تاکید پیامبر(ص) ولایت علی(ع) را اثبات نمیکند؟
خلاصه مقاله
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در مناسبتهای مختلف ازجمله: یوم الانذار، عقد اخوت در میان مسلمانان، غدیر خم، غزوات و ... اعلام کردند که خلافت و جانشینی و ولایت بعد از من، از آنِ حضرت علی (علیهالسلام) است. او به منزله خودِ من در میان شماست و هیچ تفاوتی با من ندارد، الاّ در نبوت. پس از او و اهل بیتم و پیشوایان بعد از ایشان که دوازده نفرند و همگی آنان از قریشند، پیروی کنید تا هرگز گمراه و منحرف نشوید، که این موضوع به حدّ تواتر در کتب اهل سنت آمده است.
متن مقاله
تاریخ اسلام خود گواه و شاهد بر این مدعاست که پیامبر اکرم در مناسبتهای مختلف مانند: یوم الانذار، عقد اخوت در میان مسلمانان، غدیر خم، غزوات و ... بارها اعلام کردند که خلافت و جانشینی پس از من از آن حضرت علی (علیهالسلام) است. لذا به حرف او گوش کنید و از وی تبعیت و پیروی کنید تا گمراه و منحرف نشوید، احادیث و عباراتی که هر یک گویای صریح بر این موضوع است که علی (علیهالسلام) امام و پیشوای مسلمانان و بعد از او دو فرزندش و همین طور امامان بعدی که دوازده نفر مجموعاً میشوند و همگی آنها قریشی و از اهل بیت من هستند.
از جمله تاکید بعد از تاکید پیامبر اکرم بر ولایت حضرت علی (علیهالسلام)، جریان عقد اخوتی بود که پیامبر اکرم در میان مسلمانان برقرار کردند و بزرگان اهل سنت این واقعه تاریخی را در کتب خود ذکر کردهاند، مبنی بر اینکه چون پیامبر مراسم اخوت بین مهاجرین و انصار را برقرار کرد، حضرت علی (علیهالسلام) در مجلس حاضر بود که بین او و دیگری مراسم اخوت را انجام نداد. پس حضرت علی (علیهالسلام) ناراحت و غمگین شد و به خانه رفت که چرا پیامبر نسبت به او بیاعتنایی کرده است. وقتی حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) او را اینگونه دید، فرمود: یا علی غمگین نباش! شاید مراسم اخوت تو را به خاطر خودش به تاخیر انداخته، در این موقع بلال از طرف پیامبر به سراغ حضرت علی (علیهالسلام) آمد، چون علی (علیهالسلام) خدمت آن حضرت رسید، پیامبر از علت ناراحتی او سؤال کرد، حضرت علی (علیهالسلام) جواب داد به خاطر برقراری عقد اخوت بین افراد مهاجر و انصار و ترک آن نسبت به من.
پیامبر فرمود: من تو را به فرمان خداوند برای خود انتخاب و کار اخوت فیمابین را به تأخیر انداختم. آنگاه فرمود: برخیز ای ابوالحسن! پس دست او را گرفت و بر فراز منبر رفت و فرمود: «اللهم انّ هذا منّی و أنا منه، الاّ انّه بمنزلة هارون من موسی، ایها الناس ألست اولی بکم من انفسکم؟ قالوا بلی. قال من کنت مولاه فعلیّ مولاه، و من کنت ولّه فعلیّ ولیّه. اللهم انّی قد بلغت ما أمرتنی به، ثمّ نزل و قد سرّ علی فجعل الناس یبایعونه، و عمر بن خطاب یقول: بخّ بخّ لک یا ابن ابیطالب....[1] خداوندا! این -علی- از من است و من از او، جز آنکه او نسبت به من، به منزلهی هارون باشد نسبت به موسی، ای مردم! آیا من سزاوارتر از خود شما نسبت به شما نیستم؟ گفتند: بلی! فرمود هر کسی را که من مولای او و شایستهتر از او نسبت به خودش هستم، پس علی هم مولای اوست. و کسی را که من ولیّ و صاحب اختیار او هستم، علی هم ولیّ و صاحب اختیار اوست. خدایا! آنچه را که به من دستور داده بودی را ابلاغ کردم، سپس از منبر پایین آمد و علی هم خوشحال شد، در این موقع مردم با علی بیعت کردند و عمر بن خطاب گفت: آفرین بر تو باد! ای پسر ابیطالب که مولای ما و مولای هر مرد و زن مومنه هستی...» البته این روایت با کمی اختلاف در متن حدیث در کتب دیگر بزرگان اهل سنت وارد شده است.[2]
پینوشت:
[1]. ارجح المطالب، تسری حنفی، نشر برادرز، لاهور، پاکستان، ص425.
درّ بحر مناقب، درویش برهان، نسخه خطی، کتابخانه آیه الله نجفی مرعشی، قم، ایران، ص43
[2]. فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، دار ابن جوزی، قاهره، مصر، ج2 ص617 حدیث1055.
ریاض النضره، طبری، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج2 ص112.
افزودن نظر جدید