تصوف
اهلبیت (علیهم السلام) نزد شیعه کاملترین و مقربترین انسانها هستند اما بعضی از صوفیه برای اینکه کاستی های خود را پنهان کنند و خود را انسانهای برگزیده نشان دهند در سخنان خود از شأن و جایگاه اهلبیت (علیهم السلام) کاسته و در مقابل آن برای اقطاب و بزرگان خود شأنی رفیع قائل میشوند.
با آغاز امامت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یعنی از سال ۲۶۰ هجری قمری غیبت صغرای امام آغاز میگردد. در این دوره، حضرت چهار نفر از علمای پارسا و بزرگان شیعه را به ترتیب به عنوان نایبان خاص خویش در میان مردم مشخص فرمودند که نوّاب اربعه نامیده شدهاند...
تصوف و عرفان، مفهوم کلی و عامی است که بر مصادیق گوناگونی اطلاق شده است. بنابراین در تعریف عرفان و نیز در رد و قبول آن نباید از خصوصیات مصادیق غفلت کرد و مبنای کار این مفهوم کلی و عام قرار داد. تعارف عرفا نیز از عرفان متنوع است، زیرا عرفا در تعریف عرفان و مسائل مربوط به آن، در مواردی موقعیت خاص مخاطب را در نظر گرفتهاند.
صوفیان گنابادی به پیروی از پیشگامان خود و بر اساس آن اصل معروف و رایج در تصوف «صوفی لا مذهب است و مَن لا مذهب له ابن الوقت است و هر اقتضایی دارد.» سخنان ضد و نقیض درباره مسائل مختلف مطرح میکنند. یکی از این مسائل، اظهار نظرهای بزرگان و اقطاب صوفیه در مورد مسئله اجتهاد و ولایت فقیه است.
در عقاید و اصول دین هیچ کس مجاز به تقلید نیست و نیاز به تحقیق و تفکر دارد اما اقطاب صوفیه تمام اعمال و حتی عقاید و اصول دین سالکان را منحصر در خود میکنند و باید تأمل کرد که آیا بزرگان صوفیه با مجبور کردن سالکان به سرسپردگی شدید به اقطاب و بستن راه عقل، دنبال سلوک و بندگی مریدان برای خدا هستند یا دنبال بندگی صوفیه برای اقطاب.
اقطاب فرقهی گنابادی برای بیعت جایگاه ویژهای قائلند، به گونهای که آنان در تفسیر روایتی از پیامبر اکرم که اسلام را بر پنج ستون استوار میداند، که نماز، روزه، زکات، حج و ولایت است، میگویند: خداوند در چهار ستون اول رخصت داده است. لیکن در بیعت که دروازهی ورود در ولایت و ایمان است رخصت نداده و جمیع مسلمانان بشرط بیعت اعمالی مقبول و پذیرفته خواهند داشت.
از ادعاهای صوفیه جانشینی امام زمان (عج) است. ایشان مدعی هستند که مساله دستگیری بعد از امام زمان به جنید بغدادی رسیده است، و جنید نیز به نیابت از حضرت صاحب الامر و با اجازه ایشان، نوابی برای هدایت مردم در امور طریقت انتخاب کرده است. البته این امر نکته انحرافی است و مخالف عقاید شیعیان میباشد زیرا شیعیان معتقد هستند که نواب خاص حضرت صاحب الامر منحصر در چهار تن می باشد.
صوفیه برای مشروعیت بخشی به خود بسیاری از علماء بزرگ شیعه، از جمله فیض کاشانی را که از منتقدین صوفیه است را صوفی خطاب کردهاند در حالی که در مورد صوفیه میفرماید: «این حضرات صوفیه به خیال باطل چنان گمان دارند که قادر بر هر چیز باشند و خود را مستجاب الدعوه شمارند». از اینجاست که باید بخاطر این دروغها به اصل ایمان داشتن سران صوفیه شک کرد.
أقطاب صوفیه در حالی خود را ولی خدا و صاحب علوم الهی معرفی میکنند در حالی که بیشتر آنچه از آیات و روایات نقل میکنند یا تفسیر به رأی است یا تأویل به رأی و باید دانست که آنها نه از نزد خداوند علمی دارند و نه از نزد خود، و در این رابطه سید محمد باقر خوانساری آنها را دزدان دین و راهزنان شرع معرفی میکند.
همچنین علامه مجلسی (ره) در مقدمه «بحارالانوار» می نویسد: «نشانههای ساختگی بودن احادیث دراین کتاب آشکار و قابل حس است. کتاب عوالی اللئالی گرچه مشهور است و مولفش در فضل شناخته شده میباشد، لکن ایشان پوست را از مغز تمییز نمیداده است و اخبار متعصبان مخالف را در روایتهای اصحاب داخل نموده است از این رو به نقل پارهای از آنها اکتفا میکنیم.»
ریاضات غیر شرعی هیچکدام بویی از سنت پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) از آنها نمیآید و علماء بزرگ هم همیشه مردم را از این ریاضتهای غیر شرعی برحذر داشتهاند، چون نه تنها این اعمال انسان را از خداوند متعال و شرع مقدس او دورتر میکند بلکه انسان را به شیطان نزدیکتر میکند، وعلت آن این است که این ریاضات جزء شرع مقدس اسلام نبوده است،
در عقيده برخي صوفيه، زمانی که شخص سالک الی الله به مرحله حقیقت رسید دیگر نیازی به شریعت نیست، چرا که هدف از عبادات، رسیدن به حقیقت است، درحالی که در هیچ جای زندگی ائمهاطهار(ع) ما ترک عبادتی از آنها نمیبینیم و حضرت امیرالمومنین(ع) که صوفیه اینقدر به آن حضرت ابراز ارادت میکنند، در حال ادای نماز واجب به شهادت رسید و درواقع این طریقت وحقیقت، چیزی جز راه فراری از شریعت نیست.
صوفیه سماع را آرامِ دلِ عاشق و غذای جان و دوایِ دردِ سالک می دانند و براین باورند که ترانه دل نواز رباب و بانگ جانسوز نی، سبب جمعیت حال و آرامش روح عارف است. از سويي رهبران مذاهب چهارگانه اهل سنت و جماعت یعنی(شافعی و مالک و ابو حنیفه و احمد بن حنبل) و گروه دیگری ازعلماء مانند ابن جوزی سماع راحرام دانستهاند.
بعضی ازفرقههای صوفی، خود را از دخالت در مسائل اجتماعی که سیاست نیز از جملهٔ این امور است، دور نگه میدارند و معتقدند که این دستور ملا سلطان موسس فرقهٔ صوفیه گنابادیه بوده و این امر (سیاست) در قلمرو شریعت است و باید از مرجع تقلید دستور گرفت. ولی با این وجود بعضاً کارهایی انجام میدهند که تناقضهای زیادی با این ادعاهای خود دارد.