تاریخچه
ابوریحان بیرونی دانشمند بزرگ ایرانی از جمله اولین کسانی است که با سفر به هند به عمق ارتباط و تشابه بین آئین های هندی و مسلک تصوف پیبرده است. ابوریحان وحدت وجود و حلول و اتحاد را ازجمله مشترکات آنها بهشمار آورده است.
عقیده به وحدت وجود در میان صوفیان از عقاید مهم ایشان به شمار میرود. این عقیده از قرن دوم هجری شروع شد و بعدها گسترش زیادی یافت و صوفیان زیادی این عقیده را شرح و بسط دادند. به دنبال عقیده به وحدت وجود فقها و علما با صوفیان مقابله کردند.
در حالی که عدهای منشا تصوف را ادیان الهی همانند یهودیت یا مسیحیت یا آیینهای غیر الهی همانند آیین بودا، مانی معرفی میکنند، صوفیان اصل و منشا تصوف را آیات قرآن و احادیث معصومین (علیهم السلام) قرار داده و مدعی شدهاند اسلام واقعی همان تصوف است و بس.
در حالی که سیر سلوک صوفیه قرون اول زهد افراطی بود، اما در قرن سوم همین روند ساده و زهدگرایانه به روند دیگری بدل شد و جلب رضایت خداوند در این مرحله مهمتر از زهدورزی و بدن را در فشار قرار دادن بود. جنید بغدادی یکی از بزرگان صوفیه قرن سوم بود که در تسریع این روند نقشی اساسی داشت.
صوفیه در قرن دوم بیشتر در سایه تعالیم اسلامی به سیر و سلوک عملی پرداخته و به مفاهیمی که بعدا در تصوف به وجود آمد، بی توجه بودند. اما در قرن سوم همین صوفیان به خاطر روی آوردن عموم مردم به تصوف و مخالفت علما با تصوف، رو به سوی تالیف آورده و تعلیمات صوفیه را به رشته تحریر درآورند.
شاهدبازی پیشینهای برون دینی داشته است. اما در ایران باستان، همچنین بین اعراب تا دو قرن بعد از ظهوراسلام، خبری از این رفتار نیست. بنابر مکتوبات تاریخی، از اقاومی که به این عمل تن دادند، یونانیان بودند. هرچند خیلی زود این اندیشه به اقوام و ملل مختلف سرایت کرد. از میان گروههایی که شاهدبازی را برگزیدند، صوفیه بود.
ابتدای شروع تصوف با زهد فردی آغاز شد و در این زمان خبری از طریقتهای صوفیه نبود. از همین رو بزرگان صوفیه قدیم نیز در کلام خود به این مساله اشاراتی داشتهاند. مثلا ابن رویم گفته: «تصوف ایستادن است بر افعال حسن.»
برخی به اشتباه عقیده دارند که عرفان و تصوف بصورت یکسان استعمال میشوند ولی عده زیادی معتقد هستند عرفان و تصوف با هم متفاوت بوده و هرکدام کارکرد خاص خود را دارد. از میان کسانی که عقیده دارد تصوف و عرفان با هم فرق میکنند، مولوی است. وی در اشعار خود به این امر اشاره کرده است.
برخلاف کسانی که لفظ عارف و صوفی را یکسان دانسته و آن دو را مصداق مفهومی واحد تصور کردهاند، گروهی عارف و صوفی را دو مفهوم جدا در نظر گرفته و مصادیق آن دو مفهوم را نیز در خارج بصورت جداگانه قلمداد میکنند. یکی از کسانی که در اشعار خود به آن اشاره کرده است، حافظ شیرازی است.
برخی از صوفیه برای جذب مرید به فرقه خود، اقدام به کرامت سازی برای اقطاب میکنند. از اقطابی که برای وی کرامات زیادی نقل شده است، ملا سلطان محمد گنابادی است. اما برخلاف سخن صوفیه برخی ملا سلطان را خالی از معنویت دانسته و گزارشاتی برخلاف گزارش صوفیه ارائه کردهاند.
سعدی شیرازی از منتقدان تصوف قرن هفتم بود. او منش صوفیان قرن خود را به انتقاد گرفته و از ابدال قرون گذشته به نیکی یاد میکند. همو صوفیان خدا پرست را به سلطان پرستی متهم کرده و معتقد است علت انحراف صوفیه همین امر است.
درباره معروف کرخی که در منابع صوفیه بعنوان شخصیتی بارز از او نام برده شده است، داستانسراییهای مختلفی شده است. از نقلهایی که درباره معروف مشهور است، آن است که پس از مرگ معروف، یهودیان و مسیحیان درباره وی دعوا کرده و هر کدام معروف را از خود دانستهاند.
بعد از آنکه سید محمد نوربخش علاقه خود را به تصوف نشان داد و به سوی خواجه اسحاق ختلانی دست ارادت داد، خواجه اسحاق عبدالله برزش آبادی را کنار زده و سید محمد نوربخش را به جای او نشاند و زمام کار طریقه کبرویه را به وی سپرد.
سید محمد نوربخش که از بزرگان صوفیه بود، در ادعای مهدویت خود اصرار داشت به گونهای که ملاکهای خاصی برای امامت در نظر گرفته بود. او با بیان ملاکهای خود ساخته، درصدد بود خود را به عنوان امام معرفی کرده اما نه آن امامی که مشخصات آن توسط علما و فقها بیان شده بود.