سخنی اندر مذهب حسن بصری
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ همواره مذهب برخی شخصیتهای تاریخی که آثار علمی و ادبی آنان بهدست ما نرسیده و یا انتساب آنها به این افراد معلوم نیست، با تردید روبرو بوده و مورد اتفاق نیست. علیالخصوص افراد و شخصیتهایی که محور یک گروه، جریان یا فرقه بوده و اکنون به دلیل شرایط اجتماعی سعی دارند او را همکیش خود معرفی نمایند. حسن بصری نیز یکی از شخصیتهایی است که درباره مکتب فکری او اتفاقنظر وجود ندارد؛ برخی وی را معتزلی، عدهای شیعی و گروهی پیرو مذهب مرجئه و دستهای دیگر معتقد به مبانی اشاعره دانستهاند. [1]
برخی از شاگردان حسن بصری مانند ابنابیالعوجا، که بعدها زندیق شد، روایت کردهاند که حسن گاهی بهسوی قدریان و زمانی به سمت جبریان متمایل میشده است. [2]
عبدالرحمان بدوی [3] نیز، ازآنجاکه حسن از پاسخ به پرسش حجاج درباره امام علی علیهالسلام و عثمان خودداری کرده است، او را از بنیانگذاران مرجئه دانسته است. درحالیکه اقوال و روایات بهجامانده از حسن در باب مفهوم ایمان، حکایت از مخالفت او با مرجئه دارد. [4]
برخی نیز حسن را شیعی و پیرو امام شیعه معرفی کردهاند. ازجمله کسانی که سعی در شیعه معرفی نمودن حسن بصری را دارند، فرقه ضاله تصوف است. بسیاری از سلسلههای تصوف، ازجمله سهروردیان، طَیفوریان، مولویان و سلسلههای صوفیه هند مثل چشتیان، به حسن بصری منسوباند و نام او در شجرهنسب احمد غزالی، ابوبکر نسّاج، ابونجیب سهروردی، مجدالدین بغدادی و نجمالدین کبری ذکرشده است. این سلسلهها شجرهنسب طریقتی خود را به حسن و از طریق او به امامعلی (علیهالسلام) میرسانند. نقل است که پس از تولد حسن، وی را نزد امام آوردند و امام او را حسن نامید. این در حالیست که در نقل دیگری او را نامگذاری شده توسط عمربن خطاب دانستهاند. [5]
متصوفه دوست دارد که بگوید او تحت تربیت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده و از ایشان خرقه گرفته و کلمه توحید توسط امام (علیهالسلام) به او تلقین شده است [6] امّا افرادی همچون ابنخلدونخلدون [7] و شاهولیاللّه دهلوی،[8] منکر این مطلب هستند.
ضمن اینکه مخالفت عملی و نظری او با اهلبیت (علیهمالسلام) و تبعیت او از غاصبین خلافت و دشمنان اهلبیت (علیهمالسلام) نه تنها قول متصوفه را رد میکند. بلکه زاویه داشتن و عناد و لجاجت او در پیروی از دین و امامان حق را مشخص مینماید.
ازجمله مخالفتهای عملی او با اهلبیت (علیهمالسلام) روایت مرحوم طبرسی [9] است که در آن روایت علی (علیهالسلام) از حسن دلیل شرکت نکردنش در جنگ جمل را پرسید و حسن دلیل آن را جهنمی بودن قاتل و مقتول بیان کرد. یا براساس روایتی دیگر، [10] امام علی پس از جنگ جمل و ورود به بصره، خطاب به حسن که قصد کتابت بیانات ایشان را داشت، میفرماید هر امتی سامریای دارد و سامری این امت حسن است.
یکی دیگر از ادله اثبات مخالفت او اهلبیت (علیهمالسلام) بیت را میتوان مناظرههای او با چهار امام معصوم (علیهمالسلام) دانست. آخرین دلیل بر اینکه او از مکتب عترت پیامبر (علیهمالسلام) دور بوده این است که برخی از علمای شیعه مانند محمدباقر خوانساری [11] و علی علیاری تبریزی [12] و عبداللّه مامقانی [13] با استناد به روایت سلیمبن قیس هلالی [14] که حاکی از ندامت حسن و توبه در آخر عمرش است. گفتهاند او نخست در راه هدایت نبود و بعدآ مستبصر شد و به پیروان مذهب حق پیوست.
بنابر این ادله نمیتوان کسی را که هم در عمل و نظر به مخالفت با اهلبیت (علیهمالسلام) پرداخته است و از همراهی آنان برای مبارزه با حکومت طاغوت و مبارزه با فساد دوری جسته و در مقابل دستگاه معنوی و علمی ایشان، گروه و دسته و اصحاب خود را راه انداخته و عملاً و علماً به یاری حکومت طاغوت کمر همت بسته است و تازه در آخر عمر متنبه گشته و توبه نموده، شیعه و پیرو و صحابی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و خرقه گرفته از ایشان برای دستگیری و ارشاد مردم دانست.
پینوشت:
[1]. ابنشهرآشوب، متشابهالقرآن و مختلفه، ج ۲، ص ۵۶، تهران ۱۳۲۸ ش، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛ ابنجوزی، آدابالحسنالبصری و زهده و مواعظه، ج ۱، ص ۷۵، چاپ سلیمان حرش، بیروت ۱۴۲۶/ ۲۰۰۵؛ ابنجوزی، آدابالحسنالبصری و زهده و مواعظه، ج ۱، ص ۱۳۰، چاپ سلیمان حرش، بیروت ۱۴۲۶/ ۲۰۰۵؛ محمدبن احمد ذهبی، سیراعلامالنبلاء، ج ۴، ص ۵۸۰، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ ـ ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ ـ ۱۹۸۸؛ عبدالرحمان بدوی، تاریخالتصوف الاسلامی من البدایة حتی نهایة القرن الثانی، ج ۱، ص ۱۸۲، کویت ۱۹۷۸؛ احمداسماعیل بسیط، الحسن البصری مفسرآ، ج ۱، ص ۱۴۵، عمان ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
[2]. کلینی، اصول کافی، ج ۴، ص ۱۹۷؛ ابنبابویه، التوحید، ج ۱، ص ۲۵۳، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ۱۳۹۸.
[3]. عبدالرحمان بدوی، تاریخالتصوف الاسلامی من البدایة حتی نهایة القرن الثانی، ج ۱، ص ۱۸۲، کویت ۱۹۷۸.
[4]. محمودبن علی حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج ۱، ص ۱۹۸، قم ۱۴۱۲ ـ ۱۴۱۴
[5]. تذکره الاولیاء ص 1/18.
[6]. محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج ۱، ص ۳۱، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ ش؛ احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقبالعارفین، ج ۲، ص ۹۹۸، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا ۱۹۵۹ ـ ۱۹۶۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ ش، امین؛ عبدالرزاق کرمانی، تذکره در مناقب حضرت شاه نعمة اللّه ولی، ج ۱، ص ۵۵، در مجموعه در ترجمه احوال شاه نعمتاللّه ولی کرمانی، چاپ ژان اوبن، تهران: انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران، ۱۳۶۱ ش؛ محمدمعصومبن زینالعابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، ج ۲، ص ۵۹- ۱۰۷-151-305، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۳۹ ـ ۱۳۴۵ ش؛ احمد منزوی، فهرست مشترک نسخههای خطی فارسی پاکستان، ج ۱۱، ص ۹۹۷، اسلامآباد ۱۳۶۲ ـ ۱۳۷۰ ش.
[7]. ابنخلدون، تاریخ، ج ۱، ص ۴۰۳
[8]. احمدبن عبدالرحیم شاه ولیاللّه دهلوی، قرةالعینین فی تفضیل الشیخین، ج ۱، ص ۲۴۱، پیشاور ۱۳۱۰.
[9]. احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۴۰۲ ـ ۴۰۳، چاپ ابراهیم بهادری و محمد هادیبه، (تهران) ۱۴۲۵؛ محمدباقربن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۴۱ ۱۴۳، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
[10]. احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۴۰۴، چاپ ابراهیم بهادری و محمد هادیبه، (تهران) ۱۴۲۵.
[11]. خوانساری، ج ۳، ص ۳۴
[12]. علیبن عبداللّه علیاری تبریزی، بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال، ج ۳، ص ۷۱، ج ۳، چاپ هدایةاللّه مسترحمی، تهران ۱۳۶۳ ش.
[13]. عبداللّه مامقانی، تنقیحالمقال فی علمالرجال، ج ۱۹، ص ۱۳ ـ ۱۶، چاپ محییالدین مامقانی، قم ۱۴۲۳.
[14]. سُلیمبن قیس هلالی، کتاب سُلیمبن قیس الهلالی، ج ۲، ص ۵۵۸ ـ ۵۵۹، چاپ محمدباقر انصاریزنجانی، قم ۱۳۸۴ ش.
افزودن نظر جدید