سقوط صوفی واصل!

  • 1395/03/29 - 20:10
صوفیه معتقدند که شخص سالک وقتی طی طریق کرد و به خداوند متعال رسید یا به اصطلاح واصل شد دیگر به یقین رسیده و حقایق برای او آشکار شده است و دیگر نیازی به عبادات ندارد چون این عبادات بوده است که شخص را به این مرحله رسانده است پس دیگر نیازی به آنها ندارد. درحالی‌که اگر این طور بود ائمه‌اطهار(علیهم‌السلام) نیز باید ترک عبادت می‌کردند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تمام عبادات وسیله‌ای برای بندگی، تقرب و کمال به خداوند متعال است و بندگی و پرستش خداوند متعال بستگی به عبادت کردن خداوند متعال دارد و در واقع حقیقت بندگی انسان همان عبادت خداوند متعال است و کسی که خداوند متعال را عبادت نکند در واقع رشته بندگی او قطع شده است. اما درحالی‌که این عبادت است که انسان را به خداوند متعال نزدیک کرده و به کمال می‌رساند و ارتباط بندگی بین خالق و مخلوق را حفظ می‌کند. اکثر صوفیه معتقدند که سالک بعد از رسیدن به مرحله وصول، تمام تکالیف شرعی از او ساقط می‌شود و آیه کریمه آیه «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ [حجر/ 99] پروردگار خود را عبادت کن تا زمانی که به‌یقین برسی.» را شاهد این مدعا دانسته‌اند درحالی‌که طبق نظر همه مفسران شیعه و بسیاری از مفسران سنی، منظور از یقین در اینجا مرگ است، یعنی تا زمان مرگت، پروردگارت را عبادت کن. همچنان که در آیه دیگر نیز به همین معنا آمده است «وَکُنَّا نُکَذِّبُ بیوم الدِّینِ، حَتَّی أَتَانَا الْیَقِینُ فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ [مدثر/ 45-48] ما روز قیامت را تکذیب می‌کردیم تا اینکه مرگ به ما رسید، و در آن هنگام شفاعت شفاعت کنندگان سودی به حال آنها نداشت.» این آیات در مورد گناه‌کارانی است که علت ورود به جهنم را شرح می‌دهند و از اینجا مشخص می‌شود که قطعاً معنای کلمه یقین، مرگ است و نمی‌توان آن را به چیز دیگری معنا کرد. پس از آیه اول فهمیده می‌شود که نماز و عبادت تا زمان مرگ از هیچ انسانی ساقط نمی‌شود هم چنانکه حضرت عیسی (علیه‌السلام) در آغوش مادرش به اذن خداوند متعال فرمودند «وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا [مریم/ 19] و تا زمانی که زنده‌ام مرا به نماز و زکات توصیه کرده است.»
خود این توجیهات صوفیه نشان‌دهنده حقیقت ترک عبادت نزد صوفیه است که شیخ علی جبل عاملی معروف به شیخ کبیر از نوادگان شهید ثانی می‌گوید: «من در شام بودم که شخصی صوفی وارد شد درحالی‌که مردم کمال احترام نسبت به او به عمل می‌آوردند و غلوی درباره او داشتند و اموال بسیاری برای او جمع نمودند. وقتی از دمشق بیرون آمدم او را در کاروان دیدم و رفتم با او صحبت کنم تا حقیقت حالش را معلوم کنم. پس رفتم و با او از علم تصوف و غیر آن گفتگو کردم دیدم که اصلاً فهم و سوادی ندارد و با او صحبت بسیار کردم چون وقت ظهر شد نماز گزاردیم ولی آن صوفی نشسته بود و نماز نمی‌کرد، گفتم شاید بعداً بخواند ولی مغرب شد و نماز نخواند. روز دوم هم به همین وضع گذشت و روز سوم خواست با ما رفاقت کند که گفتم از تو سؤالی دارم و آن این است که تو را دیدم که در این دو روز اصلاً نماز نگزاردی آیا عذر تو در ترک نماز چه چیز بود؟ چون این سخن شنید خنده و قهقهه شنیع بسیار بلندی کرد و گفت: گویا تو مرا نمی‌شناسی و نشنیده‌ای که من کیستم؟ گفتم شنیده‌ام که از بزرگان متصوفه‌ای. گفت من واصل شده‌ام و مثل من واصلی چه حاجت به نماز دارد و روزه هم نمی‌گیرم ...»[1] همه اینها نشان‌دهنده این است که صوفیه درحالی‌که از علم و دانش بی‌بهره بوده با استفاده از چهره زاهدانه و به اسم معنویت و عرفان مردم را فریب داده و اموال آنها را باکمال خشوع گرفته، درحالی‌که اهل هیچ عبادت و معنویتی نبوده ولی خود را واصلان و فانیان الی الله معرفی می‌کنند.
سید مرتضی رازی در کتاب تبصره العوام می‌فرماید: «جماعتی (از صوفیه) میگویند که ما واصلیم به‌حق، و نماز و روزه و زکات و حج را مقرر کرده‌اند که سالک به‌واسطه آنها تهذیب اخلاق نموده و معرفت حق حاصل نماید، و چون واصل شود تکلیف از او مرتفع است و چیزی بر او واجب نیست.»[2]
درواقع صوفیه واصل الی الله را انسانی جداشده از انسانیت می‌دانند که این عبادات او را از مقام انسانیت به مقامی بالاتر برده و در خدا فانی شده است که عین‌القضات همدانی نیز دراین‌باره می‌گوید: ازنظر صوفیه حکم شریعت تا آنجا است که قالب و بشریت بر جای باشد که حکم خطاب و تکلیف بر قالب است، اما کسی که قالب را باز گذاشته باشد و بشریت افکنده باشد و از خود بیرون آمده باشد، تکلیف و حکم خطاب برخیزد، و کفر و ایمان بر قالب تعلق دارد.[3] بزرگان صوفیه مقام واصل الی الله را این‌قدر بزرگ می‌دانند که حتی دلیل خواستن از این واصل الی الله را جایز ندانسته و می‌گویند: «طلب الدلیل بعد الوصول الی المدلول قبیح و ترک الدلیل قبل الوصول قبیح»[4] یعنی طلب کردن دلیل بعد از رسیدن به مدلول، و ترک آن پیش از رسیدن به مدلول قبیح است.» معنای این مطلب این است که دلیل خواستن از مرشد واصل، پس از وصول به‌واقع زشت است، پس بگذارید همین‌که او گفت واصل به‌حق شده‌ام هر کاری می‌خواهد بکند.
اما اگر واقع این است که بزرگان صوفیه میگویند، چرا در هیچ جایی از روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) اشاره‌ای به این مطلب با این اهمیت بالا نشده است؟ اما سؤالی که در اینجا ذهن هر انسان عاقل و منطقی با آن روبرو می‌شود این است که چرا اهل‌بیت عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) که بالاترین مقامات را در بین تمام عالمیان دارند و دیگر اولیاءالله از علما و صالحین تا آخرین لحظات عمر خود عبادت و پرستش خداوند متعال را ترک نکرده و تکلیف از آنها تکلیف ساقط نشده است؟! آیا نعوذبالله اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و بزرگان از علما و صالحین، واصل الی الله نشده و به این مقام نرسیده بودند ولی تنها شما صوفیه واصل الی الله شدید؟!    

پی‌نوشت
[1]. عاملی، شیخ علی بن محمد بن حسن، السهام المارقه من اغراض الزنادقه، ص 20
[2]. رازی، صفی‌الدین ابوتراب مرتضی، تبصره العوام، مترجم عباس اقبال، نشر اساطیر، تهران، 1364، ص 49
[3]. همدانی، عین القضات، تمهیدات، با مقدمه و تصحیح و تعلیق عفیف عسیران، تهران، منوچهری، 1389 ه، چاپ هشتم، ص 350-351
[4]. افلاکی، شمس‌الدین احمد، مناقب العارفین، انتشارت دنیای کتاب، تهران، 1362، ج 2، ص 818

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.