حقانیت پیشوایان بهایی
پیامبرخواندهی بهائیت، در موارد بسیاری ادعای خدایی و حتی خداآفرینی داشته است. از اینرو مبلّغان بهائی برای توجیه این انحرافات پیامبرخواندهی خود، تجلّی ذات خدا را بهترین راه برای توجیه انحرافات او یافتند. این در حالیست که ذات الهی محیط و بینهایت و کُنه او درک نشدنی است؛ لذا چگونه مخلوقی محدود میتواند خود را مظهر "ذات" خدا بخواند!
نویسندگان بهائی مدعی میشوند که در منابع اسلامی، نصّی دربارهی خاتمیت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) وجود ندارد. این در حالیست که آیات و روایات بسیاری بر خاتمیت پیامبر اسلام تصریح دارند. حتی اگر بر خلاف ظهورات آیات و روایات، تقید آنها را نسبت به انبیای کاذب بپذیریم، از کجا معلوم که بهائیت نیز از ادیان کاذب محسوب نمیشود؟!
مدعی پیامبری بهائیت در کتاب اقدس خود، مجازات کسی که شخصی را اندوهگین کند، با انفاق 19 مثقال طلا مقدور میداند. این در حالیست که اگر شخصی مجرد به دیگری تجاوز کند، تنها با پرداخت 9 مثقال طلا به بیت العدل تبرئه میشود! جالبتر آنکه اگر فرد متجاوز متأهل باشد، حتی همین جریمهی نقدی هم برای او تعیین نشده است!
نویسندگان بهائی با طرح این پرسش که "اگر پیشوایان بهائی ناحق بودهاند، پس چرا افرادی تا پای جان از آنان پیروی کردهاند؟" در تلاشند تا این مقاومت پیروان را به عنوان دلیلی بر مشروعیت پیشوایان خود معرفی کنند. این در حالیست که اگر کشته شدن در راه عقیده دلیلی بر حقانیت آن عقیده باشد، پس مسلک وهابیهای انتحاری از بهائیت به حق نزدیکتر است!
نویسندگان بهائی در تلاشند تا پیامبرخواندهی خود را به عنوان رجعت حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) به جهانیان معرفی کنند. این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائیت، هیچیک از علائم و ویژگیهای حضرت عیسی (علیه السلام) را دارا نبود و اساساً با چه دلیلی میتوان اعتقاد محکم شیعیان به مسئلهی رجعت را با چنین ادعاهای سبکی تحریف کرد؟!
حسینعلی نوری به عنوان پیامبرخواندهی بهائیت، (به اصطلاح) ظهور خود را رجعت امام حسین (علیه السلام) معرفی کرده است. این در حالیست که اساساً پیامبرخواندهی بهائیت از هیچیک از ویژگیهای امام حسین (علیه السلام) برخوردار نبوده، دارای حکومت جهانی طولانی مدت نبوده و حتی ادعای رجعت خود را بر اکثر مردم پنهان میکرده است.
مبلّغان بهائی در مقام تمجید از تقویم امری بهائیت، این تقویم را نیاز بشر امروز دانستهاند. این در حالیست که با صرفنظر از تمام اشکالاتی که به این ادعا وارد است، چگونه میتوان با مبنا قرار دادن سال شمسی، افزودن به تعداد ماههای آن، تغییر اسامی ماهها و دست آخر ناقص ماندن این تقسیمبندی را، ابداع و اختراعی برای پیشوایان بهائیت دانست؟!
نویسندگان بهائی، مدعی شدند که اعراض مسلمانان از علیمحمد شیرازی، ایرادی به حقانیت او وارد نمیسازند. اما این مطلب موجب اثبات دین بودن بابیت و بهائیت نمیگردد! چرا که مدعیان پیامبری بسیاری پس از پیامبر اسلام آمده که اکثر مسلمانان، آنان را تکذیب کردهاند. با این حال چه فرقی میان علیمحمد شیرازی و سایر مدعیان دروغین وجود دارد؟!
نویسندگان بهائی مدعیاند که انزال دو روزهی کتاب بیان، خود نشانی بر برتری این کتاب بر قرآن است. این در حالیست که ادعای انزال بیان در مدت دو روز، صرفاً ادعایی بیدلیل است. بعلاوه، کتاب آسمانی قرآن، نزول دفعی و یکجا در شب قدر نیز داشته است. همچنین علیمحمد شیرازی موفق به تکمیل کتاب ناقص به ظاهر الهی خود نشد!
نویسندگان بهائی برای اثبات الهی بودن آیین پیشوایان خود، رسوا نشدن آنها به دست خداوند را دلیلی مهم بر حقانیت آنها معرفی میکنند. این در حالیست که اگر خدای تعالی بخواهد در مورد رسوایی مدعیان دروغین طریق جبر را عمل نمایید، که دیگر هدایت اختیاری بشر معنا نخواهد داشت. از طرفی رسوایی هر مدعی دروغینی، بر عهدهی خدای تعالی نیست.
بهائیان مدعیاند همانگونه که مسیحیان با مطالعهی قرآن باید به اسلام ایمان آورند، مسلمانان هم با خواندن نوشتههای حسینعلی نوری، میبایست بهائی گردند. اما حتی با نادیده گرفتن سایر معجزات پیامبر اسلام؛ قبل از انتساب نوشتههایی به خدای سبحان، باید وحیانی بودن آن ثابت شده و این، کار عقل است که با تأمل و تحقیق، حقیقت را دریابد.
نویسندگان بهائی با استناد به آیهی از قرآن کریم مدعی شدند که صِرف آوردن کتاب آسمانی، نشان بر حقانیت آورندهی آن است. این در حالیست که از یکسو آیات قبل از آیهی مورد استناد بهائیت، سخن از اُمّی بودن پیامبر، به عنوان دلیلی بر معجزه بودن قرآن به میان آمده و از سویی دیگر، صِرف ادعای آسمانی بودن کتاب، نمیتواند دلیل مشروعیت کسی شود.
مبلّغ بهائی با اشکال به آیهی خاتمیت، مدعی شد که در هیچ محلی از قرآن کمترین اشارهای به خاتمیت پیامبر اسلام نشده است. این در حالیست که حتی آیهای که این مبلّغ بهائی برای اثبات ادعای خود بدان استناد نموده دلالت بر خاتمیت دارد. چرا که در این آیه، از رسولان گذشته سخن به میان آمده، اما هیچ اشارهای به آمدن پیامبران بعدی نشده است.
نویسندگان بهائی معجزات پیامبران جدید را نسبت به معجزات پیامبران گذشته برتر دانسته تا از این طریق با نوعی مقدمهسازی بتوانند، برتری نوشتهجات پیشوایان خود را نسبت به آیات قرآنی به اثبات رسانند. این در حالیست که ادعای برتری نوشتهجات پر از غلط و تناقض باب و بهاء نسبت به آیات آسمانی قرآن، صرفاً یک ادعا بوده و مورد پذیرش نیست.