تفاوت عرفان و تصوف

  • 1395/01/23 - 23:52
برای دو کلمه "عرفان" و "تصوف" اشتراکات و افتراقات بسیاری نقل کرده‌اند، برخی هم آن دو را یکی دانسته و برای هر دو حکم واحدی در نظر گرفته‌اند لیکن در نظر غالب محققین در این زمینه اختلافاتی میان دو کلمه عرفان و تصوف وجود دارد که در این نوشته مختصر به برخی اشاره می‌کنیم.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در صدر اسلام کلماتی از قبیل "مسلم"، "مؤمن"، "زاهد"، "عابد" نشان دهنده ابعاد معنوی یک شخص بودند. کم‌کم دو کلمه "عارف" و "صوفی" نیز به آنها پیوستند. در قرن‌های اولیه کلمه عارف و صوفی مترادف با یکدیگر و به یک معنا به کار می‌رفتند. به همین جهت سه نمط آخر کتاب اشارات ابن سینا –که اختصاص به بحث عرفان نظری دارد- به نام تصوف شناخته شده است. در آثار خواجه عبدالله انصاری و محی‌الدین عربی نیز اینها مترادف به کار رفته‌اند.[1]
برای اینکه تفاوت‌های دو کلمه عرفان و تصوف را تشخیص دهیم ابتدا بهتر است با معانی لغوی آن دو آشنا شده، سپس به دیگر ابعاد آنها اشاره کنیم.
"عرفان" در لغت بـه مـعنای شـناخت و شناسایی است و در اصطلاح، روش و طریقه‌ای ویژه است که برای دستیابی و شناسایی حقایق هستی و پیوند و ارتـباط انـسان با حقیقت، بر شهود و اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تکیه دارد، و نیل به ایـن مـرتبط (شـهود حقیقت و اتحاد با آن) را نه از طریق استدلال و برهان و فکر، بلکه از راه تهذیب نفس و قطع علایق و وابـستگی از دنـیا و امور دنیوی و توجه تام به امور روحانی و معنوی و در رأس همه، مبدأ و حـقیقت هـستی می‌داند.[2]
اما "تصوّف" در لغت مشتق از «صوف» (به معنای پشـم گوسفند) است، و صوفی را از آن روی صوفی گفته‌اند که لباس پشمینه خشن برتن می‌کند. سهروردی صاحب کتاب "عوارف‌المعارف" می‌گوید: «اشتقاق تصوّف از صوف، از هراشتقاق دیگر مناسب‌تر است، چه می‌گویند: «تصوّف، یعنی پشمینه پوشید» همچنان کـه مـی‌گویند:تَقَمّص یعنی «جامع‌برتن کردن»‌ پس صوفیان رابه لباس ظاهرشان منسوب کرده‌اند که از هر نسبتی روشن‌تر است.»[3]
گذشت زمان باعث شد که عرفان و تصوف از یکدیگر فاصله بگیرند و همچنان که از نظر لغت بین این دو کلمه تفاوت‌هایی بسیار زیادی وجود دارد، از نظر اصطلاح نیز به صورت متفاوت به کار برده می‌شوند. از قرن هفتم به بعد عرفان به معنای یک مکتب فکری بسیار دقیق فلسفی به کار برده شده است که به بحث از شناخت حق و انسان کامل می‌پردازد و همچون فلسفه از برهان‌های عقلی و دقت‌ها و ظرافت‌های زیاد برخوردار است و تفاوت آن با فلسفه در این است که فلسفه علمی است که به دنبال شناخت حقایق است که از طریق بحث و استدلال‌های خشک فلسفی و برهانی، اما عرفان به دنبال شناخت از طریق کشف و ذوق و تصفیه باطن می‌باشد، از آن زمان به بعد عرفان به صورت یک مکتب بسیار دقیق و پویا مطرح شد. اما تصوف هرگز به دنبال شناخت حقیقی حقایق نبوده، بلکه تنها به یک سلسله‌ای در طریقت و برخی از ذکرها و اوراد اختصاص یافته است.[4]
«عرفان» و «تصوف» با وجود شباهت‌های ظاهری در برخی از آداب، اساساً متمایز با یکدیگر و مجزای از هم هستند؛ چراکه عرفان شیعه ریشه در آموزه‌های ثقلین دارد؛ یعنی منشأ آن قرآن و سنت (قولی، فعلی و تقریری) چهارده معصومین (علیهم السلام) است، اما تصوف ریشه‌ای التقاطی داشته که هم از آموزه‌های نوافلاطونیان و هم نحله‌های معنوی مسیحی و حتی شبه عرفان‌های هندی و شرقی وام گرفته است.
بعنوان مثال در مکتب افلاطون (427-347 ق.م) مسأله عشق و اشراقات معنوی و روحانی از اهمیت سرشاری برخورداراست. به عـقیده افـلاطون، انسان تنها درصورتی می‌تواند به کمال دانش و معرفت نائل آید که راه کشف و شهود و تصفیه باطن را پی گیرد تا اشعه و اشراقات علوم از عالم غیب و مبادی عالیه بر قلب و روان او تابش کند. در نظر افـلاطون، کـمال و هدف نهایی آدمی همانا وصول به حق و مشاهده اوست‌ و حقیقت دانش در همین اصل نهفته است. مادامی که انسان به این مقام نرسیده، کمال دانش و معرفت را نیافته است. به عـقیده افـلاطون تنها راه معرفت، کشف و شهود و وصول به حق است. در این‌جاست که عالم و معلوم و عاقل و معقول متحد می‌گردد.[5]

پی نوشت:
[1]. مدنی محمد، در خانقاه بیدخت چه می‌گذرد، راه نیکان، تهران، 1391، صص 13 و 14
[2]. شیروانی علی، نشریه معرفت، شماره 7، زمستان 1372،  ص 21
[3]. عوارف المـعارف،مطبوع درحـاشیه‌احیاءالعلوم غـزالی، طبع قاهره، ج 1، ص 293ـ294
[4]. مدنی محمد، در خانقاه بیدخت چه می‌گذرد، راه نیکان، تهران، 1391، ص14
[5]. نظری در تاریخ ادیان، علی‌اکبر ترابی، تهران، شرکت انـتشارات نـسبی حـاج محمدحسین اقبال و شرکا، 1341، ص 178

تولیدی

دیدگاه‌ها

عرض سلام و ادب.خیلی عالی بود من یک مدت است دنیال فرق میان عرفان و تصوف هستم.

ممنونم .بسیار خوب بود.کاش می گفتین برای مطالعه بیشتر در این مبحث کجا رجوع کنیم.

سلام علیکم خدا قوت نمیدونم دلیل این فرمایش شما که عرفان و تصوف در قرن های اول به یک معنا بودند یعنی چه ؟ چون بعید میدونم معنای عرفان در من عرف نفسه فقد عرف ربه با مذمت های معصومین صلوات الله علیهم اجمعین که صریحا از لفظ صوفی استفاده کردند یکی باشه ! ضمنا همین رسیدن به حقیقت و شهود حقیقت عالم هستی در کدام روایت آمده ؟ در حالیکه روایات میفرمایند در ذات خدا تعقل نکنید ! ضمن اینکه اذکار ساختن و برنامه های استاد های سیر و سلوک دل بخواهی است نه بر مبنای ثقلین ! کجای ثقلین فرموده است که مثلا بین الطلوعین در حال سجده 1000 بار فلان ذکر را هر روز بگو و ... !

صوفی گری یعنی تظاهر که بیفایده هست چون به دنبالش غرور و در جلو چشم بودن را تبلیغ میکند عرفان یعنی اصلاح از درون و خودسازی بر خود سخت گرفتن در گناه نکردن مخفی ماندن و افتادگی

هیچ چیز را با عرفان اسلامی مقایسه نکنیم عرفان اسلامی ابعاد و وسعتش بسیار فراتر و نامحدود است دریایی است که هر کس به اندازه معرفتش میتواند از ان بچشد ولی هرگز سیراب نمیشود . زیبایی عرفان اسلامی (عرفان آقا میرزعلی آقا قاضی) به این دلیل است که در چهارچوب و زیر مجموعه احکام اسلامی و دین اسلام قرار دارد و هیچ گونه پوچی و سبک کاری در ان یافت نمیشود یک عارف الی الله ابتدا تمامی واجبات را انجام و از تمامی انچه که اسلام نهی کرده و گناه میداند دوری میکند پس یایه اول عرفان عمل به واجبات میل به مستحبات و انجام ندادن گناه و دوری از مکروهات است تا اینجای کار مربوط به اعمال یک مسلمان ساده است یعنی هر مسلمانی باید این اعمال را انجام دهد پس هر مومنی اگر اینگونه باشد در وادی عرفان هم پا گذاشته است . مراحلی که بعد از این پدید میاید و حال سالک را دگرگون میکند سخت گرفتن بر خود در امور دنیوی است یعنی یک عارف دیگر همه چیز را به راحتی تناول نمیکند حتی از حلال از هر لذتی استفاده نمیکند حتی از حلال هر چیزی را نگاه نمیکند حتی از حلال و به همین ترتیب بیا برو بالا

آنچه ما از عرفان امروزی میبینیم که هر کی از راه میزسه یه دکان باز میکنه بازیچه ای بیش نیست . کلاسهای عرفانی که امروزه ما میبینیم افرادی در این کلاسها مدرس هستند که احکام اولیه اسلام را بلد نیستند طرف نمیتونه حمد و سوره رو قرائت کنه نماز نمیخونه به روزه اعتقاد نداره داره عرفان درس میده برو پی کارت داداش تو کلاسها قش میکنند زمین میخورند عرفانشان هم به درد خودشون میخوره جماعت سبک مغز هم پی این افراد کلاش راه میافتند

چرا خداوند انسان را از ابتدا به ساکن پاک و در کمال کامل نیافرید وقتی خودش میدانست چرا چنین موجودی گنه کار آفرید . پاسخ را فقط در مکتب عرفان یافتم که چنین ساده و دلنشین پاسخ میدهد خداوند چنین انسانی را افریده که پاک و پاکیزه است که عده ای از آنها فقط در سجده هستند و عده ای در رکوع و فقط در طاعت حق هستند و تسبیح میگویند و نام آن را گذاشت *فرشته* و عده ای را افرید که فقط خوردن و خوابیدن و شهوترانی بلد هستند درنده و زشت خوی و نام آن را گذاشت *حیوان* حال این چه موجودی است میتواند پائین تر از حیوان باشد و یا در کمال به اوج برسد و از فرشته بالاتر باشد نام او انسان است ولی از قوه اختیار برخوردار هست و باید خودش انتخاب کند و این است که ارزشمند است پیامبران و انبیا ئ الهی و امامان جهت راهنما و سهولت در رسیدن به این هدف یاور ما هستند . انسانیت خود را ارج نهیم و از کل کارهایی که غفلت می آورد پرهیز کنیم

نکته ای عارفانه در این عالم کار نشدنی وجود ندارد یعنی بشر قادر است هر کار ی را انجام و هر تغییری را انجام دهد تنها چیزی که نمیشود تغییر داد قلب و باور کافر است . یعنی اگر پذیرش نداشته باشد کل دنیا هم جمع شوند نمیتوتنند او را از باورهایش برگردانند

بدبخت و فقیر واقعی کسی است که در مقابل آموزه های دین و احکام و باید و نبایدهای اسلامی چون و چرا میاورد غافل از اینکه تمامی این احکام و رعایت از آنها به نفع جامعه و در نهایت بنفع خود شخص است . انسان با تمامی قدرت و ثروت در مقابل پروردگار جهانیان فقیر مطلق است هدف غایی دین با وضع این بایدها و نبایدها تمرین کردن بندگی است و به مرور انسان مومن از این مراحل ابتدا گذر خواهد کرد و به واقعیتها و دیدنیهایی موفق خواهد شد که دیگران از دیدن آن عاجز و ناتوانند و چه زیباست رسیدن و دیدن چیزهایی که اکثریت مردم از آن دور هستند

اگر انسان به این باور برسد (باور همراه با عمل ) که کل انسانها و قدرتها و حکومتها و هر آنچه که یک نفس در مقابل . نفس دیگر و یا در برابر هر چیز دیگری که کرنش میکند فقیر مطلق هستند و باید خودشان را به آفریدگار جهان ارائه بدهند در این صورت هست که انسان خودش را به یک قدرت نامحدود و زنده و حی که نابودی ندارد متصل کرده و برای چنین شخصی هرگز غم و شادی معنی خاصی نخواهد داشت در این صورت است که شخص اگر از قدرت و ثروت برخوردار باشد عصیان نخواهد کرد و اگر مشکل و غمی به او برسد صبور خواهد بود به عبارت ساده راضی به رضای او خواهد بود

پس به طور خلاصه میتوان گفت 1-تصوف و صوفی گری بر مبنای اذکار خاص استوار است که شاید گوینده اذکار حتی غافل از معانی آن است و فقط بیشتر تکیه بر ظواهر و رعایت قوانین آن است 2-فلسفه شناختی از طریق استدلال و بحث و بیشتر تکیه بر علم و عقل دارد . حال اگر یک پای علم و عقل بلنگد فلسفه ما نیز ناقص خواهد شد که معمولا اینطوری هم هست یعنی در پایان مباحث گیج خواهی زد 3-و اما عرفان بنازم به عرفان که تکیه گاه اصلی آن از عمل به واجبات و اطاعت و تسلیم محض و بدون چون و چرا در مقابل خالق و شناخت او از طریق تهذیب نفس و رعایت تقوی است و پویایی آن به خاطر شناخت حق تعالی است و این شناخت هرگز پایانی نخواهد داشت

بنده تنها به یک تفاوت فلسفه و عرفان اشاره میکنم . تا ببینیم که عرفان خیلی خیلی زیاد جلوتر از فلسفه حرکت میکند . میتونم بگم که فاسفه حتی انگشت کوچیکه عرفان نمیتواند باشد فلسفه هنوز در مسیر اثبات خداوند است درست ... ولی عرفان چه عرفان در حقیقت میگوید داداش برو خودتو اثبات کن . خداوند و خالق هستی نیاز به اثبات ندارد . مکتب عرفان هر روز تلاش میکند تا شناخت خود را از خداوند بیشتر کند و این شناخت تمامی ندارد چون حد و جایی نیست که ما برسیم به آنجا و بگوئیم شناخت من کامل شد بنابراین هر روز و هر سال و هر قرن پویایی دارد و هرگز کهنه نمیشود و هر گز تمامی ندارد .

عرفان به بنده آموخت که خدا را شکر میکنم به تمامی نعمتها از خوردو خوراک گرفته تا نعمت دست و پا و چشم و ... ولی یوهو به نظرم رسید آیا شکر من فقط باید به خاطر این چیزها باشد . یعنی کسی که از نعمت دست و پا و چشم و ... به دلایلی محروم هست نباید شکر کند و یا کسی که گرسنه و تشنه هخست نباید شکر کند خدا به یکی خانه بزرگ داده شکر میکند و به شخص دیگر خانه کوچک داده یعنی باید کمتر شکر کند و یا کسی که صاحب خانه نیست نباید شکر کند پس میبینیم در هر شرایط بود و نبود و کم و زیاد انسان باید شکر کن ولی مطلبی که میخواهم عنوان کنم و این را از راه عرفان اسلامی در ک کرده ام این هست که یه نعمتی هست که اندازه آن خیلی بزرگ است و شکر اصلی بشر به خاطر آن باید باشد و آن نعمت ولایت علی ابن ابی طالب و اولاد بر حق آن بزرگوار است این نعمت ولایت چنان نعمت بزرگی است که بخش بزرگی از شکر خود بنده را فرا گرفته نعمتی بالاتر از آن را نمیشناسم

بله در پایان سوره مبارکه تکاثر میفرماید ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ﴿۸﴾ عياشى باسناد خود در حديث طويل روايت كرده است كه از أبو حنيفه حضرت أبي عبد اللّه امام صادق عليه السّلام پرسيد از اين آيه و فرمود يا نعمان نعيم بنظر تو چيست ؟ گفت قوتى از طعام و آب خنك فرمود اگر روز قيامت خداوند ترا در پيش خود نگاه دارد تا از هر اكله و شربه اى كه تو خورده و آشاميده اى سؤال كند وقوف تو بطول خواهد انجاميد ابو حنيفه عرض كرد پس نعيم چيست فدايت شوم فرمود ما اهل بيت نعيمى هستيم كه خداوند بر بندگانش انعام فرموده و بوسيلۀ ما پس از اختلاف ايتلاف پيدا كردند (به ما بين دلهاى آنها تأليف فرمود و آنها را برادر قرار داد بعد از آنكه دشمنان بودند و به ما خداوند آنها را باسلام هدايت فرمود و آنست نعيمى كه منقطع نمى شود و خداوند از حق نعيمى كه به آنها انعام فرموده است پرسش مى كند

اصل عرفان را باید از ابوالفضل العباس علیه السلام آموخت نقل است وقتی امام علیه السلام از میان دو انگشت خود مقام و منزلت و جایگاه اصحاب را در ان شب نشان میداد . و اصحاب مسرور و خرامان اماده جانفنشانی میشدند نوبت وقتی به عباس ابن علی میرسد حضرت سر مبارک را پائین میاندازد و به جایگاه خویش نظر نمی اندازد و میفرماید بهشت و منزلت و آرام و قرار من شما هستی مولایم . این همان عرفان هست

عرفان همراهان خود را در بهشت برین نشانده و متلمذ از نعمات هستند در حالی که تصوف و صوفی فعلا در حال ذکر برای رسیدن و فلسفه هنوز در اثبات قضیه و اثبات خداوند و بهشت و جهنم چون و چرا میکند

الله اکبر چه قدر زیبا

این دنیا به منزله یک چاه عمیق است که در آن افتاده ایم تمامی زیبائیهای آن هم هر چه باشد نهایتا ماهیت چاه بودن را دارد ذاتش لجن هست و خار و خس و دین و پیامبران و امامان و عرفان به منزله طناب محکمی است که بر آن چاه تا قیامت آویزان شده تا کسانی که محکم این طناب را گرفته اند نجات یابند در غیر این صورت در ته چاه مدتی با همان ماشینهای لاکچری و ساختمانهای مجلل و باغهای مفخر و دور همی های گناه آلود و کارهای لغو مشغول خواهند شد و عمر گران قیمت بیهوده به سر خواهد رسید

نسبت عمر ما به کل عمر حیات از نسبت قطره به دریا هم کوچیکتر است . حیف است در این مدت به جای رعایت احکام او و عمل به واجبات و دوری از گناهان و تزکیه نفس و در نهایت شناخت بهتر خداوند عمر گرانمایه را فقط و فقط صرف چیزهای لغو و بیهوده کنیم حیف است واقعا این شناخت اگر از در ائمه اطهار وارد شویم شناختی قوی و بهتر و زودتر خواهد بود

این روزها خیلی ها به دنبال حرفهای خوب میگردند و یا به دنبال اساتید و جلسه ها و افراد سخنوری هستند که چیزی یاد بگیرند که گاهی این سخنان به ضرر آدمی هم تمام میشود مثلا یک نمونه اینکه دانشمندی میگفت شاید امام حسین ع شمر را هم ببخشد یا دیگری میگفت خداوند بشر را نیافریده که به جهنم ببرد و بعد از شنیدن این سخنان جرات گناه پیدا کرده بود طرف سست شده بود در عقیده اش بنابراین هر کس حتی افراد مذهبی هم گاهی خیلی آرمانی صحبت میکنند از رحمت خداوند فقط میگویند و از غظب الهی سخن به میان نمیاورند ولی بنده چنین عرض میکنم اگر بدنبال بهترین سخن و راهنما هستید و اگر سخنان مختلف و پراکنده شما را سردر گم کرده قرآن بخوانید با توجه عمیق به معانی و به سخنان ائمه مراجعه کنید همه را بیخیال بشید

عرفان به انسان کمک میکند تا هدف زنی کند . دیشب تو مسجد گرد هم جمع بودیم تقریبا 10 نفر بیشتر افراد هم مسن بودند . حرف و بحث یه جوری شد که رفت به سمت اینکه هدف از آفرینش و از این همه رنج و درد کشیدن انسان چیست . آیا خداوند نمیشد کمی تخفیف میداد در سختی ها . هر کس پاسخی میداد . یکی میگفت امتحان میشویم . دیگری میگفت مشکلات نتیجه گناهان و اعمال بد ماست . دیگری میگفت ذات و ساختار دنیا همین هست . یکی دیگر پاسخ داد طبیعت قانون دارد و نتیجه ندانم کاری ها ی ماست که سختی میبینیم . وقتی دقت کردم . دیدم همه پاسخها به نوعی صحیح است ولی هیچ کس به هدف نزد و هیچ کس به اون رسالت و هدف اصلی اشاره نکرد . به نظرم 1-هدف اصلی از آفرینش عبادت و عمل به تکلیف است هدف از این 2- همه رنج خالص شدن و ناب شدن است قسمت دو نیاز به توضیح دارد

عالی اینکه فرمودید قسمت دو نیاز به توضیح دارد . بخشی از آن را که به نظرم میرسد عنوان میکنم بعدا خودتان تکمیل میکنید . هم چنان که خداوند در قرآن میفرماید فِي‌ بُطُونِهِ‌ مِنْ‌ بَيْنِ‌ فَرْثٍ‌ وَ دَمٍ‌ لَبَناً خَالِصاً از میان غذای هضم شده سرگین و خون . شیر خالص در میاوریم به نوعی میشه گفت در این دنیا نیز از میان همه مشکلات و بدیها و ناپاکی ها در اثر فشار انسانهای پاک و خالص بیرون میاید . و به تعبیر دیگر . در میان سنگها و سنگهای معدنی معمولا اون سنگها و زغالهایی که تحت فشار قرار میگیرند در اثر فشردگی و گرمی و آتش و...تبدیل به سنگهای قیمتی و الماس میشوند پس مشکلات و فشارات میتواند زمینه ای برای رشد معنوی و درونی باشد البته این چیزی بود که به نظرم رسید حال باید ببینیم عنوان کننده مطلب خودش منظورش چه بوده

بایزید بسطامی هم در 10 سالگی عارف بود از بایزید بسطامی، رحمة الله علیه، پرسیدند که ابتدای کار تو چگونه بود؟ گفت: من ده ساله بودم، شب از عبادت خوابم نمی بُرد. شبی مادرم از من درخواست کرد که امشب سرد است، نزد من بخُسب. مخالفت با خواهش مادر برایم دشوار بود؛ پذیرفتم. آن شب هیچ خوابم نبرد و از نماز شب بازماندم. یک دست بر دست مادر نهاده بودم و یک دست زیر سر مادر داشتم. آن شب، هزار «قُل هُوَ اللهُ اَحَد» خوانده بودم. آن دست که زیر سر مادرم بود، خون اندر آن خشک شده بود. گفتم: «ای تن، رنج از بهرِ خدای بکش.» چون مادرم چنان دید، دعا کرد و گفت: «یا رب، تو از وی خشنود باش و درجتش، درجه اولیا گردان.» دعای مادر در حقّ من مستجاب شد و مرا بدین جای رسانید. «بُستان العارفین»

ایکاش صدا و سیما به جای این همه تلیغ الکی و فیلمها و برنامه های پوچ ساعاتی هم اختصاص میداد به معرفی و زندگی نامه عارفان و ساختن برنامه های ویزه از شخصیتهای عرفانی که زیاد هم هستند تا جامعه به این روز نمیافتاد .

کسی که خدا را دارد (واقعا) در قلب و گفتار و عمل . مکان و زمان و دیر و زود و شب و روز و فقر و غنی .... چه فرقی به حالش دارد وقتی ذوب و محو در او شوی و از خود او شوی و جزئی از او شوی انتظار بهشت را نکش همین الان در بهشتی با تمامی سختیهای موجود . و چه زیباست زندگی عرفا

سلام عزیز. شیطان بین زمین و آسمان یک عرش دارد. بسیاری از عارف‌نماهایی که گمان میکنند به خدا رسیدند و از خدا و جزوی از او شدند، در حقیقت به لقای شیطان رسیدند. نه به لقای الهی. عارف واقعی آن کسی هست که بیشتر به قرآن نزدیک باشد و قدم به قدم پا جای پای محمد و آل محمد بگذارد.

اگر دقت کنید کلمه واقعی را داخل پارانتز گذاشتم . منظور عارف واقعی بود نه عارف نما ها البته با سلام

خیلی ها میگویند به این دنیا یکبار آمده ایم باید زندگی کنیم . و بیشتر افراد که باهاشون از نزدیک بحث کردم منظورشان از زندگی زدن و رقیصدن و خوردن و تفریح و گردش و .... اینا بود . البته کسی مخالف تفریح نیست . تفریحی که گناه و نافرمانی افریدگار داخلش نباشه . ولی عرض میکنم بله یکبار به دنیا آمده ایم ولی برای همیشه از این دنیا خواهیم رفت . چه بهتر است در این مدت کوتاه که یکبار به دنیا آمده ایم عمر و امکانات و نعمتها را در جهت شناخت خوب خداوند و اطاعت او به کار بگیریم . پاک زندگی کنیم عمل به واجبات و دوری از محرمات کنیم غیر او را نبینیم و جز او را نبینیم از شبها برای عبادت و شناخت استفاده کنیم . چه شبها و وقتهایی که توی پارتی های شبانه و جلوی فیلمها جلوی ماهواره دور همی های گناه آلود شبانه تلف میشه . چه ساعاتی که حسرت یگ ساعت آن را خواهیم خورد . به جانم قسم حسرت یک سجده خالص را خواهیم کشید ولی اجازه نخواهند داد . چه زیباست عبادت و صورت بر خاک نهادن شبانه چرا قرآن نمیخوانیم . چرا نهج البلاغه نمیخوانیم چرا صحیفه سجادیه نمیخوانیم چرا مفاتیح الجنان در منازل تو داخل کمدها بایگانی شده . با این اوضاعی که داریم نسل آینده چطور انسانهایی خواهند بود بدون این آموزه های دینی چه بر سر آیندگان خواهد آمد .

با سلام . اتفاقا بنده هم به این موضوع فکر میکردم . وقتی مفاتیح رو باز میکنم و برای هر روز و شب اعمال و نمازها و دعاهایی را میبینم با خود میگویم چه کسی حال و وقت داره این اعمال را که بیشترشان هم مستحب است بجا آورد . ولی وقتی بیشتر دقیق شدم دیدم اینها بهانه است همه وقت دارند برای مفاتیح و دعا خواندن و عبادت اگر انسان مقداری از نگاه به ماهواره و تلویزیون و کارهای بیهوده کم کنه میتونه دعا کنه . بعد که باز بیشتر دقیق و دقیق شدم دیدم از قضا آنچه که انسان را از خدا و حق و ائمه دور میکنه #غفلت# است در دنیای امروز هم چه بسیار اسباب غفلت یعنی انسان اگر دچار غفلت شود بیچاره میشود . اسلام و دین سعی کرده و تلاش کرده با برنامه هایی که داره انسان را از این غفلت دور کنه . کمک بکنه تا انسان معبود خود را با اختیار پیدا کنه و عبادت کنه . حالا اگر انسان واقعا مومن باشه و با نهج البلاغه و مفاتیح و قران مشغول باشه و سعی در انجام اعمال داشته باشه بالطبع از چیزهای بیهوده که وقت گیر هستند خواهد کاست و به دعا اختصاص خواهد داد در این صورت از اون اسباب غفلت هم به دور خواهد بود و زمینه های عرفانی تازه در فرد ظهور خواهد کرد . ولی عمو با فیلم سینمایی و نشستن تا دیر وقت جلو شبکه های ماهواره ای حتی نمیتونی نماز صبح بخونی چه برسد به ......

چه زشت است انسان وقت محدود خود را که شمارش شده است . صرف چیزهای بیهوده کند . هر روزی که میگذرد به مرگ نزدیک میشویم اما آرزوهایمان بیشتر میشود . هر روز پیرتر میشویم و بدنبال رفع چین و چروک صورت هستیم با تزریق ژل و انواع ماساژ و غیره ولی لاجرم هر کاری کنیم شاید چند سالی ظاهرمان را جوانتر کنیم ولی باز که چه پیر خواهیم شد راه فراری نیست در آخر هر چه باشیم باز حسرت خواهیم خورد ایکاش اونقدر که به فکر ظواهر بودیم و هستیم 50 درصد آن را به اصلاح درون و روح اختصاص میدادیم تمام تلاش خود را میکنیم تا در نظر جماعت بهتر دیده شویم که چه شود . آیا تلاش کرده ایم که در نظر معبود و ائمه اطهار هم خوب دیده شویم چقدر غفلت . چقدر پوچ گرایی چقدر کارهای بیهوده نگاه بیهوده سخنان بیهوده افکار بیهوده و شیطان هم که هر روز زینت میدهد اعمالمان را

این روزها خیلی ها به کلاسهای عرفان و ادب و معرفت میروند و بدنبال حرفهای ناب و اثر گذار هستند چنان هم برای رسیدن به پله های بالای ادب تلاش میکنند . زیاد دست و پا نزن عزیز . درب اصلی ورود به عرفان در عمل به واجبات و دوری از محرمات و محبت ائمه اطهار است دنبال آدرس دیگه نرو که اشتباه است بعد که از این در وارد شدی باید مراقبه داشته باشی از سه عمل هم به شدت دوری کن اولی کبر که شیطان داشت دومی طمع که آدم داشت سومی هم حسد که قابیل داشت بعد قول میدم از بزرگترین عارفان خواهی بود

خدابیامرز پدرم میفرمود . پدر این جماعت رو موسیقی و شراب و زن در آورده کسی که به یکی از اینها آلوده باشه در ادامه دو تای دیگر هم پایش را خواهد گرفت پس مراقب باش

میرزا جواد آقا ملکی تبریزی آخ آخ که اسمش هم آرام بخش است در شناخت این عارف بزرگ همین بس که شاگرد آخوند خراسانی و ملا حسینقلی همدانی(عارف عارفان) بوده و خود میرزا جواد ملکی تبریزی از دامنش چه مراجع تقلیدی را تربیت داده افرادی چون محمد علی اراکی . آیت الله مرعشی نجفی و .... آدم از خودش در مقابل اینها خجالت میکشه وای بر ما وای بر ما لعنت به جهل لعنت به غفلت

ملاحسینقلی همدانی نامه ای دارد که به اصرار شاگردش نوشته شده که میشه گفت پند نامه است اعجوبه ای است که نمونه اش دیده نشده در ابتدا اینگونه شروع میکند و میگوید ای همبازی اطفال تو این سه کلمه یه دنیا حرف است ای همبازی اطفال . یعنی ای کسی که سنی ازت گذشته 40 ساله 50 ساله و ... و مثل بچه ها در این دنیا بازی میکنی منتهی بچه ها با اسباب بازی خانه و ماشین درست میکنند و بازی میکنند تو هم با .....

مطلبی را از ملاحسینقلی همدانی میخواندم که به شاگردانش فرموده حتی با ذکر فراوان و حتی با حال پیدا کردن و دعا کردن و گریه کردن . خواندن و دانستن نمیشه به جایی رسید یعنی زیاد نمیشه به این اعمال تکیه کرد . چون ممکنه این حالت چند ساعتی در شما اثر بگذاره و بعد همون آدم قبلی باشید مگر اینکه . مگر اینکه همراه اون حالات و اعمال یک چیز داشته باشید #مراقبه# این یک کلمه است ولی کل عمل سالک به این یک حرف بسته است

امروزه خیلی ها برای اینکه واسه گناهان آشکار خود توجیه بیارند میگویند بابا خداوند مهربان است . یعنی ما رو آفریده به خاطر گناه به جهنم ببره . بسوزانه نه بابا خدا مهربان است . در پاسخ باید فقط با قرآن پاسخ بدهیم که شما یعنی از خداوند مهربانتر هستی . آیا کسی میتونه از خداوند مهربانتر باشه نعوذبالله نمیشه که در جای جای قران کریم سخن از عذاب گنه کار و کافران و جهنم است . همون خدای مهربان تر از همه از آتش سخن گفته پس کسی الکی گلویش را پاره نکنه که جهنم نمیتونه با صفت مهربانی خدا جمع بشه . حالا که فرض محال . محال نیست . فرض میکنیم عذاب و جهنمی در کار نباشه و هر کس هر طور دلش میخواد عمل بکنه . کسانی که در جهل و ظلمت و لجن زار آلوده به گناهان مختلف هستند و کسانی که پاک زندگی کرده اند و دستورات الهی را مراعات نموده اند قرار است همگی به بهشت بروند حتی اگر چنین هم باشد که نیست (خنده دار میشه ) ولی چون خیلی ها اصرار دارند که جهنمی نیست با فرض اونها میخواهیم جلو برویم . باز در اینجا مراحل و مراتب بهشت را خواهیم داشت مقامی که برای متقین آماده شده خیلی بالاتر از مقام گناهکاران خواهد بود این خودش حسرت اور و جهنم است مشاهده میکنیم که جهنم در ذات عمل عمل کننده است یعنی به هیچ وجه نمیشه ازش فرار کرد که میفرماید جهنم آنان را احاطه کرده . یعنی همین الان احاطه کرده و تو جهنم هستند . بنابراین به حرفهای پوچ و بیهوده گوش فرا ندهیم دنبال ائمه اطهار باشیم

دوستان سعی کنید بچه هاتون رو از همون ابتدا و دوران نوزادی و کودکی از صدای موسیقی دور نگه دارید با صدای قرآن و اذان و دعا و قرآن آشنا کنید در معرض صداهای دینی قرار دهید . در آینده بچه تاثیر صد در صدی داره . خیلی ها امروزه شاید به این حرف بخندند . ولی اگر کسی میخواد بچه اش عاقبت بخیر بشه از موسیقی بشدت دوری بکنه . متاسفانه مشکل امروز ما بچه ها و کودکان نیستند . پدر و مادر انی هستند که خودشان منحرفند و نیاز به تربیت دارند در جهل مرکب غوطه ورند . خلاصه بنده به این موضوع رسیدم که موسیقی دل رو میمیرانه سخت میکنه کسانی که آلوده به این موضوع هستند خیلی سخت مطالب دینی رو قبول میکنند در بسیاری از موارد هم قبول نمیکنند . حتی تا اینجا بگم سعی کنید آهنگها و ترانه هایی که حتی از صدا و سیما پخش میشه گوش نکنید . البته این موعظه حقیر برای کسانی است میخواهند در عوالم بالا سفر کنند لکن برای عموم مردم از این حرفها نمیشه زد

یک سخن گاهی در برخی بحثها حتی کتابها و گفتگوها برخی سعی دارند مثلا اثبات کنند که فلانی در عرفان سر آمد هست یکی سعس میکنه علاقه ای که به یک عارف داره اون رو تعریف کنه . باید عرض کرد که بابا مسابقه نیست که بخواهیم بگیم مثلا اول فلانی دوم و سوم و.... این نوع نگاه صحیح نیست این عرفا همگی انسانهای بزرگی بودند شاید عارفانی بوده باشند که اصلا گمنام هستند ما چه میدانیم درجه و رتبه رو هم فقط خواوند قهار میتواند تعیین کند بنابراین رو چیزهایی که به حال ما تاثیری نداره بحث نکنیم و وقت نگذاریم فقط وظیفه ما استفاده از دستورالعملهای این بزرگواران هست

چه مطالب جالبی عنوان شده . خود سید علی آقا قاضی زنده بشه بیاد مطالب رو بخونه تحت تاثیر قرار میگیره . مطالب به زبان ساده ولی پر مغز هستند

در جایی دیدم که یکی از معصومین فرموده اند بهترین امت . امت آخرالزمان و امت پیامبر ص هستند . قطعا اینطوری است . البته نه همه ایمان آورندگان . دلیل هم اینکه امتهای قبل پیامبران را دیدند باهاشون رودر رو صحبت نمودند معجزه دیدند باز اذیتشان کردند . یاران نزدیک و اصحاب خاص 12 نفر حوارییون تازه خواص تو قران میخوانیم که برای اطمینان قلبی مائده آسمانی خواستند . بنازم به عاشقان حسین ابن علی که با شنیدن نام حضرت از خود بیخود میشوند نه نیازی به معجزه دارند و نه ....

یک سئوال چرا خانواده ها این همه نگران آینده شغلی بچه ها . آسایش آنها . رفاه آنها و در کل راحتی آنها هستند ؟؟چرا این همه به مادیات فکر میکنند . ؟؟ آیا کسی و خانواده ای هست که نگران قیامت و ان دنیای بچه خود باشد . آیا در این دنیایی که تمام شدنی است بالاخره خود ما و بچه هایمان و همه و همه قطعا دیگر 100 سال بعد نیستیم و سفره یمان برچیده خواهد شد ارزش داره این همه تغلا . ایا برای جهانی که همیشگی و ابدی و جاودانه است برنامه داریم نگران قیامت خانواده هستیم . با این وضعی که بنده میبینم نه والا اکثرا برای این دنیا کار میکنیم .

مَّا خَلۡقُكُمۡ وَلَا بَعۡثُكُمۡ إِلَّا كَنَفۡسٖ وَٰحِدَةٍۚ کسی که بتواند این آیه را درک کند یک عارف بزرگ است . یک خداشناس است . کسی است که شایستگی پیوستن به حق را پیدا نموده

خداوند چرا جهان را خلق کرد برای اینکه خود را به ما بشناساند . کدام ما . مائی در کار نبود . پس فکر نکنیم که ما چیزی هستیم همه را او پدید آورد . حتی اگر بهترین بنده باشیم باز با نعمتهایی که خداوند عطا فرموده به این مقام رسیده ایم . پس چیزی از خود نداریم . که بهش ببالیم . ولی آنچه که در اینجا مهم بنظر میرسد . #اختیار#هست تمامی نعمتها در اختیار همه قرار داده شده حال با کمی بالا و پائین و اختلاف که بحث آن جداست . درست هست که میگویند بزرگترین نعمت عقل است باز هم همینطور است بزرگ نعمتی است ولی هیچ چیز به اندازه این #اختیار#شیرین نیست شما با اختیار خود را ه ایمان و و یا کفر را انتخاب نموده ای . پس با این بحث عده ای که میخواهند همه چیز را گردن خدا بیاندازند باطل میشود . وقتی میپرسی جرا این انسان خوب هست و آنیکی بد میگویند خدا خواسته . خداوند عقل و اختیار داده .

چه جالب بله مهم پیدا نمودن خود است . یعنی مائی که به دنبال خداوند هستیم .بابا جان خداوند اظهر من الشمس است . باید خود را پیدا کنیم . چه قدر زیبا فرموده امیرالمومنین ع # من عرف نفسه فقد عرف ربه # چه زیباست خدایا . خداوندا میلیاردها بار شکر بخاطر اینکه امام علی را به جهان آوردی که ما را به خود بشناساند و تو را راه شناخت تو با ائمه هموارتر است . لعنت به جهل . تعجبم از افرادی است که همراه با این امامان بزرگوار زیسته اند و همواره اذیتشان کرده اند . این همه پیامبر را اذیت کردند معجزه خواستند بدبخت تو خودت معجزه بودی متوجه نبودی . اینکه من میبینم اینکه برادرم میشنود اینکه خواهرم حرف میزند معجزه نیست ؟؟ بخدا همه اینها معجزه هستند ولی ازبس زیادهستند تو دور و برما عادی شده اند این همه معجزه بشر باید دیگر چه بخواهد به جای اینکه از پیامبران و ائمه اطهار در جهت شناخت بیشتر و دسترسی به معرفت استفاده میکردند . همیشه مقابلشان ایستادند تف به جهل و نادانی چقدر مردمان زشت سیرتی بودند چقدر فرصتها از دست دادند . علی باید با چاه سخن میگفت . فرض کنید دانشجویان تو دانشگاه نشسته تو کلاس از استاد درسهای اول ابتدائی را میپرسد استاد به چه حالی میماند .

این دنیا و این عمر محدود برای شناخت و عبادت خداوند است و هر چه که در جلو این شناخت قرار بگیرد غفلت آور است . از زن و فرزند امکانات مسکن و خودرو ش. شغل و پست و مقام هر چه و همه چیز غفلت آور است حتی دوست داشتن . محبت فرزند و ... مگر اینکه در موازات این شناخت قرار گیرند و آنها را جلوه ای از انوار الهی بدانیم یعنی با نگاه به آنها یاد خداوند بیافتیم . حتی بالاتر از این را عرض کنم . گاهی نشانه و آیات خداوند مانند خورشید و ماه و درخت و کوه و دشت و دمن با این همه عظمت مایه غفلت یه عده انسان و دانشمندان است به این شکل که به جای اینکه با مطالعه این نشانه ها پی به سازنده و عظمت آن ببرند تنها و فقط و فقط در جهت کشف ابعاد و ساختار و مواد تشکیل دهنده و زمان ایجاد و پایان آن تحقیق میکنند و فقط این وقایع را پدیده مادی میبینند که طبیعت آن را به وجود آورده پس برای این عده این نشانه ها شدند مایه غفلت .

دوستی داشتم تو تبریز که اهل دین و مذهب و نماز و روزه و اعتقادات نبود پدر زنش فوت میکنه مجبور میشه به همراه زنش هر هفته جهت سرزدن و رفتن روی قبر به وادی رحمت تبریز بره بعد از چند هفته اومده بود پیشم و میگفت هر هفته که همراه خانومم مجبورا میرفتم در کنار و دور و برم قبرهای آماده که کنده بودند میدیدم هفته بعد که میرفتم میدیدم همشون پر شده اند و این قضیه تکرار میشد میگفت یه روز که قبرهای خالی رو دیدم با خود گفتم یکی از اینها انتظار مرا میکشد از هته های بعد هم گفتارش و رفتارش عوض شده بود . بلی یاد مرگ انسان ساز است فدای دین اسلام بشم که همه چیزش رو اصول است . این چنین است که علامه سید علی قاضی ساعتها در قبرستان به قبرها خیره میشد

شاید زیاد به مطلب شما ربطی نداشته باشه . ولی در خصوص جریانات جدید جهان اسلام . یه عده ای بی معرفت تو داخل خود ایران دارند از رژیم اسرائیل حمایت میکنند . خنده دار اومد واسم وقتی آدم حرفهای خاخامهای یهود و تفکر اینا رو میبینه با این نزاد پرستی و اینکه دیگر انسانها را نوعی حیوان مینامند که خدا آفریده تا به آنها خدمت کنند و حق حیات ندارند و توهینهایی که به بشریت میکنند تعجبم را واداشت به همکارم تو شرکت که از اسرائیل دفاع میکرد گفتم خاک تو سرت اونها تو رو حتی کمتر از حیوان نگاه میکنند انگاه تو از اونها حمایت میکنی ای جاهلان بسه دیگه بیدار بشید

اینکه میگویند وقت طلاست تنها یک عارف و سالک الی الله میفهمد این جمله یعنی چه . اهل دنیا هرگز نخواهند فهمید ولی او میداند که طلا چیست در مقابل یک الله اکبر گفتن . زمانی که دیگر توان سخن گفتن نخواهیم داشت زمانی که کل هستی سالها در سکوت مطلق فرا خواهد رفت و ندای اکنون حکومت از آن کیست و سالها به این سخن کسی پاسخی نخواهد داشت خواهیم فهمید چه زمانهایی را بیهوده از دست داده ایم . زمانهایی که میتونستیم یک صلوات بفرستیم . یک آیه قران بخوانیم . دعای کمیل و ندبه و سمات و ... که خیلی ها حالا مسخره میکنند میتونستیم بخونیم . زود باشد که خواهیم فهمید .

کسی که ساعتها بشینه فیلمهای چرت و پرت ترکیه رو ببینه شبها . چشمش آلوده به دشمنان خدا . گوشها پر از لهو و لغو و زبان بیهوده بچرخه و دل پر از شوق گناه باشه . تو این دل واسه خدا و ائمه جایی نمیمونه دیگه . اصلا با هم جمع نمیشن اینا .

عجب به نکته خوبی اشاره کردی . آی گفتی مزخرفتر از فیلمهای ترکیه باز هم خود این سریالهاست . چقدر بد آموزی دارند چقدر فرهنگ لخت بودن . تجاوز . تجمل گرایی . بی هویت بودن . بیدینی رو ترویج میدن سریالهای وقت گیر چرت و پرت . مگه مسلمان هم میشینه وقتش رو پای این برنامه ها تلف میکنه . خصوصا اینکه فرهنگشون رو آروم آروم و تدریجا وارد ذهن ناخود آگاه میکنند . بچه هایی که جلو این گونه برنامه ها بزرگ میشن بخدا مادر خوبی خواهند بود . آنچه که امروز از پوشش زنان رو تو جامعه میبینم بخدا حاصل همین فیلمها و برنامه هاست . این تیپها من درآوردی نیست همشون دارن الگو سازی میکنند . ای مردان غیرتتون کجا رفته . این چه وضع زنان و دخترانتون هست . شرم هم خوب چیزیه . حیا کجا رفت .

صفحه‌ها

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.