ندیدن کرامت از قبر ملاسلطان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- از مواردی که باعث جذب عوام مردم به تصوف میشوند، شنیدههایی از صاحب کرامت بودن بزرگان صوفیه است. مردمی که تشنه معنویت هستند، به دنبال آن گشته و در دام مدعیان کذاب معنویت قرار میگیرند و به انحراف کشیده میشوند. یکی از نمونههایی که خالی بودن صوفیه از معنویت و کرامت را نشان میدهد روایتی از وابستگان خاندان بیدخت به نام "فخر الشریعه" است. فخرالشریعه در بیدخت با خواهر آقای محمد صدرالعلما (پدر همسر صالح علیشاه) وصلت نموده بود و بدین طریق عضو خاندان بیدخت شده بود.
آیت الله محمد مدنی که سالها درحال مقابله با خانقاه بیدخت است، درباره آن میگوید: «علیمراد فرزند عباسعلی مراد رجب برای من نقل کرد: من کشاورز آقای فخرالشریعه بودم. یک روز به او گفتم: شما که هر شب بر سر مزار بیدخت کشیک میدهید و تا صبح بیدار هستید، آیا تاکنون معجزه یا کرامتی از قبر ملاسلطان محمد دیدهاید؟ جواد داد: شما چه آدم سادهای هستی، مگر در خانقاه بیدخت خبری از دین و ایمان است؟ گفتم پس شما چرا دنبال آنان میروید؟ گفت: من آنقدر مال وقفی خوردهام که دلم سیاه شده و راه برگشت ندارم و چون با آنان خویشاوندی دارم، نمیتوانم از آنان جدا شوم. البته میدانم جهنمی هستم، اما تو هوس صوفیگری نکن و به راه خودت ادامه بده.»[در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟، صص 96 و 97] همو درباره بی اعتقادی فخر الشریعه میگوید: «بهترین دلیل بر بیاعتقادی او به تصوف آن است که وصیت کرد جنازهاش را به بیدخت نبرند؛ بلکه در قبرستان دلوئی دفن نمایند.»[همان، ص 97]
نزدیکان و وابستگان به فقرای خاندان گنابادی که در گذشته همراه ایشان بوده و در کنار ایشان زندگی میکردند و با خاندان گنابادیه آشنایی کامل دارند و بدین نحو آنان را توصیف میکنند، آیا جایز است از بزرگان این طایفه بعنوان رهبر طریقتی پیروی نمود؟!
پینوشت:
مدنی محمد، در خانقاه بیدخت چه میگذرد؟، راه نیکان، تهران، چاپ پنجم، 1391، صص 96 و 97
افزودن نظر جدید