مباحث تاریخی
در احادیث نبوی فراوانی، امامت و جانشینی ایشان برای مردم بازگو شد، اما بعد از رحلت پیامبر این مردم به بیراهه رفتند، خصوصا برخی از اصحاب این امر مهم الهی را با تشکیل جلسهای در سقیفه بنی ساعده به انحراف کشاندند و حاضر به پذیرش ولایت امیرالمؤمنین نشدند و بهانههای باطلی را مطرح کردند.
در قرآن و احادیث نبوی حق تقدم حضرت علی (علیهالسلام) به امر خلافت مورد تاکید قرار گرفته که بعد از رحلت پیامبر این امر مهم صورت نگرفت، حال اگر قرآن و احادیث را نادیده انگاریم، اعترافاتی که از خلیفه دوم نقل شده و خصوصیات افراد حاضر در شورای خلافت را گفته، این مهم را میرساند.
غلو در امور دینی به معنای زیادهروی کردن در علم و دانش افراد و بالا بردن مقام و منزلت ایشان فراتر از حد واقع را گویند که البته از نظر کلیه فرق اسلامی مذموم و ناپسند است و همگان بر این اعتقادند که نباید کسی را از حد خودش فراتر دانست.
زندگی عمر بن خطاب، قبل از اسلام تا رحلت پیامبر و بعد از آن که بنای خلافت خودش را برای بعدها فراهم کرد، از جهاتی قابل تامل و حائز اهمیت است؛ او یکی از صحابه است که علاوه بر ضعفهای روحی فکری، کاستیهای فراوانی از نظر دینی و اعتقادی داشت که در نوع خود منحصر به فرد است.
محدثین و فقهای بزرگی مانند سلیمان بن مهران اعمش، نعیمان بن ثابت، شعبه بن حجاج، عبدالرزاق صنعانی، عبیدالله بن موسی، عبدالرحمن بن ابیحاتم، و سفیان ثوری نیز از دوستداران حضرت علی (علیه السلام) به شمار رفته و آن حضرت را از عثمان برتر و افضل میدانستند.
پیامبر اکرم در مناسبتهای مختلف خلافت و جانشینی حضرت علی (علیهالسلام) را اعلام کرد. فرمود او به منزله خود من در میان شماست، پس از او و اهل بیتم و پیشوایان بعد از ایشان که دوازده نفرند و همگی آنان از قریشند، پیروی کنید تا هرگز گمراه و منحرف نشوید که این موضوع به حدّ تواتر در کتب اهل سنت آمده است.
علم لدنی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به حضرت علی (علیهالسلام) به مصداق حدیث شریف و متواتر (انا مدینه العلم و علی بابها) منتقل گردید، اما برخی از صحابه طمّاع با کودتا و دسیسه بازی، خلافت و جانشینی پیامبر را تصاحب کردند، در حالیکه نه علم آن را داشتند و نه لیاقت و شایستگی، لذا مکرر به عجز خود اقرار میکردند.
مخالفین پیامبر و مغرضین با هدف مشخص سعی میکنند تا با زیر سؤال بردن ایمان افرادی که به اهل بیت وپیامبر منتسب هستند، حکم به کفر و شرک آنان صادر کنند چرا که معتقدند که آباء پیامبران مثل پدر حضرت ابراهیم طبق نص قرآن کافر بوده؛ همچنین حضرت ابوطالب، پدر امام علی هم مشرک بوده است و این در حالی است که به گفته تاریخ اینگونه نبود.
ابوحاتم رازی درباره تشیع مینویسد: اولین اسمی که برای مذهبی در اسلام ظهور پیدا کرد، شیعه بود که به چهار نفر از صحابه (ابوذر، عمار، مقداد و سلمان) اطلاق میشد؛ سلمان، ابوذر، مقداد، خبّاب بن اَرَت، جابر، ابوسعید خدری و زید بن ارقم صحابهای هستند که حضرت علی (علیهالسلام) را اولین مسلمان دانسته و بر سایر صحابه برتری دادهاند.
در طول تاریخ بسیار بودند دشمنان حقیقت که سعی کردند انسانهای متقی را از صحنه روزگار محو کنند، ولی اگر مشیت الهی بر بزرگ شدن کسی تعلق گیرد، نقشه معاندان نقش بر آب میشود؛ یکی از نوادگان زبیر در مورد امیرالمؤمنین میگوید: امویان 60 سالِ تمام، همت و تلاش خود را در تنقیص او به کار بستند، اما خداوند هر روز بر مقام و منزلت او افزود.
خلفایی که شایستگی جانشینی پیامبر را نداشتند، در مناسبتهای مختلف، خود اقرار و اعتراف به چیزی را کردند که به آن منصوب نشده بودند، اما بعد از رحلت پیامبر به خاطر هوا و هوس دنیوی وارد آن شدند؛ لذا خلفا هر از گاهی که از سؤالات دیگران عاجز میشدند، دست به دامن حضرت علی (علیهالسلام) میشدند.
از احادیثی نبوی که بسیار تکرار شده، حدیث شریف ثقلین است. این حدیث معتبر و متواتر میگوید هیچگاه از کتاب خدا و اهل بیت پیامبر جدا نشوند؛ چرا که هر دو قرین همدیگر و مکمل هم هستند؛ لذا اگر به آن چنگ زده شود، گمراهی و انحراف حاصل نخواهد شد. علی (علیهالسلام) از مصادیق اهل بیت و عترت در این حدیث است.
رحلت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرصتی بود تا دشمنان، چهره واقعی خود را آشکار کنند و افرادی که دائماً از پیامبر شنیده بودند که به اهل بیت او احترام بگذارند و این یک فرض بود که همگان تا زمان رحلت پیامبر به آن عمل میکردند، اما چه شد که بعد از پیامبر آن وقایع تلخ روی داد، در حالیکه اصحاب به آن سفارش شده بودند.
یکی از مصادیق شرک از نظر محمد بن عبدالوهاب، توسل به ارواح اولیاء الهی است. وی میپندارد ارواح انبیا و اولیاء الهی بعد از مرگ قادر به برآوردن حاجتهای طلبکار و سائل نیستند، لذا توسل به آنها موجب شرک است و این کار خلاف عقیده سلف است. اما در مقابل میبینیم که بزرگان و علمای اهلسنت توسل به ارواح اولیاء الهی را جایز میدانند.