حقانیت پیشوایان بهایی
یکی از مبلّغان سرشناس بهائی به نام اشراق خاوری، حکم غیرعقلانی جناب باب مبنی بر سوزاندن تمامی کتابها را منکر شده است. این در حالیست که این حکم صراحتاً در کتاب بیان مورد تأکید قرار گرفته است؛ تا جایی که حتی عباس افندی نیز از احکام باب اینگونه یاد میکند «در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان، ضرب اعناق و حَرق کتُب و... بود».
هرچند که پیامبرخواندهی بهائیت صراحتاً حکم به جواز داشتن دو زن داده است، اما عبدالبهاء به عنوان جانشین و مفسر نوشتههای او، تأویلاتی متفاوت و بیگانه با این حکم پیامبرخواندهی بهائیت ارائه کرده است. او در یکجا چندهمسری را جایز برشمرده و در جایی دیگر، بر خلاف تصریح گفتاری و عملی پدر خود، تعدد همسران را حرام اعلام نموده است.
یکی از مبلّغین بهائی در راستای توجیه اعتراف علیمحمد شیرازی به وجود حضرت حجت بن الحسن العسکری (علیه السلام)، مدعی شده است که مقصود از محمّد بن الحسن (علیه السلام)، همان لطیفهی غیبیهی الهیه است که در همهی انبیاء و اصفیاء و اولیاء متجلی بوده است. این در حالیست که با بررسی دقیق گفتههای او، به واقیعتی خلاف این ادعا دست مییابیم.
علیمحمد شیرازی به عنوان پیشوای بابیت و بهائیت، ادعاهایی نظیر مهدویت و پیامبری و نسخ اسلام را برای خود مطرح نمود. وی در این راستا، از شیخ احمد احسایی به عنوان مبشّر آمدن خود یاد میکرد. این در حالیست که شیخ احسایی نیز با در نظر داشتن دلایل قطعی خاتمیت، همچون سایر علمای اسلامی، بر این اعتقاد مهمّ تأکید داشته است.
مبلّغان بهائی، اعتقاد به خاتمیت را به بیماری مشترکی میان پیروان ادیان تشبیه کرده که اینک، مانع از پذیرش ادعای پیامبرخواندهی بهائیت شده است. اما این نظریه زمانی مورد پذیرش است که ادعای خاتمیت توسط پیروان ادیان آسمانی مطرح شود. حال آنکه وقتی پیامبر اسلام بارها به ختم پیامبری تأکید فرمودند، دیگر جای هیچ شبههای باقی نمیماند.
یکی از آیات قرآنی که مبلّغان بهائی، به عنوان مهمترین دلیل حقانیت پیشوایان خود به آن استناد میکنند، آیهی 5 سورهی مبارکهی سجده است. این در حالیست که اولاً: نویسندگان بهائی کلمات کلیدی این آیه را به نفع خود و به اشتباه معنی کردهاند. ثانیاً: این آیه مربوط به امور خلقت و آفرینش جهان و نه مربوط به تشریع ادیان است.
نویسندگان بهائی در تلاشند تا با استدلال به برخی آیات قرآنی، هرگونه اختیار را از پیامبران الهی سلب کرده تا شاید از این طریق بتوانند اشتباهات پیشوایان خود را توجیه نمایند. این در حالیست که اگر پیامبران الهی از قوهی اختیار بیبهره بودند، امکان خطای ایشان نیز متصور نبود؛ حال آنکه خدای تعالی این ادعا را صراحتاً رد نموده است.
یکی از مبلّغان بهائی، در راستای انکار خاتمیت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، مدعی شد که مسئلهی به این مهمّی نیاز به تأکید بسیاری برای ثبوتش دارد؛ حال آنکه آیهای در قرآن برای اثبات این امر وجود ندارد. این ادعا در حالیست که آیات بسیاری، از جمله آیات دالّ بر جهانشمولی اسلام، دلیلی محکم بر اثبات این حقیقت غیرقابل کتمان است.
مبلّغ بهائی، ضمن تلاش برای انکار دلالت آیهی خاتمیت بر توقف ارسال پیامبران پس از پیامبر اسلام، مدعی شد که میان "نبی" و "رسول" تباین وجود دارد. اما در مقابل میبایست از او پرسید که اگر چنین است و حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) تنها "خاتم النبیین" بوده، پس شریعت اسلام و نزول کتاب شریف قرآن، چگونه قابل توجیه است؟!
بهائیان مدعیاند که خاتم النبیینِ در سورهی احزاب، به معنای پایان بخشی سلسلهی پیامبران نیست. این در حالیست که تمام مفسران قرآن، از این آیه به عنوان سندی محکم بر خاتمیت پیامبر اسلام یاد کردند. حال چگونه ممکن است خداوند حکمی به این مهمّی را به صورتی مبهم انشاء نماید که تا دوازده قرن، از آن به عنوان سندی بر خاتمیت یاد شود؟!
کانال تبلیغی تشکیلات بهائیت، در راستای لزوم استقامت بهائیان در راه آئین خود و تحمل سختیهای این راه، به نقل چندین سخن از پیشوایان این فرقه پرداخت. اما به راستی چرا پیروان چنین اشخاص سُست عنصری، میبایست پاسوز آئین ساختگی آنان شوند؛ حال آنکه پیشوایان بهائی کمترین سختی در راه ابراز عقیده، به خود راه ندادهاند؟!
در پیام تصویری که در کانالهای وابسته به تشکیلات بهائیت به انتشار درآمد؛ مبلّغ بهائی در پاسخ به تناقض خاتمیت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) با ادعای پیامبری حسینعلی نوری، پا را از ادعای پیامبری وی فراتر نهاده و از حسینعلی نوری به ظهور خداوند تعبیر نمود. ادعای باطلی که نه تنها شرع، بلکه عقل از پذیرش آن ابا دارد!
مبلّغان بهائی با استناد به این آیه مدعی میشوند که ختم سلسلهی پیامبران به وسیلهی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) اتفاق نیفتاده است؛ چرا که "یلقی" صیغهی مضارع و نشانگر ادامهی رسالت است. این ادعا در حالیست که اساساً آیهی شریفه، در مقام بیان مالکیت علی الإطلاق خداوند در روز قیامت بوده و فعل "یُلْقِی" نیز دلالت بر زمان ندارد.
در پاسخ به این پرسش که علّت حمایت استعمار از جریان بابیت و بهائیت چیست؟! میبایست گفت در دورهای که به رغم درماندگی حکومت در مقابل زیادهخواهی استعمار، شواهد محکمی مبنی بر مقابلهی مردمی با اتکای به دین، با دزدی منابع و اِشغال کشورمان وجود دارد؛ کشورهای استعماری را بر آن داشت تا با ایجاد فرقهها راه را برای نفوذ خود هموار کنند.