سلسلهای بدون سند!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در صوفیه سلسله از جایگاه و اهمیت بالایی برخوردار است و اگر در بین فرقههای صوفیه فرقهای سلسله آنها قطع شود و یا خدشهای در آن وارد شود این فرقه از نظر خود صوفیه دیگر حجیتی نخواهد داشت و قطب این فرقه مانند یک انسان عادی خواهد بود. بنابراین سلسله یکی از اصول مهم صوفیه برای اثبات صحت و حجیت قطب و فرقه است که صفی علیشاه درباره اثبات قطبیت اقطاب صوفیه میگوید: «برای اثبات قطبیت اقطاب، سند و سفارش و اجازه قطب قبلی لازم و ضروری است، و الا اثبات قطبیت برای درویشان و خرقه پوشان بسیار مشکل خواهد بود».[1] دیگر اینکه میگوید: «مرشد باید از اثبات سلسله برآید که یدا به ید میرسد تا به امام».[2] اما در عین حال خود صفی علیشاه قادر به اثبات سلسله خود نبوده است چون بعد از مرگ رحمت علیشاه مدتی مرید سعادت علیشاه بود ولی از او جدا شد و مرید منور علیشاه شد و در حالی که منور علیشاه را بهعنوان قطب و مرشد خود قبول کرده بود و از طرف او شیخ سیار بود اغتشاش کرد و خود ادعای قطبیت کرد.
اما در صورتی ادعای قطبیت صفی علیشاه ثابت میشود که از طرف رحمت علیشاه اجازه داشته باشد ولی صفی علیشاه چنین اجازهای نداشته است چون اگر واقعاً چنین اجازهای داشت قطعاً بلافاصله بعد از مرگ رحمت علیشاه قطبیت خود را اعلام میکرد، به همین دلیل قطعاً نمیتوان سلسله صفی علیشاه را به رحمت علیشاه رساند و گفته شده است که وقتی میرزا علی آقا صدرالعرفا فرزند مست علیشاه وارد تهران گردید صفی علیشاه فوراً اجازه ملاقات خواست، و به صدرالعرفا گفت: چرا به خانقاه خودتان ورود نفرمودید؟ صدرالعرفا پرسیده بود: خانقاه خودتان کجاست؟ گفته بود همان چراغی که پدر بزرگوارتان روشن فرموده است و صدرالعرفا جواب داده بود آن چراغ فعلاً در گناباد روشن است آنگاه از صفی علیشاه پرسیده بود که نسب طریق و اجازه شما به کدامیک از بزرگان میرسد؟ پس از قدری تأمل جواب داده بود در خواب از مولا علی، صدر العرفا گفته بود بسیار خوب پس با هم دیگر صحبتی نداریم[3] و بدین ترتیب در اینجا صفی علیشاه قادر به اثبات سلسله خود نشد و اجازه قطبیت خود را مستند به خواب کرد و بهقول ملاعلی گنابادی: «قطبی که از عهده اثبات سلسله خود برنیاید قولش مانند بول است».[4]
اما صفی علیشاه برای اینکه بتواند ادعای خود را اثبات کند دست به بدعتی تازه در بین خود صوفیه زده و اجازهنامه را مهم ندانسته و میگوید: «مرشد منصوص را قوه قدسیه و حیات قلبیه باید نه کاغذ ارشاد نامه که از جزئیات صورت است و الا مقرون به صحت و ثمری نیست».[5] و بدینوسیله صفی علیشاه برخلاف قول خود و اقطاب دیگر عمل کرده است که معتقدند اگر کسی اجازهاش یدا یه ید و صدرا به صدر به امام برسد رهبری و ارشاد وی قانونی است والا رشتهاش قطع شده است.[6] از این نکته نباید غافل شد که در بین اقطاب صوفیه نه تنها صفی علیشاه بلکه تمام اقطاب صوفیه سلسله خود را صحیح میدانند در حالی که همه سلاسل صوفیه اعم از نعمت اللهیه، ذهبیه اغتشاشیه و غیره دارای اشکالات فراوانی هستند اما اقطاب این فرقهها بههیچعنوان زیر بار این اشکالات نمیروند و به هر نحوی این اشکالات را یا توجیه میکنند یا مانند صفی علیشاه دست به بدعت و تحریف عقاید خود صوفیه میزنند تا بتوانند حجیت خود و سلسلهاش را ثابت کند.
پینوشت:
[1]. مبلغی آبادانی، عبدالله، تاریخ صوفی و صوفیگری، ناشر حر، قم، 1376، ج 1، ص 474
[2]. محمدحسن بن محمدباقر صفی علیشاه، دیوان صفی علیشاه، به اهتمام منصور مشفق، نشر صفی علیشاه، 1394، تهران، ص ۱۶
[3]. تابنده، سلطان حسین، نابغه علم و عرفان، چاپ 1، انتشارات حقیقت، ص 352-353
[4]. گنابادی، ملاعلی (نورعلیشاه ثانی)، رساله سعادتیه، به کوشش اصفهانی عبدالغفار، چاپ حقیقت، 1372، ص 84
[5]. اصفهانی، میرزا حسن (صفی علیشاه)، عرفان الحق، به تصحیح استخری، نشر صفی، 1343، ص 95
[6]. فصلنامه عرفان ایران، ص 7/18
افزودن نظر جدید