حقانیت پیشوایان بهایی
پیروان علیمحمد شیرازی (این پیشوای دروغین جریان بابیت)، به دلیل عدم شناخت از خداوند، مقام او را در حد کسی چون علیمحمد شیرازی تنزل دادهاند. همچنان که نویسندهی بابی ذات خداوند را از صفات تهی دانسته و مدعی میشود: «و مراد از اقرار به توحید صفات، آن است که مظهر جمیع اسماء و صفات حضرت حق، همان حضرت نقطه (علیمحمد شیرازی) است».
علیمحمد شیرازی پیشوای مسلک بابیه، در طول مدت 6 سال، مقاماتی از جمله: «بابیت، مهدویت، نبوت، ربوبیت و الوهیت» برای خود قائل بوده است. اما به راستی ادعاهای متناقض و بیسابقهی این پیشوای بابی و بهائی، به قدری مایهی رسوایی وی و پیروانش گشته، که تلاش هرچه بیشتر برای توجیه آنها، تنها موجبات رسوایی بیش از پیش آنان را فراهم میسازد.
علیمحمد شیرازی پیشوا و مبشّر بابیت و بهائیت، با نوشتن کتابی به نام بیان، ادعای نسخ دین مبین اسلام را داشته است. وی در مقام تمجید از نوشتهجات خود، آنان را بیهمتا معرفی کرده است. این در حالیست که بیهمانندی نوشتهجات علیمحمد شیرازی را، نه در الهی بودن آنان، بلکه در غلط نویسیها و بیمحتوایی میتوان دانست.
بهائیان معتقدند علیمحمد شیرازی، همان قائم آخرالزمان است که در سال 1266 قمری کشته شده است. بهائیان که علیمحمد باب را ناسخ دین اسلام و مبشر آیین خود میپندارند، استقامتِ در راه را به عنوان یکی از مهمترین دلایل حقانیت او میدانند. این در حالیست که وی در مواردی نظیر ابلاغیهی الف، زیربنای اعتقادی بهائیت را با پوچ برابر ساخته است.
از آنجا که ذکر توبهنامهی باب در کتابهای بهائیان موجبات رسوایی آنان را فراهم ساخته، سرکردگان بهائیت، تقیه را تنها راه فرار خود از پاسخگویی میدانند. اما به راستی، وقتی طبق تعالیم بهائیت، حتی افراد عادی نیز حق کتمان عقیده ندارند، پس چگونه علیمحمد شیرازی که پیشوای آنان به حساب میآید از این حق برخوردار است؟!
پیامبرخواندهی بهائیان برای مشروع جلوه دادن ادعای قائمیت باب، روایتی را به کتاب شریف بحارالأنوار منتسب میکند که در آن چهار نشانه از انبیای پیشین، برای امام زمان نام برده شده است. این در حالیست که چنین روایتی در کتُب روایی وجود ندارد و مضامین روایتِ مشابهی که در کتاب بحارالأنوار وجود دارد، با ادعای حسینعلی نوری تفاوت دارد.
پیشوایان بهائی، بسیاری از آثار خود را به زبان عربی (آن هم برای مردم ایران زمین) نگاشتهاند! اما از این عجیبتر اینست که تشکیلات بهائیت، اجازهی ترجمهی همین آثار عربی را نیز نمیدهد! در نتیجه آیا جز اینست که با ترجمهی کتابی چون «اقدس» و مطالعهی آن توسط بهائیان؛ پیروان بهائیت به سُستی و غیرالهی بودن اساس بهائیت پی خواهند برد؟!
بهائیان در پاسخ به اینکه چرا پیروان سایر ادیان را گمراه میشمارند، با استدلال به آیات قرآن، اسلام نیز را دارای چنین نگرشی معرفی میکنند. اما حقیقت آن است، مسلکی که خود را نماد پلورالیسم به معنای تکثر حقیقی ادیان دانسته و خود را از اسلام متمایز میداند، با چه استدلالی میتواند مخالفین خود را گمراه، کافر، حیوان و حرامزاده و... خطاب کند!
در یکی از مقالاتی که در شبکههای مجازی بهائی به انتشار درآمد، با بررسی سه ملاک کُفر و در نتیجه نجاست افراد در اسلام، این سه ملاک بر اعتقادات بهائیت وارد دانسته نشد. اما حقیقت آنست که بهائیان با انکار وحدانیت خدا و انکار خاتمیت پیامبر گرامی اسلام و انکار ضروریات دین، به اتفاق نظر تمامی مسلمین، کافر و در نتیجه نجس هستند.
در یکی از شبکههای مجازی وابسته به تشکیلات بهائیت، با خشکمذهب خواندن مردم مسلمان ایران، به بررسی آموزههای ترک تعصب در بهائیت پرداخته شده است. اما گذشته از مطالب متعصبانهی بیشمار موجود در کلام و رفتار پیشوایان بهائی، باید گفت که اسلام، بر خلاف کلّیگویی بهائیت در خصوص موضوع تعصبات، دیدگاه صادقانه و متعادلی دارد.