بهائیت
مبلّغان بهائی در راستای انکار معجزات پیامبران برای توجیه عجز پیامبرخواندهی خود، به انکار معجزهی بیانی قرآن کریم پرداخته و این نوع اعجاز را ساخته و پرداختهی مسلمانان قرون وسطی معرفی میکنند. این در حالیست که حتی بر فرض پذیرش ادعای بهائیان، استخراج دیر هنگام یک علم، دلیلی بر عدم وجود اصل آن علم نیست.
پیشوایان بهائیت، ادعای نوعدوستی و وحدت عالم انسانی را یکی از مهمترین اهداف خود معرفی نموده و در این راستا، هرگونه جنگ را ممنوع دانستهاند. این در حالیست که پیشوای این فرقه، چندی پس از اتمام جنگ جهانی اول، از سوختن انسانها در آتش جنگ ابراز خوشحالی کرده و تنها مصون ماندن بهائیان از آسیبهای این جنگ را کافی دانسته است.
نویسندگان بهائی با انتساب سخنانی ایراندوستانه به پیشوایان خود، در تلاشند تا حسّ ترحم ایرانیان را نسبت به خود برانگیزند. این در حالیست که با بررسی سیرهی پیشوایان بهائیت درمییابیم که بر خلاف این ادعا، آنان نه تنها از گرفتاری و مصیبت دیدن هموطنانشان، اظهار خوشحالی نمودند، بلکه در سفرهای خود، ذخایر ایران را پیشکش اجانب میکردند.
نویسندگان بهائی برای توجیه عجز پیشوایان خود از ارائهی معجزه، به انکار معجزات پیامبر اسلام روی آوردهاند. این در حالیست که در کنار ذکر 1000 معجزه برای ایشان؛ خداوند متعال، معجزات پیامبران الهی را مقدم بر کتاب آسمانی ایشان دانسته است. چرا که در ابتدا میبایست مردم راستگویی پیامبر را باور کنند، سپس به سفارشات کتاب او گردن نهند.
پیشوایان فرقهی بهائیت، تلاش نموده تا آیات مربوط به قیامت و معاد جسمانی را متشابه جلوه داده تا حقیقت معاد را از معنایی که در قرآن ذکر شده، به معنای دلخواه خود تغییر دهند. اما به راستی چگونه میتوان تمام آیات مربوط به قیامت را متشابه و رمزگونه دانست، با آنکه اکثر این آیات صریح و روشن بوده و نیازی به تأویل ندارند؟!
پیشوایان بهائیت، آیات بیشمار معاد موعود اسلام را به معنایی خلاف ظاهر و واقع تأویل کردهاند. این در حالیست که اگر قرار باشد هر سخنی بر معنای خلاف ظاهر حمل شود، دیگر برقراری ارتباط کلامیِ مطمئن، محال شده و هر سخنی را میتوان به معنای خلاف ظاهر آن تأویل کرد. لذاست که پیشوایان بهائی حکم به ممنوعیت تأویل نوشتهجاتشان دادهاند.
مبلّغان بهائی در استدلال خود به آیهی 38 سورهی محمّد (صلّی الله علیه و آله) مدعی میشوند که این آیه دلالت بر نسخ اسلام و جایگزینی بهائیان به جای مسلمان دارد. این در حالیست که آیهی مبارکه، هیچ اشارهای به نسخ اسلام نداشته و تنها در مقام بیان جایگزینی قومی دیگر، در صورت رویگردانی مسلمانان مباشر این آیه است.
پیشوایان بهائیت، بر خلاف اعتقاد ادیان الهی به مسئلهی قیامت و رستاخیز، به تأویل و انکار ماهیت این حقیقت بزرگ و مسلّم اقدام کرده و آن را توهم پیروان ادیان دانستهاند. این در حالیست که هیچگاه در بهائیت، برهان عقلی غیرقابل خدشهای بر این ادعا اقامه نشده است. حال آنکه خدای تعالی در موارد متعددی، ضرورت معاد را بدیهی شمرده است.
عباس افندی به عنوان دومین پیشوای فرقهی بهائیت، جستجوی بیطرفانهی حقیقت و منع از تقلید را به عنوان اولین آموزهی پدر خود معرفی نموده است. این در حالیست که این آموزه میان بهائیان معنایی ندارد. چرا که بهائیان با قرار دادن کودکان خود تحت آموزشهای فشرده، دیگر راهی را جز انتخاب بهائیت در بزرگسالی، پیش پای آنان باقی نمیگذارند.
بهائیان معتقدند که تمامی ادیان الهی در اصول با یکدیگر مشترک بوده و تنها تفاوت آنها در فروع و احکام شرعیه است. این در حالیست که پیشوایان فرقهی بهائیت، بر خلاف مسئلهی لزوم اشتراک ادیان الهی در اصول، با اصل مشترک و مسلّم معاد مخالفت کرده و آن را توهم دانستهاند. لذا درمییابیم که بهائیت، از ریشهای الهی و آسمانی برخوردار نیست.
پیشوایان مسلک بهائیت، بر خلاف تصریح ادیان الهی، به انکار اعتقاد به معاد و قیامت پرداخته و آن را توهم پیروان ادیان الهی دانستهاند. اما بدون شک، انکار اعتقاد به معادی که تمام ادیان الهی به آن تصریح نموده و حدود یکسوم آیات قرآن به آن اختصاص دارد، در راستای آسودهخاطری پیشوایان بهائی و پیروانشان از بابت حساب و کتاب بوده است.
مبلّغان بهائی در راستای انکار خاتمیت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، مدعی میشوند که لفظ "خاتم" در آیهی 40 سورهی احزاب، به معنای زینتبخش و نه پایان دهنده پیامبران است. اما با مراجعه به کتب لغت در مییابیم که واژهی "خاتم النبیین" به هر صورتی که قرائت شود و به هر معنایی که بیاید، منظور از آن، پایان بخش بودن پیامبران است.
تحری حقیقت به معنای حقجویی و دوری از تقلید، اولین آموزهایست که بهائیان میبایست پس از رسیدن به بلوغ، در پی آن باشند. اما جالب است بدانیم که این آموزهی بهائیت در حالی مطرح میشود که رهبران این فرقه، با ایجاد یک نظام تشکیلاتی و اعمال سیاست چماق و هویج، عملاً راه تحری حقیقت را بر پیروان خود بستهاند.
دورویی پیشوایان بهائی در موضعگیری کلامی و عملی نسبت به مخالفینشان، حتی موجب حیرت پیروان این فرقه شده است. لذا آنان در پاسخ به این دورویی خود، منظور از ترک معاشرت را با شبهه افکنان تفسیر کردهاند. این در حالیست که با مطالعهی آثار بهائی درمییابیم که آنان با مشرک نامیدن تمام غیربهائیان، از ملاقات پیروانشان با ایشان نهی کردهاند.