اهل بیت و تصوف
مولوی در کتاب مثنوی خویش، حدیثی را به شعر در آورده که نه تنها منابع معتبر شیعه و اهلسنت آن را نقل نکردهاند؛ بلکه بعضی از عالمان اهلسنت به جعلی بودن آن اذعان کردهاند.
در بین شیعیان روایاتی رواج پیدا کرده که با اندک پژوهشی، روشن میشود که آن سخن از حضرات معصومین علیهمالسلام صادر نشده است، یکی از این سخنان عبارت «من عَلَّمَّنی حَرْفاً فَقَدْ صَیِّرَنِی عَبْداً» است.
متصوفه تلاش داشتهاند برای کسب مشروعیت دینی در جامعه شیعی، بزرگان خود را جزء مرتبطین حضرات معصومین علیهمالسلام نشان دهند، در صورتی که با اندک پژوهشی، نادرستی سخن آنها روشن خواهد شد.
بعضی از شیوههای سلوکی متصوفه با مبانی اسلامی معارض بوده؛ به این خاطر است که طبق گزارشهای حدیثی، بزرگان این جریان انحرافی درصدد نهی از منکر امام صادق و امام رضا علیهماالسلام بودهاند.
عصر امام صادق(ع) عصر عرضه اندیشههای مختلف بوده و در این زمان، امام(ع) برای حفظ شیعیان از اندیشههای مسموم، اقدام به مبارزه با این اندیشهها نمود. یکی از این اندیشهها، تفکر انحرافی «تصوف» بود که در بین اهلسنت ایجاد شده بود و خطر نفوذ آن به درون بدنه شیعه وجود داشت. امام(ع) با روشنگری خویش، از وجود تعارض بین سلوک آنها و سلوک عرفانی خویش سخن گفته و آنها را از گرایش به چنین تفکری برحذر داشت.
بعضی از عالمان شیعی دارای گرایشات صوفیانه، در آثارشان، شقیق بلخی را شاگرد امام کاظم (ع) دانستهاند؛ این در حالی است که هیچ گونه دلیلی بر مدعای خویش نداشته و فقط طبق داستانی که ضعفش آشکار است، شقیق دیدار مختصری با امام کاظم (ع) داشته و در آن، قرینهای بر استفاده معنوی از آن امام وجود ندارد.
«ابنعربی» به خاطر اینکه تحت تأثیر آموزههای اهل سنت بوده، در کتاب خویش، قائل به کفر حضرت ابوطالب علیهالسلام شده است؛ در حالی که روایات معصومین علیهالسلام، دلالت بر ایمان حضرت ابوطالب علیهالسلام داشته و سخن «ابنعربی» با آموزههای معصومین علیهالسلام در این مسئله، معارض است.
معصوم علیشاه، تلاش کرده اجازه ارشاد سلوکی «ابراهیم ادهم»، را از امام سجاد (ع) آغاز کند و او را مأذون از جانب آن امام (ع) معرفی کند، در صورتی که دلیل معتبری بر ارتباط امام سجاد (ع) و ابراهیم ادهم وجود نداشته و سخن معصوم علیشاه نادرست و بیدلیل است.
متصوفه تلاش دارند برای رسوخ آموزههای خویش در جامعه شیعی، این باور را القا کنند که بزرگان متصوفه، شاگردان و از مرتبطین با حضرات معصومین (ع) بودهاند؛ به این خاطر، در کتابهای خویش، به داستانهایی همچون دیدار شقیق بلخی با امام کاظم (ع) استناد کرده، در صورتی که اعتبار چنین داستانهایی، در نهایت ضعف است.
معروف کرخی، یکی از شخصیتهایی است که در انتساب جریان تصوف با اهلبیت (ع)، نقش اساسی دارد؛ این درحالی است که وجود تاریخی چنین فردی، قابل اثبات نیست.
نورعلی تابنده، اختلافات حضرت زهرا(س) با خلفا را جزئی دانسته و قائل شده که خلفا نسبت به حریم حضرت زهرا(س)، با احترام برخورد میکردند؛ در حالی که تاریخ، خلاف این مسئله را نشان میدهد.
محمداسماعیل صلاحی مدعی بود که عدهای برای تخریب چهره امام خمینی(ره)، داستانی از دیدگاه آیتاللهالعظمی بروجردی در مورد مؤلف کتاب مصباحالشریعة منتشر کردهاند؛ در صورتی که حضرت امام(ره)، انتساب کتاب مصباحالشریعة به امام صادق(ع) را نمیپذیرد.
مصباحالشریعة کتابی است که از دیرباز در مورد مؤلف آن بین علمای شیعه اختلاف بوده؛ بیشتر کسانی که قائل به انتساب کتاب به امام صادق(ع) بودهاند، دارای مسلک عرفانی بوده و به این خاطر دچار تسامح شدهاند، ولی علمای بزرگی مانند آیتاللهالعظمی بروجردی، انتساب کتاب به امام صادق(ع) را نمیپذیرند.
عابدان و زاهدان بصره که دارای تفکر عثمانی بودند، در زمان خشکسالی مکه به این شهر آمده و برای بارش باران به درگاه الهی استغاثه کردند که اثری نبخشید؛ امام سجاد(ع) برای روشن کردن چهرهی زاهد نمای آنها، در همان مجلس دست به دعا برداشته و باران شروع به باریدن کرد.