تفاوت عرفان و تصوف در اشعار مولوی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- تفاوت عرفان و تصوف نزد بیشتر مردم امری مشهود و ملموس است. اما برخی سعی دارند تا عرفان و تصوف و به دنبال آن عارف و صوفی را مصداق یک مفهوم معرفی کرده و آن دو را یکی تلقی کنند و حال آنکه شواهد زیادی بر خلاف این نظر وجود دارد و نشان دهنده تفاوت عرفان و تصوف است. از نمونههای بارز این اختلاف داستانی است که در آن صوفیان حیوان مسافری را میفروشند! که در اوایل دفتر دوم مثنوی آمده است. مولوی داستان را اینچنین نقل میکند:
صوفیی در خانقاه از ره رسید
مرکب خود برد و در آخور کشید
صوفیان درویش بودند و فقیر
کاد فقرا ان یکن کفرا یبیر
از سر تقصیر آن صوفی رمه
خر فروشی در گرفتند آن همه
گر ضرورت هست مرداری مباح
بس فسادی کز ضرورت شد صلاح
هم در آن دم آن خر بفروختند
لوت آوردند و شمع افروختند
ولوله افتاد اندر خانقه
کامشبان لوت و سماعت و وله
تخم باطل را از آن میکاشتند
کانکه آن جان نیست جان پنداشتند
دیر یابد صوفی آز از روزگار
زآن سبب صوفی بود بسیار خوار
جز مگر آن صوفئی کز نور حق
سیر خورد او فارغست از ننگ دق
از هزاران، اندکی زین صوفیند
باقیان در دولت او میزیند
چون سماع آمد ز اول تا کران
مطرب آغازید یک ضرب گران
خر برفت و خر برفت آغاز کرد
زین حرارت جمله را انباز کرد
زین حرارت پایکوبان تا سحر
کفزنان خر رفت و خر رفت ای پسر
از ره تقلید آن صوفی همین
خر برفت آغاز کرد اندر حنین[مثنوی، دفتر دوم، ص 124]
در این داستان مکرر مولوی از تقلیدهای احمقانه و کورکورانه صوفیان بدگویی و مذمت میکند و میگویدمال حرام خوردن و بدون تامل و فکر دنبال یک جریان حرکت کردن، از خصوصیات صوفیان است، اما یک هزارم صوفیان نیز عارف نمیباشند و عارف کسی است که از تقلید به دور بوده و به دنبال نور عقل و شرع حرکت میکند!
پینوشت:
مثنوی، دفتر دوم، ص 124
افزودن نظر جدید