوه بر حرف فیزیکی مخالفین خود علیالخصوص اهلبیت پیامبر، با بهرهگیری از این ترفند سعی در کاهش نفوذ تأثیر خاندان عصمت و طهارت در هدایت مردم به سمت فلاح و رستگاری داشتند. ازاینرو با جذب و حمایت برخی شخصیتها در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکردند.
حسن بصری، از اسرای مسیحی میسان بود که در جنگ ثنی اسیرشده بود. برخلاف خواست صوفیه اگر حسن بصری را دشمن مغرض اهلبیت (علیهمالسلام) ندانیم، (که شواهد و قرائن مثبِت این نظر است) باید او را یکی از دوستان نادان اهلبیت (علیهمالسلام) دانست که با اقدامات خود به تقویت حکومت ظلم و جور و انزوای امامان معصوم (علیهمالسلام) کمک نموده است.
یکی دیگر از بدعتهایی که صوفیان برای برای سرپوش گذاشتن و دلیل آوردن برای کارهای غیر شرعی و سخنان کفر آمیزشان بافتهاند، مساله کشف و شهود (خبر از غیب و ادعای ارتباط بی واسطه با خداوند متعال) است که هیچ دلیل عقلی ومنطقی برای آن نمیتوانند پیدا کنند و مدعی هستند که اقطابشان داری علم لدنی هستند.
در کتب صوفيه نهتنها به معرفی رجال صوفیه پرداختهاند، بلکه در دورههایی به بانوان صوفیه نیز اشاره کرده است. ازجمله این بانوان رابعه عدویه اولین بانوی صوفی است که اکثر صوفیه او را بهعنوان قدیسه و عارفه میشناسند و معرفی میکنند. در حال حاضر نیز رابعه عدویه در کشورهای صوفی نشین دارای احترام بالایی است، حتی در مصر میدان مهمی را به اسم او نامگذاری کردهاند.
در اینکه منشا اشتقاق کلمه "صوفی" چیست، اقوال مختلفی بیان شده است. اما باید بدانیم که در میان صاحبنظران اتفاقی بر منشا کلمه صوفی وجود ندارد، هر چند که عده زیادی منشا اصلی کلمه صوفی را "صوف" به معنی "پشم" می دانند. در این مجال به بررسی منشا کلمه صوفی در آثار صوفیه می پردازیم تا ببینم صوفیان متقدم و متاخر در این باره چه گفتهاند.
دوران حکومت بنیامیه را که با انعقاد قرار صلح میان امام حسن مجتبی (علیهالسلام) و معاویة بن ابی سفیان شروع شد میتوان دوران پارهپاره شدن جهان اسلام و ظهور و بروز فرقهها و نحلههای اعتقادی و فکری و فلسفی دانست. حکومت بنیامیه از سال 40 هجری آغاز و تا سال 132 هجری ادامه یافت. آخرین خلیفه اموی «مروان بن محمد» معروف به مروان حمار است که در سال 127 هجری به حکومت رسید.
حکومت بنیامیه از یک سو با ترویج عقاید انحرافی در قالب تشکیل نحلههای فکری و عقیدتی در جامعه و از سوی دیگر با ترور اهلبیت (علیهمالسلام) به دنبال سیطره و تداوم حاکمیت خویش بودند و هر کجا، فکر و عقیده انحرافی مییافتند و آن را در تقویت حکومت ظالمانه خود مؤثر میدانستند، به حمایت و تقویت آن اقدام میکردند.
تصوف در جامعه اسلامی خاصه قلمرو ایران رنگ یک نحله مذهبی و جنبش فکری به خود گرفته است، بهطوریکه در هیچیک از مذاهب عالم نظیر ندارد و ازایـنرو مـیتوان ایـن نهضت دینی و تحول فکری را از مـختصات دیـانت اسـلام و پرورش این فکر را از تجلیات روح ایرانی دانست و استعمال کلمه صوفی هم بر فرقهای مخصوص نیز بدیانت اسلام اختصاص دارد.
صوفیه "سلسله" را به عنوان حجیت خود معرفی میکنند و میگویند اجازه ما یداًبِیَد به امام معصوم (علیه السلام) میرسد اما وقتی به مذهب سران صوفیه نگاه میکنیم میبینیم که همگی از اهل سنت بودهاند و تقریبا تا قرن هشتم صوفی شیعی نداشتهایم. حال باید دید چگونه ممکن است کسی که ائمهاطهار(علیهم السلام) را قبول ندارد بتواند جانشین آنها شود؟
براساس آیات قرآن و روایات مأثوره تأویل توسط غیر معصوم (علیهالسلام)، قطعاً مصداق تفسیر به رأی است و براساس روایت امام صادق (علیهالسلام) که فرمودند: کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند جایگاهش پر از آتش قرارداده میشود. این آغاز ایجاد انحطاط و انحراف در یک جامعه است كه موجب سقوط در پرتگاه نابودي ميشود.
برخی زمینه شکل گیری تصوف در قرن اول را اعتراض گروهی از مومنان دلسوخته می دانند که پس از دوران طلایی اسلام، شاهد گرایش مسلمین به مادیگری و دنیا طلبی بود. این نظریه از جهتی می تواند حقیقت مطلب را بیان کرده باشد و از جهت دیگر با بیان این مساله سعی می کنند تا گروهی از مخالفان اهل بیت (علیهم السلام) را بعنوان مومنان دلسوخته معرفی کنند.
تصوف در قرن دوّم و در زمان حضور اهل بیت و در فضای دشمنی با ایشان و مقابله با وجهه اقتصادی، سیاسی و معنوی اهل بیت توسط حسن بصری و ابو هاشم کوفی ایجاد شد، و بدون تردید نه تنها ارتباطی با تعالیم معتدل تشیِع نداشت، بلکه با آموزههای دیگر فرق اسلامی هم سازگار نبود؛ از این رو بسیاری از علمای اهل سنت نیز تصوف را به سبب تعالیم و دستورات افراطی آن مردود شمردهاند.
اختلافی که اکنون بین عرفان و تصوف در ایران قائل میشوند، شاید به مناسبت وضعیت سوء سیاسی است که نمیتوانند از عرفان بدگویی کنند زیرا خیلی از بزرگان از آن تعریف کردهاند و محبوبیت عمومی دارد، از طرفی نمیتوانند تصوف را قبول کنند چون بر زندگی دنیوی ایشان ممکن است لطمه بخورد؛ بنابراین میگویند عرفان غیر از تصوف است.