نقد روایات جعلی ذکر شده در مثنوی کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً فَاحْبَبْتُ أنْ أُعْرَفُ

  • 1403/05/01 - 11:54
مولوی در کتاب مثنوی خویش، حدیثی را به شعر در آورده که نه تنها منابع معتبر شیعه و اهل‌سنت آن را نقل نکرده‌اند؛ بلکه بعضی از عالمان اهل‌سنت به جعلی بودن آن اذعان کرده‌اند.
مثنوی

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ جریان‌های انحرافی که در بستر جامعه اسلامی به وجود آمده‌اند، برای تثبیت و نفوذ آموزه‌های خویش در بین متشرعین، تلاش می‌کنند که آموزه‌هایشان را با متون اسلامی گره زده، و برای رسیدن به چنین هدفی دست به تأویل متون دینی و جعل روایات می‌زنند. جریان تصوف نیز در راستای این امر، برای تبیین آموزه‌های خویش به روایاتی استناد کرده‌اند که برای سنجش میزان هماهنگی آنها با متون دینی، باید میزان اعتبار این روایات مورد استناد و بررسی  قرار گیرد.

 حدیث «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً فَاحْبَبْتُ أنْ أُعْرَفُ وَ خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَیْ أُعْرَفَ»؛[1] «من گنجی پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، خلائق را آفریدم تا شناخته شوم» یکی از روایات بسیار مورد استناد در کتاب‌های متصوفه است؛ مولوی نیز در کتاب‌های مختلف خویش همچون مثنوی و فیه ما فیه به این روایت استناد کرده، او در کتاب مثنوی می‌سراید:

«خانه بر کن کز عقیق این یمن          صد هزاران خانه شاید ساختن

گنج زیر خانه است و چاره نیست      از خرابی خانه مندیش و مه‌ایست

که هزاران خانه از یک نقد گنج        تان عمارت کرد بی‌تکلیف و رنج

عاقبت این خانه خود ویران شود       گنج از زیرش یقین عریان شود

لیک آن تو نباشد زانک روح           مزد ویران کردنستش آن فتوح»[2]

جناب فروزانفر تلاش کرده منبعی برای این کلام مولوی پیدا کرده و به این خاطر آن را برگرفته از سخن خداوند متعال با حضرت داوود علیه‌السلام دانسته؛ ولی برای آن حدیث نیز منبع معتبری ارائه نداده است و سپس سخنی بر جعلی بودن این روایت از «عجلونی» عالم محمد الطرابلسی الحنفی (مؤلف کتاب اللؤلؤ المرصوع عالم اهل‌سنت) نقل کرده و می‌نویسد: «ابن تیمیّه گفته است حدیث «گنجی مخفی بودم ناشناخته دوست داشتم شناخته شوم به همین جهت انسان‌ها را آفریدم و خود را به آنها شناساندم، پس به وسیله من مرا شناختند» کلام پیامبر نیست و سند صحیح یا ضعیفی در مورد آن نیامده است. زرکشی و ابن حجر در بیان این مطلب از ابن تیمیه تبعیت کرده‌اند. اما معنای حدیث، صحیح و روشن است و بین صوفیّه رواج دارد».[3]

بعضی از بزرگان تصوف همچون ابن عربی نیز به این نکته اشاره کرده که روایت مدنظر دارای سند و منبع معتبر از حیث حدیثی نبوده و از طریق کشف معتبر است و می‌نویسد: «ورد فی الحدیث الصحیح کشفاَ الغیر الثابت نقلا عن رسول‌اللَّه ص عن ربه جلّ و عزّ أنه قال ما هذا معناه کنت کنزاَ لم أعرف فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق و تعرفت إلیهم فعرفونی»؛[4] «[این حدیث] در حدیث صحیح نقل شده که از طریق کشف و شهود وارد، از حیث نقلی و حدیثی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از خدا غیرثابت است، و به راستی [خدا] گفت: من گنجی پنهان بودم که شناخته نشده بوده، دوست داشتم شناخته شوم، خلائق را آفریدم و شناسانده شدم به آنها، پس آنها مرا شناختند».

بنابراین مشخص می‌شود که این روایت، طبق اعتراف ابن عربی (یکی از بزرگان متصوفه) از حیث مبانی حدیثی، قابل‌ استناد به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نیست و متصوفه بر اساس کشف و شهود این روایت را صحیح دانسته‌اند.

پی‌نوشت:
[1]. حافظ برسى، رجب بن محمد، مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، أعلمی، بيروت، اول، 1422 ق، ص41.
[2]. مولانا جلال‌الدین محمد بلخی (مولوی)، مثنوی معنوی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، اول، ۱۳۷۳، ص ۵۸۹.
[3]. فروزانفر، بدیع‌الزمان، احادیث و قصص مثنوی، امیرکبیر، تهران، چهارم،۱۳۸۷، ج ۱، ص ۱۶۳.
[4]. محی‌الدین بن عربی، الفتوحات المکیة، دار الصادر، بیروت، چاپ: اول، _، ج ۲؛ ص ۳۹۹ .

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.