بهائیت
مبلّغان بهائی با استناد به این آیه مدعی میشوند که ختم سلسلهی پیامبران به وسیلهی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) اتفاق نیفتاده است؛ چرا که "یلقی" صیغهی مضارع و نشانگر ادامهی رسالت است. این ادعا در حالیست که اساساً آیهی شریفه، در مقام بیان مالکیت علی الإطلاق خداوند در روز قیامت بوده و فعل "یُلْقِی" نیز دلالت بر زمان ندارد.
پیشوایان فرقهی بهائیت، در تبلیغات خود بهائیان را به همزیستی مسالمتآمیز و نوعدوستی نسبت به تمام بشر توصیه داشتهاند. این در حالیست که تشکیلات بهائیت، راه دورویی را از اربابان خود آموخته و امروزه عملکردی مخالف با نوعدوستی کلامی خود دارد. نمونهی بارز این دورویی را میتوان در ایفای نقش تخریبی بهائیت در کشور یمن مشاهده کرد.
در پی بازداشت تعدادی از بهائیان در یمن به جرم تبلیغ بهائیت و جاسوسی برای رژیم صهیونیستی، تشکیلات بهائی، بعلاوهی جلب حمایتهای سازمان ملل از وابستگان خود در یمن، اقدام به انتشار هشتگهایی با محتوای آزادی بهائیان در یمن نمود. این در حالیست که این اقدام تشکیلات بهائیت، با تعالیم بهائی و توصیهی ظلمپذیری پیشوایانش در تضاد است.
در اواخر قرن نوزدهم میلادی (دورهی آغاز استعمار نو)، دولتهای متجاوز غربی مجبور بودند تا تجاوز وحشیانه و غارتگرانهی خود را به نحوی توجیه کنند. رهبران بهائیت نیز همگام با آنها، از ادبیاتی مشابه در قبال کشورهای مستعمره استفاده کرده و از تهاجم خونین و غارتگرانهی کشورهای استعمارگر، به گسترش فرهنگ و تمدن تعبیر کردهاند.
مبلّغان بهائی با استناد به برخی آیات قرآن، مدعیاند که با فرا رسیدن اَجل هر اُمّتی، پیامبری جدید میآید و لذا اَجل اسلام فرا رسیده است. این ادعا در حالیست که اساساً آیات مورد استناد بهائیان، مربوط به بعثت انبیاء نیست. بعلاوه، این آیات، مربوط به امر تکوینی انقراض و از بین رفتن اُمّتهاست و مربوط به اُمور تشریعی نمیشود.
پیامبرخواندهی بهائیت، در موارد بسیاری ادعای خدایی و حتی خداآفرینی داشته است. از اینرو مبلّغان بهائی برای توجیه این انحرافات پیامبرخواندهی خود، تجلّی ذات خدا را بهترین راه برای توجیه انحرافات او یافتند. این در حالیست که ذات الهی محیط و بینهایت و کُنه او درک نشدنی است؛ لذا چگونه مخلوقی محدود میتواند خود را مظهر "ذات" خدا بخواند!
مبلّغان بهائی در توجیه توهینهای پیشوایان خود به ملّتهای مختلف، با تعریضی به آیات قرآنی (که از کافران با تعبیر انعام یاد میکند)، مدعی شدند در قرآن نیز، برخی انسانها مورد توهین قرار گرفتهاند. این در حالیست که قرآن این وصف را هرگز در مورد قوم یا نژاد خاصی به کار نگرفته و موضعش، متوجه انسانهای هواپرست، منکر حقیقت و لجوج است.
خبرها حاکی از ایجاد موج جدیدی در واکنش به بازداشت چند بهائی در یمن، به جرم تبلیغ بهائیت و جاسوسی برای رژیم صهیونیستی میباشد. اما به راستی چرا تشکیلات بهائیت به ممنوعیت تبلیغاتش در اسرائیل چشم میگوید، اما در کشور یمن قانونگریز شده و در کنار اتهام تبلیغ مسلک باطل خود، به جاسوسی برای اسرائیل نیز محکوم میشود؟!
مدعی پیامبری بهائیت در کتاب اقدس خود، مجازات کسی که شخصی را اندوهگین کند، با انفاق 19 مثقال طلا مقدور میداند. این در حالیست که اگر شخصی مجرد به دیگری تجاوز کند، تنها با پرداخت 9 مثقال طلا به بیت العدل تبرئه میشود! جالبتر آنکه اگر فرد متجاوز متأهل باشد، حتی همین جریمهی نقدی هم برای او تعیین نشده است!
مبلّغان بهائی با استناد به آیهی 25 سورهی نور و ضمیمهی آیهی "اکمال دین" به آن، در تلاشند تا خاتمیت پیامبر اسلام را انکار نموده و قرآن را مبشّر خود جلوه دهند. اما در پاسخ به آنان میگوییم: آیهی مورد استناد آنان، مربوط به قیامت است. همچنین واژهی "دین" در آیهی 25 سورهی نور، به معنای جزا و پاداش و نه دین تشریعی است.
نویسندگان بهائی با طرح این پرسش که "اگر پیشوایان بهائی ناحق بودهاند، پس چرا افرادی تا پای جان از آنان پیروی کردهاند؟" در تلاشند تا این مقاومت پیروان را به عنوان دلیلی بر مشروعیت پیشوایان خود معرفی کنند. این در حالیست که اگر کشته شدن در راه عقیده دلیلی بر حقانیت آن عقیده باشد، پس مسلک وهابیهای انتحاری از بهائیت به حق نزدیکتر است!
نویسندگان بهائی در تلاشند تا پیامبرخواندهی خود را به عنوان رجعت حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) به جهانیان معرفی کنند. این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائیت، هیچیک از علائم و ویژگیهای حضرت عیسی (علیه السلام) را دارا نبود و اساساً با چه دلیلی میتوان اعتقاد محکم شیعیان به مسئلهی رجعت را با چنین ادعاهای سبکی تحریف کرد؟!
حسینعلی نوری به عنوان پیامبرخواندهی بهائیت، (به اصطلاح) ظهور خود را رجعت امام حسین (علیه السلام) معرفی کرده است. این در حالیست که اساساً پیامبرخواندهی بهائیت از هیچیک از ویژگیهای امام حسین (علیه السلام) برخوردار نبوده، دارای حکومت جهانی طولانی مدت نبوده و حتی ادعای رجعت خود را بر اکثر مردم پنهان میکرده است.
مبلّغان بهائی در مقام تمجید از تقویم امری بهائیت، این تقویم را نیاز بشر امروز دانستهاند. این در حالیست که با صرفنظر از تمام اشکالاتی که به این ادعا وارد است، چگونه میتوان با مبنا قرار دادن سال شمسی، افزودن به تعداد ماههای آن، تغییر اسامی ماهها و دست آخر ناقص ماندن این تقسیمبندی را، ابداع و اختراعی برای پیشوایان بهائیت دانست؟!