واژهی "خاتم" از نگاه مفسران
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ نویسندگان بهائی در آثار خود مدعی میشوند که خاتم النبیین در آیهی 40 سورهی مبارکهی احزاب، به معنای "پایان بخشی" سلسلهی پیامبران به وسیلهی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) نیست.[1]
اما لازم است بدانیم این ادعای نویسندگان بهائی در حالیست که مفسرین بزرگ قرآن از ابتدا تا کنون، با توجه به صراحت آیه و لسان سایر آیات و روایات، این آیه را به عنوان سندی محکم بر خاتمیت پیامبر اسلام دانستهاند. همچنان که:
"ابوالبقاء العکبری" در ذیل این آیهی شریفه گفته است: «خاتم به فتح تاء، یا فعل ماضی باب مفاعله یا مصدر است. بنابراین خاتم النبیین به معنای ختم کننده پیامبران است. یا اسم است به معنای آخر و آخرین و یا به معنی اسم مفعول است، یعنی پیامبران الهی به پیامبر اسلام مُهر و ختم شدند، و اگر به کسر تاء قرائت شود نیز به معنی آخرین است. خلاصه حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) آخرین پیامبران الهی است و پس از او پیامبر دیگری نخواهد آمد».[2]
"بیضاوی" نیز در تفسیر این آیه گفته است: «خاتم النبیین، یعنی آخرین پیامبری که پیامبران الهی را ختم کرد و اگر طبق قرائت عاصم به فتح تاء بخوانیم، یعنی پیامبری که به وسیلهی او سلسلهی پیامبران ختم شد».[3]
"سیوطی" نیز در تفسیر خود آورده است: «في قراءة بفتح التاء كآلة الختم: أي به ختموا [4]؛ در صورتی که خاتَم مفتوح خوانده شود، مثل وسیلهی پایان دهنده میماند که به واسطهی آن کار را ختم میکنند».
"ابن خلدون" هم تصریح میکند: «مُهر کردن نامهها و سندها، میان زمامداران پیش از اسلام و بعد از اسلام، مرسوم و معروف بوده است... حضرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) یادآوری نمودند که زمامداران نامهای را که مُهر نشده باشد، قبول نمیکنند و دستور داد انگشتری از نقره ساخته و روی آن نقش "محمّد رسول الله" قرار دهند و از آن پس، حضرت نامههای خود را با آن مهر میکرد... "ختمتُ القرآن" یعنی قرآن را تا آخر خواندم. "خاتم النبیین" یعنی آخرین پیامبر».[5] بنابر نظر ابن خلدون، حتی اگر خاتم به معنای انگشتر باشد، از آنجا که مرسوم بوده پایان اسناد و نامهها را با انگشتر مهر میکردند، پیامبر اسلام مهر پایانی بر سلسلهی پیامبران بوده است.
هرچند که ادعای بهائیان در خصوص این آیه، بدون دلیل و بیسابقه است؛ اما بر فرض محال هم که ادعای بهائیان را درست پنداریم، مگر میشود که خداوند مسئلهی به این مهمّی را به صورتی مبهم انشاء نماید که مسلمانان تا دوازده قرن از آن، به عنوان سندی محکم بر خاتمیت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) یاد کنند! حال آنکه اگر قرار بر این بود که پس از پیامبر اسلام، پیامبری بیاید، صراحتاً میبایست در لسان آیات و روایات ذکر میشد؛ همچنان که قرآن، خبر از بشارت به ظهور پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله)، به وسیلهی حضرت عیسی (علیه السلام) داده است: «وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ... [صف/6]؛ و (به یاد آورید) هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی که تصدیقکننده کتابی که قبل از من فرستاده شده (: تورات) میباشم، و بشارتدهنده به رسولی که بعد از من میآید و نام او احمد است».
پینوشت:
[1]. ر.ک: فاضل مازندرانی، اسرارالآثار، بیجا: مؤسسهی ملّی مطبوعات امری، 128 بدیع، ج 3، صص 164-163.
[2]. ر.ک: ابوالبقاء العکبری، التبیان فی إعراب القرآن، کتابخانهی الکترونیکی فقاهت، ج 2، ص 1058.
[3]. ناصرالدین البیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، کتابخانهی الکترونیکی فقاهت، ج 4، ص 233.
[4]. جلالالدین عبدالرحمان سیوطی، تفسیر جلالین، بیروت: دارالمعرفة، بیتا، ص 556.
[5]. ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی، مقدمه ابن خلدون، ص 264.
افزودن نظر جدید