حقانیت پیشوایان بهایی
مبلّغان بهائی پس از پذیرش اعجاز بیانی قرآن، مدعی شدند که این اعجاز مختص ادیبان بوده، حال آنکه خدای تعالی برهان خود را فراگیر معرفی نموده است. اما در پاسخ به این ادعا باید گفت که باور مردم نسبت به معجزهای خاص در سایهی تأیید اهل فن، ضرری به حجیت آن وارد نخواهد کرد. بعلاوه آنکه اعجاز قرآن تنها منحصر به اعجاز بیانی آن نیست.
پیشوایان بهائیت در راستای انکار معاد موعود اسلام (و همچنین ادیان الهی)، مدعیاند که فهم مسلمانان از آیات قرآنی قیامت، اشتباه بوده است. این در حالیست که حتی با نادیده گرفتن وضوح و صراحت غیرقابل تأویل آیات معاد جسمانی و بر فرض پذیرش ابهام آنان؛ با مراجعه به مفسران حقیقی قرآن درمییابیم که آیات قیامت، اشاره به معاد جسمانی دارند.
مبلّغان بهائی در راستای انکار معجزات پیامبران برای توجیه عجز پیامبرخواندهی خود، به انکار معجزهی بیانی قرآن کریم پرداخته و این نوع اعجاز را ساخته و پرداختهی مسلمانان قرون وسطی معرفی میکنند. این در حالیست که حتی بر فرض پذیرش ادعای بهائیان، استخراج دیر هنگام یک علم، دلیلی بر عدم وجود اصل آن علم نیست.
نویسندگان بهائی برای توجیه عجز پیشوایان خود از ارائهی معجزه، به انکار معجزات پیامبر اسلام روی آوردهاند. این در حالیست که در کنار ذکر 1000 معجزه برای ایشان؛ خداوند متعال، معجزات پیامبران الهی را مقدم بر کتاب آسمانی ایشان دانسته است. چرا که در ابتدا میبایست مردم راستگویی پیامبر را باور کنند، سپس به سفارشات کتاب او گردن نهند.
پیشوایان فرقهی بهائیت، تلاش نموده تا آیات مربوط به قیامت و معاد جسمانی را متشابه جلوه داده تا حقیقت معاد را از معنایی که در قرآن ذکر شده، به معنای دلخواه خود تغییر دهند. اما به راستی چگونه میتوان تمام آیات مربوط به قیامت را متشابه و رمزگونه دانست، با آنکه اکثر این آیات صریح و روشن بوده و نیازی به تأویل ندارند؟!
پیشوایان بهائیت، بر خلاف اعتقاد ادیان الهی به مسئلهی قیامت و رستاخیز، به تأویل و انکار ماهیت این حقیقت بزرگ و مسلّم اقدام کرده و آن را توهم پیروان ادیان دانستهاند. این در حالیست که هیچگاه در بهائیت، برهان عقلی غیرقابل خدشهای بر این ادعا اقامه نشده است. حال آنکه خدای تعالی در موارد متعددی، ضرورت معاد را بدیهی شمرده است.
عباس افندی به عنوان دومین پیشوای فرقهی بهائیت، جستجوی بیطرفانهی حقیقت و منع از تقلید را به عنوان اولین آموزهی پدر خود معرفی نموده است. این در حالیست که این آموزه میان بهائیان معنایی ندارد. چرا که بهائیان با قرار دادن کودکان خود تحت آموزشهای فشرده، دیگر راهی را جز انتخاب بهائیت در بزرگسالی، پیش پای آنان باقی نمیگذارند.
بهائیان معتقدند که تمامی ادیان الهی در اصول با یکدیگر مشترک بوده و تنها تفاوت آنها در فروع و احکام شرعیه است. این در حالیست که پیشوایان فرقهی بهائیت، بر خلاف مسئلهی لزوم اشتراک ادیان الهی در اصول، با اصل مشترک و مسلّم معاد مخالفت کرده و آن را توهم دانستهاند. لذا درمییابیم که بهائیت، از ریشهای الهی و آسمانی برخوردار نیست.
پیشوایان مسلک بهائیت، بر خلاف تصریح ادیان الهی، به انکار اعتقاد به معاد و قیامت پرداخته و آن را توهم پیروان ادیان الهی دانستهاند. اما بدون شک، انکار اعتقاد به معادی که تمام ادیان الهی به آن تصریح نموده و حدود یکسوم آیات قرآن به آن اختصاص دارد، در راستای آسودهخاطری پیشوایان بهائی و پیروانشان از بابت حساب و کتاب بوده است.
تحری حقیقت به معنای حقجویی و دوری از تقلید، اولین آموزهایست که بهائیان میبایست پس از رسیدن به بلوغ، در پی آن باشند. اما جالب است بدانیم که این آموزهی بهائیت در حالی مطرح میشود که رهبران این فرقه، با ایجاد یک نظام تشکیلاتی و اعمال سیاست چماق و هویج، عملاً راه تحری حقیقت را بر پیروان خود بستهاند.
دورویی پیشوایان بهائی در موضعگیری کلامی و عملی نسبت به مخالفینشان، حتی موجب حیرت پیروان این فرقه شده است. لذا آنان در پاسخ به این دورویی خود، منظور از ترک معاشرت را با شبهه افکنان تفسیر کردهاند. این در حالیست که با مطالعهی آثار بهائی درمییابیم که آنان با مشرک نامیدن تمام غیربهائیان، از ملاقات پیروانشان با ایشان نهی کردهاند.
پیامبرخواندهی بهائیت، با انتساب قول به سکونت امام زمان در جابلقا و جابرسا به مسلمانان، به تصدیق شخصیت جعفر کذّاب میپردازد. این در حالیست که انتساب نظریهی سکونت امام زمان در این دو شهر به مسلمانان، یا از روی جهالت این مدعی پیامبری و یا تهمتزنی او نشأت میگیرد. همچنین بنابر تصریح تاریخ، جعفر کذّاب فردی دروغگو و فاسد بوده است.
فرقهی بهائیت برای اثبات لزوم نسخ اسلام، مدعی میشود که هر دورهای برای خود اقتضائاتی دارد و از اینرو میبایست دین و کتاب آسمانی، مطابق با مقتضیات زمانه باشد. این در حالیست که خدای حکیم در آیات فراوانی از قرآن، بر جامعیت و همچنین حفاظت از کتاب آسمانی خود تأکید فرموده که در واقع، نیاز به نزول آئین و کتابی جدید را منتفی ساخته است.
مبلّغین بهائی در راستای توجیه قائمیت علیمحمد شیرازی، با استناد به گفتار جعفرکذّاب، به انکار وجود مبارک حضرت حجّت بن الحسن العسکری (علیه السلام) میپردازند. این ادعا در حالیست که با صرفنظر از عدم اعتبار قول جعفرکذّاب در میان مسلمانان، علیمحمد شیرازی نیز به وجود حضرت حجت بن الحسن العسکری (علیه السلام) اعتراف کرده است.