دلایل تکفیر حلاج از دیدگاه فقهاء شیعه

  • 1395/10/15 - 00:22
ابوریحان بیرونی درباره‌ی حلاج می‌نویسد: مردی متصوف از اهل فارس به نام حسین بن‌ منصور حلاج ظهور کرد و در آغاز کار، مردم را به مهدی دعوت نمود و گفت او از طالقان ظهور خواهد کرد و از اینرو حلاج را گرفته در زندانش بیفکندند، ولی حیله‌ای کرد و از زندان گریخت. و این مرد شعبده باز بود و با هر کسی که روبرو می‌شد موافق اعتقاد او سخن می‌راند و خود را به لطایف حیل، بدو می‌چسبانید.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بعضی از فقها و علمای شیعه نسبت به اعتقادات و اعمال گمراه کننده‌ی منصور حلاج، عکس العمل نشان داده و او را طرد و تکفیر کرده‌اند، که در ذیل به دلایل مهمی که سبب مذمت و تکفیر حلاج، از طرف عالمان، فقیهان و محدثان شیعه ذکر شد، بیان می‌شود.
یکی از دلایل تکفیر حلاج، عقیده وی به حلول[1] و ادعای خدایی بود که حلاج و اصحاب او، به سبب همین اعتقاد از غلات دانسته شدند و مورد اعتراض عالمان شیعه قرار گرفتند. شیخ مفید از کسانی است که حلاج را به دلیل همین اعتقاد، گمراه و بی‌دین خوانده است. «و الحلاج‏ و العزاقری و أمثالها من المبطلين المعروفين بالفسق و الخروج عن الإيمان.[2] حلاج و عزاقری و امثال آنان فاسق و بی‌ایمان هستند.» شیخ مفید همچنین در «تصحیح اعتقادات الامامیه» فرموده است: «حلاجیه قسمی از اصحاب تصوف هستند که قائل به اباحه و حلول بوده و نیز گروهی ملحد و زندیق می‌باشند که نسبت به حلاج غلو کرده و سخنان باطلی را برای او ادعا می‌کنند مانند آنچه مجوس و نصارى، براى زردشت و رهبانان، معجزات و آیاتی قائل بودند، که مجوس و نصاری در عمل به عبادات از حلاجیه نزدیکتر و حلاجیه، نسبت به شریعت و عمل به آن، از مجوس و نصاری دورترند.»[3]
ابوریحان بیرونی درباره‌ی ادعای حلول و اتحاد منصور حلاج می‌گوید: «حلاج ابتدا مردم را به سوی امام مهدی(علیه السلام) دعوت می‌کرد... سپس دعوی حلول و اتحاد نمود و گفت: روح القدس در من حلول کرده و خویش را به نام خدا معرفی می‌کرد و می‌گفت: من خدای شما هستم و نامه‌هایی که به اصحاب خود می‌نوشت، تصریح به خدایی خود می‌کرد. وی می‌گفت: «از هو هوی ازلی اول، فروغ درخشان لامع واصل اصیل و حجت تمام حجتها و رب ارباب و آفریننده سحاب و مشکات نور و رب طور که در هر صورتی متصور می‌شود به بنده‌ی خود فلان‌کس.»[4]
دلیل دیگر بر طرد و تکفیر حلاج، توسط فقیهان شیعه، ادعای نیابت امام مهدی(عجل الله تعاله فرجه) از سوی حلاج بود که با ارسال نامه به بزرگان امامیه چون ابوالحسن بابویه(پدر شیخ صدوق) در قم و ابوسهل نوبختی[5] از علمای شیعه در بغداد، خود را وكیل و نایب امام زمان(عجل الله تعاله فرجه) معرفی كرد. چنان‌که شیخ طوسی در «الغیبه» افرادی را که ادعای نیابت از طرف حضرت(علیه السلام) کردند، را مورد نکوهش قرار داده و در مورد یکی از این افراد که حلاج باشد، فرمود:«حلاج طی نامه‌ای به علی بن حسین بن‌ بابویه از او خواستار اقرار به وکالت خویش شد، ابن‌بابویه نامه را پاره کرد و به مضمون و محتوای آن خندید. پس از آن، به گونه ای اتفاقی در مجلسی گرد آمدند، ابن بابویه منصور را نمی‌شناخت وقتی او را شناخت دستور داد وی را مورد ضرب و شتم و اهانت قرار دهند، بدین گونه تنبیه گشت و از آن مکان بیرون رانده شد و او را مورد لعن قرار داد، و از شهر قم دور ساخت.»[6] و نیز علامه حلّى نیز در رجال خود حلاج را از مدعیان و مذمومان عصر غیبت شمرده است.[7]
دلیل دیگر بر تکفیر حلاج، ساحر و شعبده باز بودن حلاج بود که کارهای خارق‌العاده و عجیب که در دیگران تأثیر می‌گذاشت، انجام می‌داد. ابوریحان بیرونی درباره‌ی این خصلت فاسد حلاج می‌نویسد: «مردی متصوف از اهل فارس به نام حسین بن‌ منصور حلاج ظهور کرد و در آغاز کار، مردم را به مهدی دعوت نمود و گفت او از طالقان ظهور خواهد کرد و از اینرو حلاج را گرفته و به مدینه‌السلام بردند و در زندانش بیفکندند، ولی حیله‌ای کرد و چون مرغی که از قفس بگریزد از زندان گریخت. و این مرد شعبده باز بود و با هر کسی که روبرو می‌شد موافق اعتقاد او سخن می‌راند و خود را به لطایف حیل، بدو می‌چسبانید.»[8]

پی‌نوشت:

[1]. حلول عبارت است از فرود آمدن چیزی در غیر خود و در اصطلاح به معنی حلول ذات خداست در اشیاء و به کسانی  که این عقیده‌ را دارند که خدا در اشیا و در مرشدان حلول کرده است را حلولیه گویند.
[2]. شیخ مفید، المسائل اصاغانیه، قم‏، نشر كنگره جهانی شيخ مفيد، 1413 ق‏، ص58.
[3]. شیخ مفید، تصحيح اعتقادات الإماميه، به تصحیح حسين‏ درگاهى، قم‏، نشر كنگره شيخ مفيد، 1414 ق‏، ص134 و 135.
[4]. ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، 1386، ص 317.
[5]. ابوسهل نوبختی متکلم نامدار امامی، ساکن بغداد از خاندان نوبختیان بود. وی در بیشتر دوره غیبت صغری یکی از پیشوایان و حامیان بلند مرتبه امامیه بغداد بوده و ریاست شیعه در بغداد، در آن دوره با ابوسهل بود.
[6]. شیخ طوسى، الغيبه للحجه‏، ‏به‌تصحیح عباد الله تهرانى و على احمد ناصح، قم، نشر دار المعارف الإسلاميه، 1411 ق‏، ص 401 و 402.
[7]. علامه حلّى، رجال العلامه الحلى، به‌تصحیح محمدصادق بحرالعلوم، قم، انتشارات رضی، ص 274.
[8]. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، 1386، ص 317.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.