سماع از دیدگاه بزرگان صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ صوفیه سماع را آرامِ دلِ عاشق و غذای جان و دوایِ دردِ سالک می دانند و براین باورند که ترانه دل نواز رباب و بانگ جانسوز نی، سبب جمعیت حال و آرامش روح عارف است. و آوازدل نشین و ترانۀ موزون نشانه ای ازعالم ارواح و پِیکی است که از عالم قدس، شرارۀ آسمانی را به جهان تصوف میرساند.
شیخ سعدالدین حموی، یکی از یاران شیخ نجم الدین کبری(ازاقطاب فرقه ذهبیه) میباشد و ازمصاحبین محی الدین عربی و یکی ازبزرگان عرفای قرن هفتم است، میگوید: «سماع دل را به طرف دلدار سوق میدهد و روح را به سرا پرده اسرار میکشاند و این زمزمه مرکب روح است که آدمی رابه عالم بالا میرساند».[1]
ذو النون مصری درمورد سماع چنین میگوید:
سماع وارد حق است که دلها را بدو برانگیزد و بر طلب وی حریص کند. هرکه آن را حق شنود به حق راه یابد و هرکه به نفس شنود در زندقه افتد.[2]
سری سقطی نیز چنین گفته است: «قلوب اهل محبت دروقت سماع درطرب آید و قلوب توبه کاران در خوف به حرکت آید و آتش قلوب مشتاقان درزبانه زدن آید. مثل سماع همچون باران است که چون بر زمین طیب رسد، زمین سرسبز وخرم گردد. سماع نیز چون به دلهای پاکیزه صافیۀ زاکیه رسد، فوایدی که در وی مکنون و مستور باشد به ظهورآید».[3]
شیخ ابوالقاسم نصر آبادی بیان کرده است: «هرچیزی را قوتی است و قوت روح، سماع است».
این بود چند نمونه کوتاه از تعریف و شناخت سماع ازدیدگاه بعضی ازبزرگان صوفیه و درمدح آن مطالبی بیان کرده اند.
و گفته اند رقص نمودن و نعره زدن و شادی و طرب نمودن اختیاری نیست و درحالی که این یک دروغ محض میباشد و برفرض که غیراختیاری باشد از جانب شیطان میباشد نه ازجانب خدا، رسول خدا(ص) و ائمه اطهار( علیهم السلام) که نهی کرده اند ازغنا و رقصیدن و آوازه خوانی. آیات و روایات فراوانی درمورد حرمت غنا، آوازه خوانی و رقص درکتابهای فقهی آمده است و این حرمت درروایات به حد تواتر گرفته است.
ازامام صادق(ع) روایت شده که میفرمایند: «سِماعُ الّلهْوِ وَ الْغِنا یُنْبِتُ النِّفاقَ فِی القَلْبِ کما یُنْبِتُ الماءُالبَقْلَ»، شنیدن نغمه و آوازدردل، نفاق میرویاند همانگونه که آب سبب روئیدن گیاه میشود»[4]
علمای گذشته و معاصر همچون شیخ مرتضی انصاری، فخرالمحققین و صاحب مفتاح الکرامه قائل به حد تواتردرحرمت غنا و رقص و آوازه خوانی شده اند.
رهبران مذاهب چهارگانه اهل سنت و جماعت یعنی(شافعی و مالک و ابو حنیفه و احمد بن حنبل) و گروه دیگری ازعلماء مانند ابن جوزی سماع راحرام دانستهاند.[5]
ابن جوزی میآورد: «کسی که می گوید من غنارا برای کسب لذائذ دنیوی نمیشنوم و بلکه درآن اشاراتی مییابم که ازحق فرود میآید این فرد از دو دیدگاه دراشتباه است:
یکی، این که طبع آدمی پیش ازرسیدن بدان اشارات، به مقصود خود یعنی لهو و لعب، میل میکند.و این سخن وی همانند گفته کسی است که می گوید: من به این زن زیبا نظر میکنم، ولی درعمل بد نمیاندیشم.
دیگرآن که، مقام پروردگاربالاترازآن است که گفته شود عشق ورزی میکند و این اشارات ناشی از سماع، ازطرف خداوند است؛ در حالی که درروایات قران ازآن نهی میکند.»[6]
پینوشت:
[1]. حاکمی، اسماعیل، سماع در تصوف، ناشر دانشگاه تهران ، ص4، 5 ، 6
[2]. نیشاپوری، عطار، تذکرة الاولیاه،انتشارات زوّار، چاپ بیستو سوم، ۱۳۹۱ ج1 ص 129
[3]. براون، ادوارد، تاریخ ادبیات، ترجمه علی اصغر حکمت، انتشارات تهران، ج 3، ص194
[4]. کلینی محمد بن یعقوب، انتشارات دارالثقلین، ج6، 34
[5]. حاکمی، اسماعیل ، سماع در تصوف، ناشر دانشگاه تهران ص 40
[6]. همان، ص43،44
افزودن نظر جدید