بهائیت
در یکی از برنامههای شبکه آیین بهائی که به موضوع پرهیز از جنگ و خشونت پرداخته شد، «بهائیت» به عنوان پایانی بر جنگ خشونت معرفی شد. این درحالیست که مسلک بهائی هیچگاه اقدام عملی در خصوص پرهیز از جنگ انجام نداده و تنها دچار شعارزدگی شده است. حقیقت آنست که آموزهی پرهیز از کلّیهی جنگها، برای حمایت از حامیان متجاوزشان بوده است.
رهبران بهائی، تفسیر بیسابقهای از جهان پس از مرگ ترسیم کردهاند. آنان قیامت متصور اسلام را موهوم و بهشت و جهنم را به ایمان و عدم ایمان مردم به خود تفسیر کردهاند. این در حالیست که تأویل آیات الهی از معنای اصلیشان، بر اساس تعالیم بهائی جایز نیست و موهوم خواندن قیامت به معنای از بین بردن عامل بازدارنده برای انسانهاست.
از جمله تعالیمی که بهائیان آن را اصل مترقی مسلک خود میدانند، تطبیق دین، با علم است. هرچند که پیامبرخواندهی این فرقه، اظهاراتی در تناقض با این اصل داشته، اما عبدالبهاء آن را به او نسبت داده است. گذشته از آن، میان بافتههای باب و بهاء با علم، سازگاری نبوده و تمام عالمان بیطرف، آثار آنها را مَملو از اَغلاط نوشتاری و محتوایی میدانند!
رِبا به معنای زیادی سودی که وام دهنده از قرضگیرنده میگیرد، در ادیان الهی حرام اعلام شده و در کتاب آسمانی قرآن از آن، تعبیر به جنگ با خدا و رسول شده است. اما پیامبر خودخواندهی مسلک بهائی با نادیده گرفتن این مسئله و چشمپوشی از آثار سوء آن، همسو با نظام سرمایهداری و زرسالاران یهود، به جواز آن حکم نموده است !
در دوران استعمار ملّتها به دست ابرقدرتها، عواملی خودفروخته سعی در هموار کردن مسیر آنها نمودند. از جملهی این افراد، غلام احمد قادیانی در هندوستان و حسینعلی نوری (بهاءالله) در ایران هستند. ادعاهای مشابه آن دو، نظیر نسخ اسلام و نهی از جهاد و دفاع از وطن، حکایت از آن دارد که سناریوی آن دو، به دست یکی و آن هم استعمار نوشته شده است.
استبدادگران جهانی هنگامی که با قدرت مذهبی و تأثیر آن بر جریانهای مقاومت مردمی و مقابله با استعمار مواجه شدند، به فکر پرورش تفکر جدایی دین از سیاست در جوامع اسلامی افتادند. در این راستا تشکیلات بهائیت به عنوان نوکر خوش خدمت آنها، در این زمینه فعالیت دارد. اما باید دانست که تعالیم جامع اسلامی با سیاست عجین گشته است.
امیرکبیر، صدراعظم دورهی قاجار بود. وی خدمات بسیاری داشت از جمله سرکوب و دفع بابیان. او پس از اینکه آشوبها و جنگهای داخل کشور را دید، تصمیم گرفت عامل اصلی این جریانها (که علیمحمد باب بود) را اعدام کند. پس از اعدام باب، بابیان و بهائیان از امیرکبیر کینه به دل گرفتند و حتی در سخنان و گفتههای خود، امیرکبیر را مورد توهین قرار دادهاند.
رهبران فرقهی بهائیت در خصوص موضعگیری پیروانشان در برخورد با ظالمین، امر به تقابل شمشیر با شهد، تسلیم مطلق و حتی عدم جواز بحث و جدال بوده است. این در حالیست که بهائیان در عالم عمل، رفتاری متناقض از خود نشان دادهاند. از این تناقض در رفتار بهائیان میتوان فهمید که آنها امر رهبرانشان را تنها یک تاکتیک سیاسی و رد گم کنی میدانند.
عباس افندی در مقام معرفی بهائیان میگوید: هرچند که آنها در میدان نبرد، دلیر و بیمانند هستند، اما مأمورند در مقابل ظالمین گرگصفت، همچون گوسفند باشند. این در حالیست که ما به غیر از قتلعام مردم روستای قلعه طبرسی، شجاعتی از بهائیان سراغ نداریم. همچنین سنّت خداوند همواره بر مقابله با ظالمین استوار است.
یکی از ویژگیهای پیامبران الهی، عدم ابتلا به تناقض و شعارزدگی در سیرهی آنها میباشد. پیشوایان فرقهی بهائیت با آنکه خود را منسوب از جانب خدا و هدفشان را وحدت عالم انسانی معرفی نمودند؛ اما با توهین، تحقیر و اهانت به برخی اقوام، مذاهب و ملّتها، از نقض کنندگان بزرگ شعار وحدت عالم انسانی به شمار میروند.
روز 20 دیماه سال 1230 ه.ق، امیرکبیر، به دستور ناصرالدین شاه به قتل رسید. اميرکبیر خدمات و اصلاحات زيربنايی زیادی انجام داد. یکی از مهمترین خدمات وی، سرکوب و دفع فتنه بابیان بود. وقتی آشوبها و جنگهائی داخل کشور رخ داد، امیرکبیر عامل اصلی آن را ابتدا زندانی و سپس اعدام کرد. لذا بابیان، کینه و عداوت خاصی از امیرکبیر به دل گرفتند.
بهائیان در تبلیغات خود، فرقهی بهائیت را آیینی یکتاپرست و مُوحد معرفی میکنند. اما حقیقت پشت پرده این فرقه، حکایت از واقعیتی دیگر دارد. چرا که نه تنها حسینعلی نوری صراحتاً خود را خدای جهانیان معرفی و عباس افندی بر آن تأکید داشته؛ بلکه پیروان ایشان هم بر این اصل شرکآمیز اصرار ورزیده و انجام تکالیف را تنها برای رضا و خشنودی او میدانند.
فرقهی بهائیت منشعب از فرقهی بابیگری بوده که در قرن 19 میلادی شکل گرفته است. رهبران بهائی با ابراز ادعاهایی باطل، نظیر پیامبری و خداییِ حسینعلی نوری، همکاری با غدّهی سرطانی اسرائیل و... زمینهی مقابلهی علمای اسلام با خود را فراهم ساختهاند. لذا تمامی مسلمانان در مقابله با بهائیت یکپارچه هستند.
حسینعلی نوری در مورد جانشینیِ پس از خویش خطاب به بهائیان اعلام میدارد که ابتدا عباس و سپس محمدعلی جانشینش گردند. اما پس از مرگ او میان این دو برادر نزاع شدید درگرفت که اصل اُلفت و محبّت در این فرقه را زیر سؤال برد. لذا عباس افندی بر خلاف وصیّت پدر خود؛ شوقی افندی، دخترزادهی خود را به عنوان جانشین خود معرفی نمود.