آتش بابیت در انبان حلاج
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دنیاطلبی و حسادت نسبت به جایگاه علمی، معنوی و اجتماعی اهلبیت پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله)، باعث شده است تا برخی افراد نادان یا فاسد اقدام بهکارهای نمایند که موجب انحراف در جامعه شوند. یکی از اقداماتی که پس از شروع غیبت امام عصر حضرت مهدی (علیهالسلام) بهکرات اتفاق افتاده، ادعای بابیت برخی مدعیان دروغین برای ایشان است که البته هیچ یک از ایشان به بابیت خود برای حجت بن الحسن عسکری (علیهالسلام) اکتفاء نکرده و پس از مدتی ادعای امامت و سپس به ادعای نبوت و برخی اوقات ادعای الوهیت رسیدهاند. در ادامه به بررسی یکی از شخصیتهای جنجالی فرقه صوفیه که از ادعای بابیت تا ادعای الوهیت پیش رفت خواهیم پرداخت. باشد که گمگشتگان طریق هدایت را رهنما باشد.
حسین بن منصور در سال ۲۴۴ هجری قمری در قریه طور از قرای بیضای فارس در خانوادهای جدید الاسلام و سنی مذهب دیده به جهان گشود. او در ۱۲ سالگی پس از حفظ قرآن کریم جهت درک مفاهیم قرآن به خدمت سهل بن عبدالله تستری درآمد و از او خرقه تصوف گرفت. [1] حلاج پس از سفرهای طولانی و دیدار با پیروان ادیان و مذاهب مختلف مانند مانویان، بودائیان و ... شروع به تبلیغ افکار و عقاید خود نمود. او در میان مردم کوی و برزن میگشت و با انجام اموری خارق العاده آنها را به عقاید خویش دعوت میکرد و چنان به مردم القاء میکرد که مهدی موعود از طالقان ظهور خواهد کرد و ظهور وی نزدیک است. [2]
اوعلیرغم سنی مذهب بودن خویش با علما و بزرگان امامیه شروع به نامهنگاری نموده و آنها را به قبول ادعای خویش که همانا وکالت و بابیت امام زمان (علیهالسلام) بود، دعوت میکرد[3] تا آنجا که سعی کرد تا ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی (متکلم امامی) را در سلک یاران خود درآورد، ولی ابوسهل که پیری مجرّب بود، در پاسخ گفت: «وکیل امام زمان (علیه السلام) باید معجزه (گواهی بر مدعا) داشته باشد. اگر راست میگویی، موهای مرا سیاه کن. اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را میپذیرم». ابن حلاج که میدانست ناتوان است، با استهزای مردم روبهرو شد و از شهر بیرون رفت. آنگاه به قم شتافت و به مغازه علی بن بابویه، (پدربزرگوار شیخ صدوق (رحمتالله علیه)) رفت و خود را نماینده امام زمان (علیه السلام) خواند. مردم بر وی شوریدند و او را با خشونت از شهر بیرون افکندند. ابن حلاج، پس ازآنکه جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دیگربار به عراق شتافت. [4]
در نقل است که علی بن سهل اصفهانی (وفات ۲۸۰) زعیم صوفیان اصفهان، هنگامیکه از معرفت سخن میگفت، حلاج گفت: ای بازاری، شاید که من زنده باشم و تو سخن معرفت گویی؟ علی سهل به فارسی گفت: هر آن شهری که مسلمانان در آن باشند البته امثال ترا در آن شهر رها نکنند و حلاج که فارسی نمیدانست نفهمید. مردم اصفهان قصد جان حلاج را کردند و حلاج نیز بهناچار از اصفهان خارج شد و به شیراز رفت. [5]
او به ادعای بابیت امام زمان (علیهالسلام) اکتفاء نکرد. بلکه ادعای الوهیت نموده و مردم را به خود دعوت میکرد و ندای اناالحق او در همهجا پیچیده شد و سرانجام براثر فتوای ابوبکر محمد بن داوود، مؤسس مذهب ظاهریه مبنی بر وجوب قتل او و اقامه دعوای سهل بن اسماعیل بن علی نوبختی و پیگیریهای ابوالحسن علی بن فرات وزیر شیعی مقتدر عباسی در سال ۳۰۱ در بغداد، حلاج به زندان افتاد و پس از هفت ماه محاکمه در سال ۳۰۹ بهفرمان حامد بن عباس وزیر وقت عباسی به دار آویخته شد. [6]
برخی از صوفیه و دیگر افراد برای توجیه شطحیات حلاج به هر تقلایی دستزدهاند، از آوردن آیات قرآنی و تأویل معنای آن تا تفسیر به رأی و مغالطه و … تا بلکه بهگونهای بر کفرگویی های حلاج سرپوش گذاشته باشند. امّا ادعای بابیت امام زمان (علیهالسلام) و همچنین دیگر اعتقادات او درباره حضرت مهدی (علیهالسلام) میتوان بر فساد عقیده او یقین حاصل کرد زیرا ادعای بابیت او به هیچ نحوی قابل تأویل و توجیه نیست.
پینوشت:
[1]. علی اصغر حلبی، مبانی عرفان و تصوف و احوال عارفان، تهران، انتشارات اساطیر، 1389، ص ۳۰۲.
[2]. ابوریحان بیرونی محمد بن احمد. آثار الباقیه، مترجم دانان سرشت، امیرکبیر، تهران، 1386، ص ۲۷۵.
[3]. طوسی محمد بن حسن، الغیبه للطوسی،مترجم مجتبی عزیزی، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، 1387، ص ۴۰۱-۴۰۳ .
[4]. ر.ک: سید محسن امین، اعیان الشیعه،دار التعارف للمطبوعات، بیروت، ج ۲، ص ۴۸؛ صدر، سید محمد، تاریخ الغیبه الصغری، ص ۵۳۲٫.
[5]. زرین کوب عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، امیرکبیر،تهران، 1390، ص ۱۳۲.
[6]. محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، آستان قدس رضوی، مشهد مقدس، 1375، ص ۱۶۳.
افزودن نظر جدید