تشیع و تصوف
لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بر چهار تن از صحابه اطلاق میشد که عبارت بودند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار یاسر. این افراد از جمله کسانی هستند که در مسئله خلافت و امامت، حضرت علی (علیهالسلام) را خلیفه بلافصل پیامبر میدانستند با این وصف، و با توجه به این که نظریه شیعه در مسئله امامت به نصوص کتاب و سنت مستند گردیده است
با اینکه مفاد دیدار آیت الله سیستانی با پاپ، در مورد تقریب و نزدیکی مسلمانان و مسیحیان بود، اما یهود و برخی از خناسان مانند دراویش فرقهای که از یهود تغذیهی مالی و اعتباری میکنند، سعی در القای تحلیل غلط و تفرقهافکنانه داشته و با برجستهسازی حواشی در صدد هستند تا اصل جریان و اتفاق را در غبار فتنهی شیطانی خود محو کنند.
حضرت امام خمینی(ره) پرده از چهره متکبر اقطاب صوفیه برداشته و تکبر آنان را از بیایمانی و بیمعرفتی آنان دانسته و معتقد است که نهتنها اقطاب صوفیه واصل الی الله نشدهاند بلکه درراه ماندهاند و تکبر آنها پرده و حجابی گشته بین آنان و رسیدن به مقامات معنوی. اما امام خمینی(ره) با این سخنان نهتنها ادعای ننگ صوفی بودن را از خود پاک کرده است بلکه خط بطلانی بر تصوف و سلوک باطل آنان کشیده است.
به استناد اسناد منتشر شده، حضرت امام خامنهای (حفظه الله) در مقاطع متعدد و حساس به طور مرتب با مرجعیت عظیم الشان عراق در ارتباط بوده و این ارادت دو سویه موجب کوری چشم خناسان و منافقین است. در کتابی که حاج «حامد خفاف» سخنگوی مرجع عالیقدر آیت الله العظمی سید «علی سیستانی» به نام «سفر درمانی آقای سیستانی و بحران نجف» منتشر کرده است، جزئیاتی جالب از زوایای سفر تشریح شده است.
بعد از گذشت سه سال از غائله خونین دارویش در گلستان هفتم تهران، شبکههای معاند فارسی زبان به کمک دراویش آمده و در برنامههای خود با ادعاهایی بهدنبال احیای آبروی رفته و تصحیح چهره مخدوش دراویش گنابادی هستند. ادعای مطرح شده این است که سلطان حسین تابنده شخصا به دیدار حضرت امام (ره) رفته است و نامه عفو خود و دیگر دراویش گنابادی را گرفته است، لذا نباید تعرضی به دراویش میشد.
جامعه فطرتاً روز به روز به سمت اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) متمایل میشد و گرایش پیدا میکرد و حکومت از این مطلب نگران بود. به تدریج سعی کردند با برجسته نمودن افراد سادهلوحی که با مشاهده دنیاپرستی خلفا و عمّال آنها از روی کجفهمی معنویت اسلام را در فرار ظاهری از دنیا و واگذار کردن دنیا به اهلش و به نوعی زهد و دوری از دنیا روی آورده بودند، سعی کردند خلاء معنوی اهل بیت (علیهم السلام) را در جامعه پر نمایند.
شیعه معتقد است که ولایت و امامت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) منحصر به دوازده نفر است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طرف خدا به نام و نشان، تعیین کرده است.[3] با توجه به آنکه همه اقطاب صوفیه تا قرن هشتم سنی مذهب بودند و در قرن هشتم و نهم بود که در ایران تصوف بهصورت یک گرایش عمومی درآمد[4]، نمیتوان ولایتی که در میان اهل سنت مقبول است را با ولایت مصطلح میان شیعیان یکی دانست.
بعضی ديگر از صوفيان کسانی هستند که ادعای معرفت و يقين و وصول به درجات مقربين مينمايند و دعوای مشاهده جمال معبود، و مجاورت از مقام محمود و وصول به مرتبه شهود ميکنند. شطح و طاماتی چند ساخته و پرداختهاند و فقها و محدثين و ورثه احکام سيدالمرسلين را به چشم حقارت نظر ميکنند و طعن به ايشان ميزنند و از براي خود کرامت ثابت ميکنند.
با توجه به روایات و مستندات، بطلان راه درویشی به خوبی روشن میگردد. طریق هدایت و رستگاری فقط از راه اهل بیت(علیهم السلام) و دستورهای آنان امکان پذیر است. راه اهل بیت(علیه السلام) توسط علما، مراجع تقلید و اسلام شناسان که متخصص این علم هستند، قابل دسترسی است و احتیاج به رمز و ذکر و شرکت در جلسات پنهانی نیست.
معاویه گرچه علی (علیه السلام) را دوست دارد ولی سلطنت را بیشتر از علی (علیه السلام) خواهان است و دوستدار آن است و احمد حنبل گرچه برای علی (علیه السلام) شعر میسراید اما حکومت و ولایتِ دیگران را به عهده دارد. اما مالک اشتر... این مالک است که ولایت علی (علیه السلام) را به عهده دارد و این بار گران را به آسانی میکشد...
حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر خوشنام و خوشآوازهی ایرانی به جرم ارادت و ولایت نسبت به اهلبیت پیامبر علیهمالسلام، مغضوب دشمنان خاندان نبوی و به خصوص صوفیان بود.
بزرگان فرقهی صوفیه سلطان علیشاهی، یادی را که حضرت امام خمینی از تفسیرملاسلطان کردهاند را وسیلهی ترویج و تطهیر خود کردهاند؛ لکن به این توجه نداشتند که حضرت امام نه تنها در هیچ کجا مطلبی از همان تفسیر نقل نکردهاند، بلکه تفسیر ملاسلطان را مذمت هم کردهاند.
از عقاید سلسله صوفیه گنابادیه، مهدویت نوعیه است. براساس این نظریه علاوه بر مهدویت خاصه حضرت ولیعصر (عجل الله فرجه) فرزند امام عسکری (علیه السلام)، مهدویت نوعیهای وجود دارد که به اقطاب سلسله اختصاص مییابد و از آن به مهدی ظلی یا تبعی یاد میشود.
برخی از صوفیه علیالخصوص پیروان فرقه سلطان علیشاهی شدیداً مدعی این هستند که این فرقه همواره توسط امام خمینی (ره) مورد مدح قرار گرفته است. درحالی که حضرت امام (ره) در تفسیر سوره حمد خود بهصراحت با نام بردن از القاب محبوب علیشاه و مجذوب علیشاه بر این فرقه تاخته و بزرگان آنها را مورد مذمت قرار داده است.