اندکی پیرامون به قدرت رسیدن شوقی‌افندی

  • 1395/10/17 - 23:30
حسینعلی نوری در مورد جانشینیِ پس از خویش خطاب به بهائیان اعلام می‌دارد که ابتدا عباس و سپس محمدعلی جانشینش گردند. اما پس از مرگ او میان این دو برادر نزاع شدید درگرفت که اصل اُلفت و محبّت در این فرقه را زیر سؤال برد. لذا عباس افندی بر خلاف وصیّت پدر خود؛ شوقی افندی، دخترزاده‌ی خود را به عنوان جانشین خود معرفی نمود.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پس از مرگ عباس افندی در سال 1921 میلادی و با گشوده شدن الواح وصایای او در 16 دی‌ماه، شوقی افندی، نوه‌ی ارشد دختری او و فرزند میرزاهادی افنان، به عنوان جانشین عباس افندی تعیین گشت. به همین مناسبت، در ادامه مشروعیت به قدرت رسیدن شوقی افندی را بر اساس آیین بهائی مورد بررسی و گریزی به اصل اُلفت و محبّت در این فرقه زنیم.
حسینعلی نوری پیامبر خودخوانده‌ی فرقه‌ی بهائیت، در خصوص جانشینیِ پس از خود به فرزندان و دیگر پیروانش این‌گونه وصیّت می‌کند: «تَوَجَّهُوا إلی مَن أرادَهُ الله... [1]؛ مقصود از این آیه مبارکه، غصن أعظم (عباس افندی) بوده... قََد إصطَفَینا الأکبر بَعد الأعظَم أمراً مِن لَدُن عَلِیم خَبیر...»[2]
لذا بنابر آن‌چه در لوح عهدی آمده، قرار بود پس از مرگ حسینعلی نوری، ابتدا عباس افندی (عبدالبهاء) و سپس محمدعلی افندی (غصن اکبر) رهبری بهائیان را به عهده گیرند. هرچند که میرزابهاء سفارش کرده بود که پس از مرگش احترام بستگان رعایت و اختلافی رُخ ندهد؛ اما پس از مرگ او، میان فرزندان درگیری و جدایی پدید آمد و محمدعلی همراه با دو برادر دیگرش (بدیع الله و ضیاءالله)، به نزاع با عبدالبهاء پرداختند.
اختلاف میان برادران، پس از مرگ حسینعلی نوری، آتش جنگ را میان برادران شعله‌ور کرد و عباس‌افندی، برادرش را ناقض اکبر، مریدانش را ناقضین و پیروان خود را ثابتین خواند. عباس افندی همچنین برادر خود (محمدعلی) را سوسک، کرم خاکی، خفاش، کلاغ، روباه و گرگ نامید.[3] محمدعلی هم عبدالبهاء را گوساله و الاغ نامید.[4] نتیجه‌ی این اختلافات آن شد که عبدالبهاء، در عین حال که خود را عَبد و مروج دستورات حسینعلی معرفی می‌نمود، بر خلاف وصیت پدر عمل کرده و شوقی افندی (نوه‌ی دختری خود) را به عنوان جانشین خویش انتخاب نمود.[5]
این‌ها همه در حالیست که رهبران بهائی، خود را داعیه‌دار اُلفت و محبّت معرفی می‌کنند! و بنا به گفته‌ی آن‌ها، دینی که سبب اختلاف شود، بی‌دینی از آن بهتر است: «دین باید سبب ارتباط قلوب بشر باشد، سبب حیات انسانی باشد، نورانیت باشد. اگر چنان‌چه دین سبب عداوت شود، سبب خون‌ریزی گردد، بی‌دینی بهتر از دین است؛ زیرا دین علاج است؛ اگر علاج سبب مرض شود، ترک مرض بهتر است».[6]
در پایان می‌توان سخن عبدالبهاء را به عنوان نتیجه‌ی این بحث ذکر نمود: «انصاف باید داشت؛ از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل، عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذرّه‌ای شبهه و تردید است، لا والله».[7]

پی‌نوشت:

[1]. ترجمه: از کسی که خداوند او را انتخاب کرده، پیروی کنید.
[2]. عبدالحمید اشراق خاوری، الواح بعد از اقدس، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا، ص 135.
[3]. عباس افندی، مکاتیب، مطبعه العلمیه المصر: به همّت فرج‌الله زکی الکردی، 1330 ق، ج 1، ص 443-442.
[4]. همان، ص 271.
[5]. عباس افندی، الواح وصایا، پاکستان: مطبعه استرلینگ، 1960 م، ص 12-11.
[6]. عباس افندی، خطابات، مطبعه العلمیه المصر: به همّت فرج‌الله زکی الکردی، 1330 ق، ج 1، ص 19-18.
[7]. عباس افندی، مکاتیب، نسخه الکترونیکی، ج 2، ص 182.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.