نیابت ظلی صوفیه از امام زمان (عج)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از عقاید سلسله صوفیه گنابادیه، مهدویت نوعیه است. براساس این نظریه علاوه بر مهدویت خاصه حضرت ولیعصر (عجل الله فرجه) فرزند امام عسکری (علیه السلام)، مهدویت نوعیهای وجود دارد که به اقطاب سلسله اختصاص مییابد و از آن به مهدی ظلی یا تبعی یاد میشود. سلطان حسین تابنده ملقب به رضا علیشاه در کتاب رفع شبهات میگوید: «مهدی در لغت به معنای هدایت شده و از القاب و اوصاف همه ائمه اثنیعشر(علیهم السلام) است که هرکدام در زمان خودشان هادی و مهدی و خلف و حجت و صاحب السیف بودهاند که فرمود: "کلنا هاد و کلنا مهدی" و هر کدام لقب خاصی نیز داشتهاند مانند باقر و صادق و تقی هادی و زکی... و مهدی منتظر حضرت حجت بن الحسن العسکری دوازدهمین وصی پیامبر(صلی الله علیه و آله) میباشد که لقب خاص آن حضرت نیز همانند مهدی است... مهدویت نوعی نیز اگر بعضی اظهار داشتهاند، به این معنا است که ذکر شد... یعنی همه نمایندگان الاهی هادی و مهدی میباشند و آن همان حدیث منقول از معصوم گرفته شده که همه آن بزرگواران هادی مهدی هستند... و نمایندگان ائمه هدی فقط از جنبه نیابت که از آن بزرگواران دارند، مهدی ظلی و تبعی و هدایت یافته توسط آن بزرگواران میباشند.[1]
ملاسلطان در کتاب "مجمع السادات" نیز از نظریه مهدویت نوعیه حمایت[2] و خود را امام زمان وقت معرفی میکند.[3] رضا علیشاه برای توجیه آن، نظریه مهدی ظلی و تبعی را مطرح میکند، ولی این توجیه ناتمام است زیرا روایت بر فرض صحت آن بر مهدی و هادی بودن ائمه دلالت دارد و به هیچ وجه هدایت ظلی و تبعی اقطاب صوفیه از آن به دست نمیآید. آیا صوفیه گنابادی برای اثبات ادعای خود دلیل نقلی یا عقلی در اختیار دارند؟ و آیا صرف ادعا کفایت میکند؟ رویکرد و شگرد صوفیه این است که اوصاف بلند ائمه را به خود نسبت میدهند و بدون دلیل آن را آن قدر تکرار میکنند تا بعنوان اصلی بدیهی پذیرفته شود. اگر فقهای جامعالشرایط، نایبان حضرت حجت معرفی میشوند، اولا ولایت تکوینی و ولایت تشریعی منظور نیست، بلکه همان گونه که گفته شد، ولایت مطلقه در عرصه احکام و سیاسی و اجتماعی است. ثانیا این ولایت سیاسی و اجتماعی فقهای شیعه به روایات امامان مستند است و کسانی که مشمول "حکم بحکمنا" در مقبوله عمر بن حنظله هستند، یعنی توان دریافت احکام شرعی از شارع مقدس را دارند، مشمول این ضابطه هستند، یعنی اگر ما روایت مقبوله عمر بن حنظله یا روایت ابی خدیجه را نداشتیم، فقیه و ولایت سیاسی و اجتماعی هم پیدا نمیکرد. صوفیه که برای خود ولایت مطلقه و مهدی ظلی و تبعی معتقدند، باید دلیلی برای این ادعا داشته باشند. اگر کشف و شهودی پیدا کردند که برای خودشان حجت است، چرا باید دیگران از شهود آنها تبعیت کنند؟ علاوه براین که کشف و شهود آنها با نصوص دینی امامان معصوم تعارض دارد. امامان درباره وضعیت مردم در عصر غیبت فرمودند: "به فقها و علما مراجعه کنید" و نفرمودند: "به اقطاب صوفیه مراجعه کنید." حال اشکال نگارنده این است که به چه دلیل اقطاب گنابادیه نیابت خاصه را به خود نسبت میدهند؛ بویژه با تعریفی که رضاعلیشاه برای نیابت خاصه بیان میکند. وی نیابت را به دو قسم نیابت خاصه و عامه منشعب کرده و میان معنای اصطلاحی در فقه و عرفان تفاوت میگذارد و بعد از بیان نیابت عامه و خاصه، معنای عرفانی را چنین بیان میکند: «(عرفا) نایب خاص را کسی میدانند که از طرف امام (علیه السلام) بلاواسطه یا به وسایط صحیحه غیر مخدوشه در امر خاصی (مانند امامت جماعت یا جمع صدقات با بیان احکام یا تلقین اذکار) مجاز باشد و نایب عام کسی است که از طرف امام (علیه السلام) در همه امور دینی اجازه داشته باشد؛ ولی اجازه، در هر دو باید به امام (علیه السلام) برسد ولو به وسایط باشد و در زمان غیبت کبری چون زیارت امام (علیه السلام) به ظاهر میسر نیست، اجازه بدون واسطه وجود ندارد... پس... نیابت خاصه بدان معنا ممکن است.»[4]
سید هبه الله جذبی در رساله باب ولایت مینویسد:«بزرگان، عرفا را نمایندگان حق و نایب امام (علیه السلام) و مجازین درایت و مامورین اصلاح نفوس و تهذیب اخلاص و تصفیه روح و متوجه نمودن خلق به سوی خدا میدانند و اجازه آنها را به وسایط صحیحه متصل به امام (علیه السلام) رسانند و امر و طاعت دستورات آنها را امر الهی میدانند، چنانکه علمای اعلام را نمایندگان حق و نایب امام (علیه السلام) در تبلیغ احکام و وظایف شرعیه دانند و باید اجازه روایت آنها هم به وسایط غیر مخدوشه به امام (علیه السلام) متصل گردد.»[5]
حال اشکال ما این است که اگر به گفته رضا علیشاه، نیابت عامه فقها برگرفته از مقبوله عمربن حنظله است، نیابت خاصه صوفیه گنابادی با کدام دلیل روایی ثابت میشود و با کدامین دلیل، از ناحیه مقدسه، مامور به اصلاح نفوس و تهذیب اخلاق هستند؟ آیا صرف ادعای بدون دلیل برای گرایش مردم کفایت میکند؟ اگر گفت شود که تعیین نیابت خاصه با خداست و انتخاب با میل خود نیست و با الهام خدایی انجام میگیرد.[6] پاسخ ما این است که شاید الهام شیطانی بر شما وارد شده و گمان کردهاید که الهام الهی است، پس معیار تمییز این دوگونه الهام چیست؟
پینوشت:
[1]. تابنده سلطان حسین، رساله رفع شبهات، حقیقت، 1382، صص 13 و 14
[2]. سلطان علیشاه، مجمع السعادات، حقیقت، 1384، باب چهارم
[3]. مدرسیچهاردهی نورالدین، سلسلههای صوفیه ایران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1382، ص 305
[4]. تابنده سلطان حسین، رساله رفع شبهات، حقیقت، 1382، صص 19 و 20
[5]. جذبی سید هبه الله، رساله باب ولایت و راه هدایت، حقیقت، تهران، 1381، ص 115
[6]. یادنامه صالح، مصاحبه با صالح علیشاه، حقیقت، تهران، 1380، ص 510
افزودن نظر جدید