تدوام تفرقه و گسترش تصوف در دوره بنیالعباس
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اواخر حکومت بنیامیه و ابتدای حکومت بنیعباس یعنی دوران امامت امام صادق (علیهالسلام) مصادف با گسترش روابط مسلمانان با دنیای خارج بود. اندیشههای فلسفی، علمی و کلامی بیگانگان به جامعهی اسلامی راه یافت و مسلمانان با افکار و عقاید دیگران آشنا شدند.
این آشنایی علاوه بر آثار مثبت خود، به دلیل تداوم تفکیک و جدایی کتاب و عترت پیامبر (علیهمالسلام) از هم آثار منفی زیادی بر فرهنگ جامعه اسلامی بر جای نهاد. ازجمله آثار منفی آن، نفوذ افکار بیگانگان در میان مسلمانان و ایجاد شبهات و ابهام در معارف و اندیشههای اسلامی و اعتقادات مردم بود.
ارتباط بدون قاعده جامعه مسلمین با دیگر ملل و جوامع جهان، همچنین ایجاد انحرافات عقیدتی در مبنایی در اندیشههای اسلامی که با تشکیل سقیفه و غصب حق مردم یعنی خلافت اوصیاء بهحق رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم)، شروعشده بود، باعث شد که کشمکشهای علمی و مباحثات و مناظرات پیرامون مسائل عقیدتی و کلامی موجب پیدایش احزاب و گروههای مذهبی غیرمذهبی مانند «زیدیه»، «اسماعیلیه»، «غلات»، «مرجئه»، «خوارج»، «دهریه» و ... شود. هر گروه برای خود مدرسه و تشکیلاتی داشت و جلسات درس و بحث تشکیل میداد و با گروههای دیگر به مناظره و مجادله میپرداخت. [1]
البته ناگفته نماند علیرغم اذیت و آزار حکام جور وقت، علیه امام صادق (علیهالسلام) ایشان با تشکیل جلسه درس و تربیت شاگردان بسیار سعی در جلوگیری از انشقاق و تفرقه بیشتر نمودند. ایشان با توجه به شرایط سیاسی به وجود آمده، نیاز شدید جامعه و آمادگی اجتماعی، به دنبال ادامه نهضت علمی و فرهنگی پدر بزرگوارشان امام باقر (علیهالسلام) دانشگاه و حوزه وسیع علمی به وجود آوردند و شاگردان بزرگ و برجستهای همچون: هشام بن حکم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، مفضّل بن عمر، جابربن حیّان و... تربیت کرد که تعداد آنها را بالغبر چهار هزار نفر نوشتهاند. [2]
علاوه بر شرایط فوق انقلابها و شورشهای اجتماعی مردم علیه حاکمت [3] و اختلاف و کشمکشهای حکام اموی بر سر قدرت، بر وخامت اوضاع نابسامان جامعه اسلامی و رواج هر چه بیشتر تفرقه در امت واحده اسلامی میافزود؛ [4] درحالیکه این شرایط میرفت تا به برپایی حکومت الله یعنی اوصیاء و جانشینان واقعی رسولالله که همان عترت (علیهمالسلام) ایشان بود منجر شود، بنیعباس با سوءاستفاده از احساسات مردم نسبت خاندان پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله و سلم) و نیرنگ موفق شدند رژیم اموی را سرنگون کنند و خود در مسند خلافت بنشینند.
آنان در آغاز با مطرح کردن خونخواهی امام حسین (علیهالسلام) و یاران او، همچنین انتقام خون زید بن علی و فرزندش یحیی و خشنودی آل محمد نهضت خود را با اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیوند دادند و با مطرح کردن این مسأله که «ما از تبار رسول خدا هستیم» سعی میکردند خود را جانشینان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و شایستگان خلافت معرفی کنند؛ ولی پس از استحکام پایههای حکومت خود و نابودی عناصر هوادار «بنی امیه» به سرکوبی علویان و شیعیان پرداختند.
حاکمان بنیعباس نیز پس از غصب منصب خلافت امت اسلامی، رویه دیگر حکام جور و طاغوت را در پیشگرفته و به سیاست جدایی کتاب و عترت رسولالله برای بقای سلطنت خویش اقدام کردند [5] تعطیلی جلسه و درس اهلبیت و ممنوعیت ملاقات شاگردان حضرت امام صادق (علیهالسلام) توسط حکام ظالم بنیعباس بر انشقاق در جامعه اسلامی و ترویج فرق ضاله در این دوره افزود، امّا عطش علمی جامعه و شبهات فراوان وارداتی علیه معتقدات اسلامی بهجای اینکه از آبشخور اصلی اسلام پاسخ داده شود، به سمت چهرههای ساختگی توسط دستگاه حاکم و یا دشمنان عقیدتی و تاریخی امت اسلام سوق پیدا کرد.
ابوهاشم کوفی (متوفای 158-169)، یکی از شخصیتهایی است که برای انزوای معنوی اهلبیت (علیهمالسلام) در جامعه اسلامی و ایجاد و تقویت تفرقه مورداستفاده قرارگرفته است. او نخستین کسی که به صوفی مشهور شد، سفیان ثوری درباره او میگوید: من ندانستم که صوفی چه بود تا ابو هاشم را ندیدم. پیش از وی بزرگان بودند در زهد و ورع و معاملت نیکو، در طریق توکل و طریق محبت، لیکن اولین کسی که وی را صوفی خواندند وی بود و پیش از وی کسی را به این نام نخوانده بودند. [6]
او در زمان امام صادق (علیهالسلام) مکتب تصوف را رسماً ایجاد کرد و شاگردانی به دور خود جمع کرد. ابن بابویه قمی در کتاب قرب الاسناد نقل میکند که امام صادق (ع) درباره وی فرمود: «ابوهاشم کوفی جداً فاسد العقیده است. او همان کسی است که از روی بدعت مذهبی اختراع کرد که به آن تصوف گفته میشود و آن را قرارگاه عقیده خبیثه خود ساخت». [7] کیوان قزوینی که خود مدتها از سران مشایخ فرقه گنابادی بود، میگوید: «اول کسی که زیر بار این ننگ و بدعت رفت، ابوهاشم کوفی بود که رنجها به خود راه داد تا عراده صوفی راه افتاد»[8]
مرحوم سید نعمةالله جزائری مینویسد: بعد از آمدن اسلام در گروهی از مخالفین اهلبیت عصمت (علیهمالسلام) استعمال شده مانند حسن بصری، سفیان ثوری و ابوهاشم کوفی»[9] بنابراین میتوان دوره بنیالعباس را امتداد حرکت ضد اسلامی و ضد عترت رسول الله و در راستای توطئه دشمن درجه یک اسلام برای ایجاد تفرقه در امت واحده اسلامی دانست که با تراشیدن شخصیتهای معنوی و علمی کاذب در مقابل خاندان رسالت مانع از تجمع مردم حول حبل الله و در نتیجه تعویق در سرنوشت شومشان بود.[10]
پینوشت:
[1]. در این رابطه رجوع کنید بحارالانوار، ج 47، باب 11، ص 334-.395.
[2]. شيخ مفید، الإرشاد، قم، مکتبه بصیرتی، ص 271؛ حیدر، اسد، همان کتاب، ج 1، ص 69.
[3]. ر.ک.کتاب زید بن علی، ص 279، نوشته رضوی اردکانی، انتشارات اسلامی؛ الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 294.
[4]. شورش یزید بن ولید علیه ولید بن یزید و قتل وی و مخالفت مروان بن محمد بایزید بن ولید ازجمله این کشمکشها است (ر.ک.الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 280 -309).
[5]. النزاع و التخاصم، ص 76، نوشته احمد بن علی مقریزی، نشر مکتبه الاهرام، مصر، ص 1937.
[6]. نفحات الانس.ص 28
[7]. حدیقه الشیعه. مقدس اردبیلی.ص 564
[8]. کیوان قزوینی، استوارنامه،ص 22.
[9]. پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان، ص ۱۵۹ از انوارالنعمانیة.
[10]. سوره مبارکه اسراء، آیه 2 تا 7 و آیه 104.
افزودن نظر جدید