تاریخچه
برخی از پژوهشگران منشا تصوف را آیینهای غیر اسلامی میدانند. این عده به خاطر شباهتهایی که میان برخی از عقاید یا آداب و مناسک تصوف و آیینهای هندو وجود دارد، منشا تصوف را آیین هندو میدانند و همین امر موجب شده تا به تصوف بیاعتنایی شود.
شیطان در بین برخی از بزرگان صوفیه از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است و کسانی همچون حلاج و غزالی از سینهچاکان شیطان به شمار میآیند و او را سید الموحدین معرفی کردهاند، ولی عین القضات همدانی بیشتر از همه صوفیان، سنگ شیطان را به سینه زده است و او را معلم فرشتگان دانسته و کسی از اسرار او آگاه نشد.
تصوف در قرن هفتم بهمرور میان شیعه نفوذ کرده بود و طی قرن هشتم تا پایان قرن نهم، این مذهب در ایران بهشدت از تصوف تأثیر پذیرفت. درپی تأثیرات صوفیه بر عدهای از شیعیان، دولت صفویه به دلایل سیاسی و اعتقادی، بهمنظور کاهش نفوذ صوفیه، بهتدریج از فقها و علمای امامیه برای اداره امور دینی جامعه کمک گرفت و آنان را در قدرت سیاسی سهیم کرد. نتیجه این کار کاهش نفوذ صوفیه در دولت صفوی بود.
با آنکه دولت صفویه به کمک صوفیان قزلباش و با اتکا به میراث قرون گذشته صوفیه روی کار آمد، ولی در ادامه با شناخت کافی که از صوفیه پیدا کرد و با توجه به احساس خطری که از ناحیه صوفیه برای آنها حاصل شد، خانقاههای صوفیه را منحل کرده و قبور بزرگان صوفیه را تخریب نمود. دوست داشتن شاه صوفی از سوی قزلباشان موجب شده بود تا آخرین قطره خون به شاه وفادار باشند.
سران فرقه ذهبیه مدعیاند که سلسله ذهبیه از اقطاب سنی مذهب خالی و همچون طلا خالص است، لذا نام فرقه خود را ذهبیه نامیدهاند. در حالی که محققین معتقدند که تا قرن هشتم در تشیع از صوفیگری خبری نبوده است و بزرگانی از این فرقه همچون معروف کرخی، جنید بغدادی، سهروردی، نجم الدین کبری و علاء الدوله سمنانی از اهلسنت هستند.
آشنایی ناشی از برخورد و تعاملات اجتماعی صوفیه با دیگر ادیان و فرهنگها موجب تاثیرپذیری صوفیه از آنها شده است. این تاثیرپذیری تا جایی پیش رفته است که برخی معتقد شدهاند منشا تصوف ادیان دیگر بوده است. به همین دلیل نمی توان به آموزههای صوفیه بعنوان آیینی التقاطی اعتماد نمود.
برخی از تذکرهنویسان صوفی درباره بزرگان خود آنقدر غلو کردهاند که تشخیص صحت و عدم صحت سخن ایشان یا ممکن نیست یا اینکه به سختی ممکن است. از جمله افرادی که روایات گوناگونی درباره چگونگی پیوستن او به صوفیه مطرح شده است، ابراهیم ادهم است که انگیزه اصلی پیوستن او به صوفیه با بیان روایات متفاوت پنهان مانده است.
بایزید از بزرگان صوفیه قرن دوم و سوم است که صوفیه ادعا دارند او دربان امام صادق (علیه السلام) بوده و از خرمن پرفیض حضرت خوشهها چیده است و حال آنکه تاریخ تولد و وفات بایزید با ولادت و شهادت امام صادق (علیه السلام) همخوانی ندارد. در حقیقت، بایزید پس از شهادت امام صادق (ع) متولد شد!
یکی از منابع غیر اسلامی که تصوف از آن تأثیر زیادی گرفته، دین مسیحیت است. چون بعضی از آداب و رسومی که در تصوف و بین صوفیان مرسوم است قبل از آن در مسیحیت رواج داشته است، و بعضاً مخالف سیره وسنت اسلامی است که از آن میتوان به غیراسلامی بودن و انحراف اعمال صوفیان پی برد.
برخی از پژوهشگران، تاثیرات مسیحیت را بر تصوف امری انکار ناشدنی میدانند و برای خود دلایلی ذکر کردهاند. منشأ این دیدگاه، شباهت برخی از آموزههای مسیحیت و تصوف است. ازجمله آموزههای شاخص مسیحیت که در میان صوفیه هم جایگاهی ویژه دارد، "رهبانیت" و "عزلت" و افراط در آن است.
حسن بصری از بزرگان صوفیه است که درباره آن داوریهای متفاوتی شده است. برخی او را از خواص یاران حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) دانسته و برخی دیگر او را مخالف حضرت علی (علیه السلام) میدانند. اما نمونههای مخالفت او با امیرالمومنین (ع) و انحراف در عقاید او و حمایت از خلفای همعصرش را نمیتوان از نظر دور داشت.
با تورق کتب تاریخی صدر اسلام و بررسی احوال و اقوال شخصیتهای صوفی، به این باور میتوان رسید که سران و موسسین مسلک تصوف در صدر اسلام و بعد از آن هیچ نسبتی با اهل البیت (علیهم السلام) نداشته بلکه بعضهم در عداوت و زاویه گرفتن از صراط مستقیم که ائمه اطهار(علیهم السلام) باشند، اشتهار داشته و متاثر از فقه عامه بودهاند.
حلاج بهعنوان یکی از سران صوفیه، بهسبب گفتارهای شطحآمیز و اعمال غیر متعارف، در طول تاریخ مورد مذمت بسیاری از علما و بزرگان شیعه و اهلسنت و حتی برخی از صوفیان قرار گرفت، بهگونهای که بعضی از این عقائد و رفتارهای وی، خارج از دین اسلام و حتی مذهب شیعه میباشد، که در ذیل به این دلایل مهم، که سبب خروج حلاج از مسلمانی، خصوصا تشیع شده، اشاره میشود.
ابوریحان بیرونی دربارهی حلاج مینویسد: مردی متصوف از اهل فارس به نام حسین بن منصور حلاج ظهور کرد و در آغاز کار، مردم را به مهدی دعوت نمود و گفت او از طالقان ظهور خواهد کرد و از اینرو حلاج را گرفته در زندانش بیفکندند، ولی حیلهای کرد و از زندان گریخت. و این مرد شعبده باز بود و با هر کسی که روبرو میشد موافق اعتقاد او سخن میراند و خود را به لطایف حیل، بدو میچسبانید.