تعاریف مختلف از تصوف و عرفان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تصوف و عرفان، مفهوم کلی و عامی است که بر مصادیق گوناگونی اطلاق شده است. بنابراین در تعریف عرفان و نیز در رد و قبول آن نباید از خصوصیات مصادیق غفلت کرد و مبنای کار این مفهوم کلی و عام قرار داد.
تعارف عرفا نیز از عرفان متنوع است، زیرا عرفا در تعریف عرفان و مسائل مربوط به آن همانند توحید، فنا، عشق و محبت، فقر و اخلاص و رضا، در مواردی موقعیت خاص مخاطب را در نظر گرفتهاند؛ مثلا در برابر ذم جاه تاکید کردهاند و در برابر مال دوستان بر ذم مال، گاه با اسیران لذایذ حسی سخن داشتهاند و زمانی با گرفتاران علایق خیالی و نفسانی، لذا ممکن است در پاسخ یک سوال بیانات گوناگونی داشته باشند.
در مواردی بر اساس موقعیت معرفتی و سلوکی خود، سخن گفتهاند که طبعا سخنان مقام توکل با سخنان مقام رضا فرق خواهد داشت. حتی یک نفر در حال "سکر" چیزی میگوید که در حال "صحو" انکار میکند.[1] نکته دیگر این که عرفای دورههای اولیه با اصطلاحات رسمی و عناوین اساسی و فن و روش تعریف که بعدها در مراحل مختلف سیر تصوف و عرفان پدید آمد، آشنایی چندانی نداشتند. همچنین اظهارات افراد بر اساس این که در چه مرحله ای از مراحل سیرت تکاملی تصوف قرار دارند، در همه زمانها مختلف خواهد بود.
اینک نمونههایی از این تعاریف:
ذوالنون مصری درباره صوفیان میگوید:«مردمانی که خدای را بر همه چیز بگزینند و خدای ایشان را بر همه بگزیند.»[2]
جنید میگوید: «تصوف، صافی کردن دل است از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبیعت و فرو میراندن صفات بشریت و دور بودن از دواعی نفسانی و فرود آمدن بر صفات روحانی و بلند شدن به علوم حقیقی و به کار داشتن آنچه اولی تر است الی الابد و خیر خواهی به همه امت و وفا به جای آوردن بر حقیقت، و متابعت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) کردن در شریعت.»[3]
از ابو محمد جریری پرسیدند تصوف چیست؟ گفت:«ابوسعید ابوالخیر تصوف را عبارت از آن میداند که "الدخول فی کل خلق سنی، و الخروج عن کل خلق دنی"[4] آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی.» از ابن عطار پرسیدند که ابتدا و انتهای تصوف چیست؟ گفت:«ابتدایش معرفت است و انتهایش توحید»[5]
همه تعاریف بالا سخنانی از تصوف قدیم است که در مقام تعریف بیان شده است، اما آیا تعاریف بالا در مقام تحقق، به عمل ختم خواهد شد یا نه، الله اعلم.
ابن سینا در مورد عرفان چنین می نویسد:«العرفان مبتدی من تفریق، و نفض وترک و رفص، ممعن فی جمع، هو جمع صفات الحق للذات المرریده بالصدق، منته الی الواحد، ثم وقوف.»[6] عرفان، با جدا سازی ذات از شواغل آغاز شده و با دست افشاندن به ماسوا، ادامه یافته و با دست شستن از خویش و سرانجام با فدا کردن خویش و رسیدن به مقام جمع که جمع صفات حق است برای ذاتی که با صدق ارادت همراه پیش رفته آنگاه با تخلق به اخلاق ربوبی، رسیدن بح حقیقت واحد و سپس با "وقوف" به کمال میرسد.
اما توجهی به تعارف مربوط به پس از قرن ششم، که دوران اوج انتظام تعالیم عرفانی است، توجه می کنیم: «عرفان عبارت است از: علم به حضرت حق سبحان از حیث اسما و صفات و مظاهرش و علم به احوال مبدا و معاد و به حقایق عالم و چگونگی بازگشت آن حقایق به حقیقت واحدی که همان ذات احدی حق تعالی است و معرفت از طریق سلوک و مجاهده، برای رها ساختن نفس از تنگناهای قید و بند جزئیت و پیوستن به مبدا خویش و اتصاف وی به نعمت اطلاق و کلیت.»[7]
این نمونه ها با هم فرق و فاصله دارند که ناشی از اختلاف حال و مقام گویندگان یا جویندگان این معارف بوده، و نیز مربوط به ادوار مختلف عرفان و سیر آن است و با استناد به یکی از تعاریف معنای خاص عرفان و تصوف شناخته نمی شود، بلکه باید جمع بین تعاریف کرد، تا بتوان نتیجه ای واقعی کسب نمود. اما اینکه کسی تعریفی از عرفان یا تصوف ارائه نماید، دلیل بر عارف بودن وی نیست، چرا که عرفان امری شهودی و باطنی است و جز برای سالک شناخته نمی شود، و به همین دلیل است که در این حوزه مدعیان دروغین زیادی پیدا می شوند که ادعای واهی می نمایند و به دلیل آنکه شناخت واقعیت برای مردم عادی ممکن نیست، فریب کیسه دوزان را می خورند و در دام ایشان گرفتار میشوند.
پی نوشت:
[1]. باخرزی ابوالمفاخر یحیی، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، انتشارات دانشگاه تهران، 1383،ج 2، صص 15-17
[2]. محمد بن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، سفیر رشد، 1393، ص 133
[3]. همان، ج 2، ص 32
[4]. اسرار التوحید، ص 297
[5]. محمد بن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، سفیر رشد، 1393، ص 73
[6]. حسن زاده آملى حسن، دروس شرح اشارات و تنبیهات، نمط نهم، قم، مطبوعات دینى،1383 ش
[7]. قیصری، رساله توحید و نبوت و ولایت، مقدمه، فصل 1
دیدگاهها
غلامحسین
1395/01/22 - 22:25
لینک ثابت
با سلام ضمن تشکر از مقاله و
افزودن نظر جدید