ادعای مهدویت در تصوف!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در فضای مجازی مطلبی از ادعای صوفیان درباره مهدویت نوعیه نوشته شده بود که: اندیشه مهدویت و منجی موعود در تصوف پیش از آنکه آموزهای نبوی و یک باور دینی باشد، آموزهای عرفانی و دارای ابعاد تکوینی، تشریعی و سلوکی است. مهدی نزد اهل تصوف ولیّ است و افزون بر این در میان اولیاء مقام و جایگاه ویژه ختم ولایت را دارد. وجود اصطلاحاتی چون خلیفه الله، قطب، قطب الاقطاب، جام جهاننما، غوث اعظم، ولیّ کامل، خضر راه، پیر کامل و برخی دیگر از این دست تعابیر رایج در فرهنگ و زبان صوفیان ناظر بر مهدی و مهدویت است.
یکی از صوفیان در مقام اعتراض گفت چرا به صوفیان هر چیزی را نسبت میدهید، چه کسی گفته جایگاه قطب با امام یکی است؟
گفتم: شما برای قطب جایگاه و منزلتی همانند امامت تعریف می کنید و به وضوح در آثار اقطاب و مشایخ و پیروان آنان نمایان است. برای مثال بیان می کنند که: «اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف یکسان است! ویا میگویند: قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است.»[1] صوفیان با این سخنان، قائل به مهدویت نوعیه هستند و با این حساب به تعداد امامان در هر عصر و زمانی اضافه می گردد.
صوفی: اصلا این طور که می گویید نیست، همه صوفیان حضرت ولی عصر (ع) را بهعنوان امام دوازدهم قبول دارند. اقطاب صوفیه نمایندگان ائمهی هدی هستند و فقط از جنبه نیابت که از آن بزرگواران دارند، مهدی ظلی و تبعی توسط آن بزرگواران میباشند. چنان که سلطان حسین تابنده ملقب به رضا علیشاه در کتاب رفع شبهات میگوید: «مهدی در لغت به معنای هدایت شده و از القاب و اوصاف همه ائمه اثنیعشر(علیهم السلام) است که هرکدام در زمان خودشان هادی و مهدی و خلف و حجت و صاحب السیف بودهاند که فرمود: «کلنا هاد و کلنا مهدی» ... و مهدی منتظر حضرت حجت بن الحسن العسکری دوازدهمین وصی پیامبر(ص) میباشد که لقب خاص آن حضرت نیز همانند مهدی است... مهدویت نوعی نیز اگر بعضی اظهار داشتهاند، به این معنا است که ذکر شد... یعنی همه نمایندگان الاهی هادی و مهدی میباشند و آن همان حدیث منقول از معصوم گرفته شده که همه آن بزرگواران هادی مهدی هستند... و نمایندگان ائمه هدی فقط از جنبه نیابت که از آن بزرگواران دارند، مهدی ظلی و تبعی و هدایت یافته توسط آن بزرگواران میباشند.»[2]
گفتم: این توجیه ناتمام است زیرا روایت بر فرض صحت آن، بر مهدی و هادی بودن ائمه دلالت دارد و به هیچ وجه هدایت ظلی و تبعی اقطاب صوفیه از آن به دست نمیآید. آیا صوفیه گنابادی برای اثبات ادعای خود دلیل نقلی یا عقلی در اختیار دارند؟ و آیا صرف ادعا کفایت میکند؟ رویکرد و شگرد صوفیه این است که اوصاف بلند ائمه را به خود نسبت میدهند و بدون دلیل آن را آن قدر تکرار میکنند تا بهعنوان اصلی بدیهی پذیرفته شود.
صوفی: مراجع و علمای شما مردم را دستور میدهند که از آنان پیروی کنند و هر شخصی باید یک مرجعی داشته باشد و از دستورات آنان پیروی کند، چطور وقتی شیخ و قطب ما، مردم را در مسیری راهنمایی میکنند و در واقع جانشین ائمه برای هدایت مردم هستند میگویید دروغ و خلاف شرع است؟
گفتم: اگر فقهای جامعالشرایط، نایبان حضرت حجت معرفی میشوند، اولا ولایت تکوینی و ولایت تشریعی منظور نیست، بلکه ولایت مطلقه در عرصه احکام و سیاسی و اجتماعی است. ثانیا این ولایت سیاسی و اجتماعی فقهای شیعه به روایات امامان مستند است و کسانی که مشمول "حکم بحکمنا" در مقبوله عمر بن حنظله هستند، یعنی توان دریافت احکام شرعی از شارع مقدس را دارند، مشمول این ضابطه هستند، یعنی اگر ما روایت مقبوله عمر بن حنظله یا روایت ابی خدیجه را نداشتیم، فقیه و ولایت سیاسی و اجتماعی هم پیدا نمیکرد. صوفیه که برای خود ولایت مطلقه و مهدی ظلی و تبعی معتقدند، باید دلیلی برای این ادعا داشته باشند. امامان درباره وضعیت مردم در عصر غیبت فرمودند: «به فقها و علما و فقهای جامع الشرایط مراجعه کنید» و نفرمودند: «به اقطاب صوفیه مراجعه کنید»
اساساً نگاه صوفیه به اقطاب، با نگاه تشیع به نواب عام ولی خدا متفاوت است. شیعیان بنا بر فرمان و دستور حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) مرخص هستند که به فقیه عادل رجوع کنند و هر کدام از ایشان را اعلم و با تقوا یافتند از وی در مسائل دینی تقلید نمایند. اما صوفیان، اگر قطب را امام زمان بدانند که از دایره ی تشیع و حتی اسلام خارجند و اگر وی را ولی فقیه و نماینده امام بشمارند، باز راه انحراف و باطل را در پیش کشیدهاند چرا که بسیاری از اقطاب ایشان، یک روز هم دروس دینی را مطالعه نکردهاند.
چرا شما صوفیان بدون تفکر و تعقل، راهی را میروید که جز باطل و هوی و هوس چیزی نیست، شما که خودتان را شیعه و محب اهلبیت (علیهمالسلام) میدانید چرا از فرمایشات و سخنان آنان اطاعت نمیکنید تا هدایت شوید.
پینوشت
[1]. آزمایش، مصطفی، مجموعه مقالات فصلنامه عرفان ایران، تهران، انتشارات حقیقت، چاپ اول، 1379، ش7 ص33- 34.
[2]. تابنده سلطان حسین، رساله رفع شبهات، حقیقت، 1382، صص 13 و 14.
افزودن نظر جدید