بررسی نظریه "تصوف میراث فلسفه نوافلاطونیان"
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به عقیده برخی منشأ تصوف، فلسفه نوافلاطونی است. طرفداران این نظریه طیفهای مختلفی هستند که دراینباره اظهارنظر کردهاند. بدین منظور برخی از نظرات را ازنظر میگذرانیم:
1- تصوف میراث فلسفه نوافلاطونیان که بهوسیله رهبانان سوری از جهان مسیحی به جهان اسلام منتقل گردیده است [1]
2- وینفلد، براون، مرکس، نیکلسون و ماسینیون بر تأثیر آرای گنوسی و فیثاغوری و نوافلاطونی بر تصوف تأکید کردهاند. [2]
3- دکتر قاسم غنی منشأ عمدهی تصوف اسلامی را مسیحیت و مذهب نوافلاطونی و حکمت گنوسی و مذهب بودا و قرآن میداند. [3]
4- دکتر سید مصطفی محقق داماد میگوید: «فلوطین نه تنها حکمت، بلکه تصوف اسلامی را نیز تحت تأثیر قرارداد. تصوف اسلامی در آغاز درراه اخلاق و دین گام میزد و داعیههای فلسفی نداشت. ولی طولی نکشید که به صورت مذهبی فلسفی درآمد و نخستین کسی که فلسفه را وارد تصوف کرد، ذوالنون مصری بود.» وی میافزاید: «نیکلسون ثابت میکند که بیشتر آراء ذوالنون با آنچه در کتب دیونوسیوس آمده که مبدأ تصوف مسیحی در قرون وسطا شمرده میشود، همانند است. دیونوسیوس در تاریخ تصوف مسیحی و اسلامی تأثیر عمیق داشته است. به عقیده او، معرفت به خداوند فقط با صفای دل و رهایی از بند دنیا و اتصال به نور الهی امکانپذیر و به یاری عقل ناممکن است. اینگونه سخنان و آرایی که از تاسوعات فلوطین اقتباس شده پارهای از عقاید را در میان مسلمانان رواج داد که اسلام با آنها بیگانه بود و مذاهب فیض و اشراق و ادریه (گنوسی) و غیبت از خود، در بین مسلمین شناخته و رایج گردید. البته در مورد عوامل مؤثر در نشو و نمای تصوف اسلامی و مسیحی، به سرچشمههای مختلف میتوان رجوع کرد، ولی به عقیده دو تن از پژوهندگان معاصر عرب، عامل مهمی که مغفول مانده و غالباً به مکتب اسکندریه منسوب گشته، عامل اشراق است که عنصری ایرانی و زرتشتی است و مسلمانان آن را با حکمت افلاطونی درآمیختند.»[4]
در این میان عدهای هم هستند که مخالف این نظریه هستند و برای سخن خود نیز دلایلی بیان میکنند که به برخی اشاره میکنیم:
1- عدهای از محققین، مثنوی را از بیت اوّل تا آخر سراسر مفاهیم و اشارات حکمت نوافلاطونی دانستهاند؛ و میگویند مولوی اشعار خود را با رنگ و روغن قرآن و حدیث بخورد مسلمانان داده است.»[5]
2- مرحوم محمدعلی فروغی در جلد سوّم کتاب "سیر حکمت در اروپا"، این نظر را که منشأ تصوف از حکمای یونان و نوافلاطونیان باشد، مورد تردید جدی قرار داده است. حتی به علت وجود مسلک اشراق در ایران و مشرق زمین و سفر فلوطین به ایران برای کسب حکمت مشرق و نیز اشاره بعضی از نویسندگان یونان به مرتاضهای هندی، حکمای افلاطونیان اخیر را متأثر از حکمت اشراق دانسته است. [6]
3- سعید نفیسی تصوف ایران را از عرفان عراق و بینالنهرین و مغرب متمایز کرده و تصوف را حکمتی بهکلی آریایی دانسته و هرگونه رابطه آن با افکار سامی را انکار کرده است. وی همچنین تأثیر فلسفه نوافلاطونی و تفکر اسکندرانی، هرمسی، اسرائیلی، عبرانی و مانند آن را بر تصوف ایرانی مردود میداند. [8] با این حال نفیسی تأثیر فلسفه مانوی را بر تصوف ایران و همانندی این دو روند فکری را تائید کرده و تأثیر فلسفه بودایی را بر تصوف ایران و روابط متقابل این دو را باهم پذیرفته و طریقه تصوف ایران را طریقه هند و ایران نامیده است.
اما صوفیه نیز درباره این نظر واکنش نشان داده و نظر خود را بیان کرده و تمام نظریات فوق را به نحوی انکار کرده است: حشمتالله ریاضی از افراد متمایل به صوفیه میگوید: «صوفیه خـود در پیدایش تصوف پا را از این فراتر نـهاده مـعتقدند، اصولاً تـمامی پیامبران پیش از اسلام از آدم (علیه اسلام) تا ابراهیم خلیل و از موسی کلیمالله تا عیسی مسیح روحالله همگی از صوفیان راستیناند که در سیر تدریجی جنبههای سهگانه سنت ابـراهیمی تـکرار شـده تا به رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) رسیده است. این جنبههای سـهگانه در ادیـان یهود، مسیحیت و اسلام به سه شکل ویژه متجلی شده است که بهصورت ظاهر هرکدام خصوصیات جداگانهای دارد. مثلاً در «یهود» اساس رابطه انسان بـا خـدا بـر «مخافه (ترس) از عذاب و هیبت خدا»، در مسیحیت بر «عشق انسان و محبت خدا» و در اسلام بر «عرفان و مـعرفت خدا» است که در آخر هر سه حالت به بیان عظمت اللهی تاکید دارند. در نزد عارفان و زاهدن مسلمان این حالات سـهگانه (مخافه-عشق-معرفت) با بـررسی رفـتار و حالات عرفا و زاهدان اولیه از «رابعه عدویه» گرفته تا عارفان سدههای بعد مانند «حلاج» همگی ریـشه در سـنت روحانی اسلام و قرآن محمدی دارد، ازاینرو است که عنصر زهد (مخافه)، عشق و معرفت، در نزد صوفیان ایرانی و عرب و صوفیان ملتهای دیـگر (ترک- هندی) مشاهده میشود.
در سـنت اهـل حق که معتقدات آنها رنگ تصوف دارد، پیامبران حافظان اسرار الهیاند. سری که خـداوند بـه پیـامبران گفته یعنی «سر نبوت»، از آدم (علیه السلام) شروع شد به محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) که خاتم پیامبران است، رسید و از آن پس بنام «سر امـامت» به عـلی (عـلیه السلام) منتقل گشت و از علی (علیه السلام) به فرزندان وی و در آخر به امام دوازدهم مهدی منتظر (عجل الله فرجه) رسید که جملگی سلسله واحد و حـلقههای زنـجیر به هم بسته مرتبط با ذات کبریائیاند، بعد از غیبت امام دوازدهم این «سر» به مقدسین از اولیاء که رئیس سـلسلههای طـریقت و قـطب زمان خودشاناند یکی بعد از دیگری گفتهشده است. [7]
نتیجه:
اما تصوف در جامعه اسلامی خاصه قلمرو ایران رنگ یک نحله مذهبی و جنبش فکری به خود گرفته است، بهطوریکه در هیچیک از مذاهب عالم نظیر ندارد و ازایـنرو مـیتوان ایـن نهضت دینی و تحول فکری را از مـختصات دیـانت اسـلام و پرورش این فکر را از تجلیات روح ایرانی دانست و استعمال کلمه صوفی هم بر فرقهای مخصوص نیز بدیانت اسلام اختصاص دارد. بنابراین کسانی که تصوف را صرفاً نـاشی از افـکار مـسیحیت و رهبانان و یا فلسفه افلاطونی جدید و با عقاید بـودائی و امـثال اینها دانستهاند تا حدی راه خطا پیمودهاند، چه باوجود وجوه مشترک غیرقابل انکاری که بین تصوف و عقاید مـسیحیت، بودائیسم و حـکمت اشـراق دیده میشود، تصوف نمیتواند تنها زاییده یکی از این سرچشمهها باشد؛ بـنابراین بهتر است که بگوییم هسته تصوف در مذهب اسلام مانند بسیاری از مذاهب (که طرفدار باطن دین در آنها وجود داشته) موجود بـوده و بـعدها یک عده از مفرطین در زهد و ریاضتهای دینی از بین مسلمین قرون اولیه به تقلید رهبانان مسیحی و پیـروی از افـکار هندی و ایرانی خود را در ریاضت و ترک دنیا از دیگر مسلمانان ممتاز ساخته و بنای تصوف را گذاشتهاند که بعدها بـا اسـتفاده از آراء نـوافلاطونیان شکل فلسفهای به خود گرفته است. [8]
پینوشت:
[1]. پطروشفسکی، اسلام در ایران، کریم کشاورز، تهران، 1350، ص 332
[2]. ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران، ج ۱، ص ۶۱۳ ـ ۶۱۵، ج ۱: از قدیمترین روزگاران تا زمان فردوسی، ترجمه و تحشیه و تعلیق علی پاشا صالح، تهران ۱۳۵۶ ش
[3]. غنی قاسم، تاریخ تصوف، زوار، صص 206-203؛ نیکسون، عرفان اسلامی، صص 27-10
[4]. محقق داماد مصطفی، سیری در آفاق فلسفه ایرانی-اسلامی
[5]. غنی قاسم، تاریخ تصوف، زوار، صص 13-9
[6]. پناهی مهین، تطور مکاتب عرفانی، روزانه، 1394، ص 15
[7]. مقاله اهـل حق از حشمتالله طـبیبی مـجله وحید سال هفتم 1349-شماره 9-10-11-12
[8]. نفیسی سعید، سرچشمه تصوف در ایران، اساطیر، تهران، 1394، صص ۴۷، ۵۴
[9]. مینایی محمد، مجله دانشگاه ادبیات و علوم انسانی تبریز، 1392، شماره 21 و 22، صص 73-79
افزودن نظر جدید