تاریخچه
فرقهی صوفیهی نعمت اللهیه از دوران "تیموریان تا صفویه" از ایران رخت بربستند و قریب به اتفاق اقطاب، مشایخ، بزرگان و اکابر این فرقه، همگی به کشور هند کوچ کردند. علت اصلی این اتفاق بزرگ در تاریخ تصوف در ایران، مبارزهی علما و فقها در نیمهی دوم حکومت صفویه است که فرصت و مجال مریدپروری، لاابالیگری و گریز از شریعت را از صوفیان گرفته بود.
صوفیه به عنوان فرقهای التقاطی، بسیاری از آداب و رسوم خود را از ادیان یا فرقههای دیگر به عاریه گرفته و در طول حیات اجتماعی خود دستخوش تحولات زیادی شده است. عموم محققان معاصر معتقدند که تصوف متأثر از تعالیم اسماعیلیه بوده و در مباحث خداى ناشناختنى (غیب الغیوب)، قطب و مراد، ولایت و انسان کامل و گرایشهاى گنوسى از آنان بهره برده است.
جنید بغدادی از افراد موثر در میان صوفیه به شمار میرود. وی به اعتراف نویسندگان سلسله گنابادیه سرسلسله این فرقه و واسطه میان امام زمان (علیه السلام) و صوفیه میباشد، در حالی که مذهب او مغایر با امام زمان (عج) بوده و پیرو مذهب شافعی است. ضمن آنکه سلسله اسنادی که برای اتصال صوفیه به معصومین ذکر شده، متفاوت است.
یکی از رسوم برخی از فرقههای صوفیه، "گدایی" است که در ادبیات صوفیه از آن تعبیر به "سوال" و "پرسهزنی" میشود. این امر همان چیزی است که دین اسلام از آن نهی کرده است تا جایی که تقاضای کمک مالی از دیگران همراه با اصرار مورد تأیید شرع نیست. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در این مورد میفرمایند: «خدا دشمن مىدارد دشنامگوى بىآبرو و گداى مبرم را».
مولوی در اشعار خود خلیفه دوم را معلم علوم و معارف معرفی کرده ولی در همین اشعار امام علی(علیهالسلام) را تنها پهلوانی معرفی میکند که نیازمند راهنمایی بزرگان است و در جایی دیگر نیز از قاتل حضرت یعنی ابنملجم که شقیترین انسانها است دفاع کرده و او را آلت حق میداند و معتقد است که حتی او را نباید ملامت کرد.
در حالی بعضی از صوفیه و عده کمی از غیر صوفیه سعی در این دارند که حسن بصری را شیعه و مرید امام علی(علیه السلام) معرفی کنند که علماء بزرگ شیعه نظرات متفاوت دیگری دارند و او را منافق، زاهد باطل، نابودگر دین خدا و مبغض و از اعداء اهلبیت (علیهمالسلام) معرفی کردهاند.
در حالی فرقههای از صوفیه سلسله خود را به حسن بصری میرسانند که حسن بصری سنگ خلفاء را به سینه میزده و ارادت خاصی به آنها داشته است ولی در نقطه مقابل بارها و بارها با اهلبیت(علیهم السلام) برخوردی زشت و ناپسند داشته است تا آنجا که حضرت علی(علیهالسلام) را شایسته جهنم میداند و درصدد جنگ با حضرت برآمده است. حال آیا چنین کسی میتواند شیعه و مرید امام باشد؟
سـلسلهء ذهـبیه مـعتقدند چون همه اقطاب آنها با اجازه، خرقه گرفتهاند و در سلسله اقطاب آنان انقطاعی صورت نـگرفته و تـا بـه امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) رسیدهاند، ذهبیه نامیده شدهاند. در نقد این نظریه میتوان گفت: در سـلسله اقـطاب ذهـبیه چندین انقطاع صورت گرفته است.
شروع اختلاف در امت را باید از اختلاف در مسأله امامت دانست، همانطور که تدوام آن بواسطه اختلاف در این امر مهم میباشد. کسانی که معتقد به اصل امامت نبودند و شعار «حسبنا کتاب الله» را از همان ابتدا سر داده بودند، کار را به جایی رساندند که در زمان غیبت آخرین حجت خدا بر زمین، مدعی بابیت او شدند تا آخرین تیر را بر پیکر پاره پاره امت واحده اسلامی زده باشند.
آنچه که شک مخالفین ابن عربی را در مورد عدم اعتقاد او به مهدویتِ حضرت مهدی موعود و خاتم الاولیاء بودن ایشان را به یقین تبدیل کرده است و دیگر عبارات موافق او درباره حضرت مهدی (ع) را باطل کرده است این است که او درباره خودش میگوید: «أنا ختم الولایه دون شک؛ يعنی بدون شک من ختم الولایة هستم.
شهید محراب آیتالله قاضی در پاورقی کتاب انیس الموحدین، مینویسد: «علمای شیعه و سنی در حق وی سه قول بیان کردند: جمعی او را تکفیر کردهاند، مانند علامه تفتازانی، عدهای وی را از اکابر اولیا دانستهاند بلکه او را ازجمله عرفای کاملین و اعاظم مجتهدین به شمار آوردهاند و جمعی دیگر به ولایت او قائل شده ولی مطالعه کتب او را حرام دانستهاند.»
اواخر حکومت بنیامیه و ابتدای حکومت بنیعباس یعنی دوران امامت امام صادق (علیهالسلام) مصادف با گسترش روابط مسلمانان با دنیای خارج بود. اندیشههای فلسفی، علمی و کلامی بیگانگان به جامعهی اسلامی راه یافت و مسلمانان با افکار و عقاید دیگران آشنا شدند. ازجمله آثار منفی آن، نفوذ افکار بیگانگان در میان مسلمانان و ایجاد شبهات و ابهام در معارف و اندیشههای اسلامی و اعتقادات مردم بود.
اگر کسی از دشمنانِ دوست خود فاصله گرفته و آنها را مذمت نموده باشد، میتواند در ادعای خویش صادق باشد. امّا اگر او علاوه بر ادعای دوستی با دشمنان دوست خود، طرح دوستی ریخته باشد و آنها را مورد مدح و ثنای خود قرار داده باشد، آنوقت است که باید در صحت ادعای او به شدّت تردید کرد.
کسی را که در عمل و نظر به مخالفت با اهلبیت (ع) پرداخته و از همراهی آنان برای مبارزه با حکومت طاغوت و مبارزه با فساد دوری جسته و در مقابل دستگاه معنوی و علمی ایشان، گروه و دسته و اصحاب خود را راه انداخته و عملاً و علماً به یاری حکومت طاغوت کمر همت بسته است و تازه در آخر عمر متنبه گشته و توبه نموده، نمیتوان شیعه امیرالمؤمنین (ع) و خرقه گرفته از ایشان برای دستگیری و ارشاد مردم دانست.