سرسپردگی به قطب یا بندگی قطب
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در صوفیه قطب را ولی کامل و دارای بالاترین مقام در هر زمان میدانند و سالکی که پای در سیر و سلوک در مرحله طریقت میگذارد ملازمت با این ولی کامل و سرسپردگی به او تا رسیدن به فناء فی الله امری ضروری و واجب است، همچنان که ملا سلطان محمد گنابادی در لزوم تمسک به قطب میگوید: «پس بدون ائتمام و ارادت داشتن به امام حق و اوصیای آن حضرت که منتهی میشود سلسله اجازه و وسائط آنها به آن حضرت، نجات و خلاصی از مدرکات حیوانی... متعذر است. نجات خواهی از اوصیاء آن جناب که اقطاب و مشایخ طریقتند، دوری مجوی و از علمای اعلام که سلسله اجازه ایشان به آن حضرت منتهی است کناره مگیر».[1] و در واقع از مهمترین شرایط سالک در سلوک، فرمان برداری و سرسپردگی کامل او از پیر طریقت است.[2]
بزرگان صوفیه فرمان برداری و سرسپردگی را حتی در حالتی که سالک نزد پیر و مرشد خود حضور ندارد نیز لازم میدانند، مانند ابراهیم دسوقی موسس فرقه دسوقیه مصر که میگوید: «اگر مرید نزد شیخ حضور نداشت نیز باید به واسطه ارتباط قلبی از او اطاعت کند».[3] صوفیه عمل به نوشتهها بدون فرمان برداری از قطب را امری لغو میشمارند و هر شخصی که خود را بینیاز از ارشادات پیر و مرشد بداند او را از خود دور میکنند و او را صوفی نمیدانند و سیر این راه را بدون پیر کاری خطرناک و حتی محال میدانند:
بی پیر مرو تو در خرابات
هر چند سکندر زمانی
یا مولوی میگوید:
هر که او بی مرشدی در راه شد
او زغولان گمره و در چاه شد
مجدالأشراف یکی از اقطاب فرقه ذهبیه مدعی است بدون سرسپردگی نزد قطب، نمیتوان به معرفت امام زمان(عج) نائل آمد و میگوید: «پیر عشق(قطب صوفیه) کسی است که شخص را همراهی مینماید تا به حضور مبارک شاه عشق که حضرت معصوم(علیهم السلام) است و این بدون توسط پیر عشق محال است، مقصود سالک که معرفت حضرت حجة الله است به عمل آید».[4]
حال سوال این جاست که چرا با بودن روایات کثیر در مورد معرفت پیدا کردن به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در هیچ کدام از آنها سفارشی به داشتن مرشد کامل برای معرفت پیدا کردن به حضرت حجة(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یا بقیه ائمه اطهار(علیهم السلام) نشده است و این نشان دهنده امری دیگر است و معرفت پیدا کردن بهانه است.
در این بین اقطاب صوفیه خود و بزرگان صوفیه را همچون اهل بیت(علیهم السلام) واسطه خداوند متعال معرفی میکنند ، مانند نور علی شاه ثانی که میگوید: «توسل به حق(خدا) و علی(علیه السلام) بی واسطه و بدون مظهر، مرید را در ابتداء نشود و بایزید یا علی میگفت و بر آب میرفت، پیروان به امر او بایزید میگفتند و میرفتند، نزدیکی شنید و یا علی گفت فرو رفت، او را نجات داد و فرمود: تو به بایزید برس آنگاه علی بن ابی طالب».[5]
دایره اختیارات قطب نسبت سالک از آنچه گفته شد خیلی وسیعتر است تا آنجا که میگویند: «تمام عبادات و معاملات بلکه تمام معارف روحیه و عقاید قلبیه اگر با امضاء من باشد، مطابق واقع است و اصول دین است و معرفة الله و ایمان به مبدء و معاد است، و اگر از راه برهان بی امضاء من باشد کردهام، اگر دیگری معتقد شود ابدأ ناجی نیست و بی اثر است... معنی قطبیت، موثر بودن اجازه است، قطب صاحب الأمر است، ولی الأمر است، ای امر الأجازه و صاحب الزمان است».[6]
در عقاید و اصول دین هیچ کس مجاز به تقلید نیست و نیاز به تحقیق و تفکر دارد اما اقطاب صوفیه تمام اعمال و حتی عقاید و اصول دین سالکان را منحصر در خود میکنند و باید تأمل کرد که آیا بزرگان صوفیه با مجبور کردن سالکان به سرسپردگی شدید به اقطاب و بستن راه عقل، دنبال سلوک و بندگی مریدان برای خدا هستند یا دنبال بندگی صوفیه برای اقطاب.
پینوشت:
[1]. گنابادی، ملاسلطان، بیانالسعاده فی مقامات العباده، ص98
[2]. مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ صوفی و صوفیگری، انتشارات حر، تهران، ۱۳۷۶، ج1، ص59
[3]. النجار، عامر، الطرق الصوفیه فی مصر، ص 164
[4]. حسيني ذهبي، مجدالاشراف ميرزا جلال الدين محمد، تحفة الوجود، ص17
[5]. گنابادی، ملاعلی، صالحیه ص334، حقیقت 599
[6]. کیوان قزوینی منصور علیشاه، عباسعلی، استوار رازدار، انتشارات راه نیکان، تهران، 1387، ص164-165
افزودن نظر جدید