رد نسبت کتاب تشویق السالکین
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عالم بزرگ محمدتقی مجلسی ازجمله علمایی است که متصوفه به ناحق ایشان را از خود و از متصوفه میدانند و در راه تبلیغ مکتب تصوف این عالم را به نفع خود مصادره کردهاند و حتی کتاب تشویق السالکین را به ایشان نسبت میدهند و معتقدند که این کتاب از محمدتقی مجلسی است. درحالیکه علامه مجلسی در مورد نسبت دادن تصوف به پدرش میگوید: «بر تو باد پرهیز از این گمان که پدر علامهام از صوفیان باشد، یا اعتقادی به مسالک و مذاهب آنها داشته باشد. حاشا از این نسبت! چگونه اینگونه باشد، درحالیکه او مأنوسترین اهل زمان خودش به اخبار اهلبیت (علیهم السلام) و عالمترین آنها به این اخبار بود. مسلک او زهد و ورع بود. او در ابتدا به اسم تصوف تظاهر میکرد، تا این طایفه به او متمایل شوند و از او فرار نکنند، تا اینکه آنها را از این عقاید فاسده و اعمال بدعت آمیز رهایی بخشد، و به تحقیق که عده زیادی از آنها را با این مجادله حسنه هدایت کرد و در آخر عمرش وقتی مشاهده نمود که رعایت این مصلحت، موضوعیت ندارد، و پرچمهای گمراهی و سرکشی سرنگون گشته و احزاب شیطان شکست خوردهاند و معلوم شد که اینها دشمنان خدا هستند، از آنها بیزاری جست و مستمراً منکر عقاید باطل آنها میشد و من آشناتر از هرکس به طریقه پدرم هستم و نزد من نوشتههای پدرم دراینباره موجود است.»[1]
کما اینکه نوشتهای در اینباره از حوالی سال ۱۱۲۰ داریم که گزارشی در اینباره داده است. گزارشی که متن آن روشن کننده بسیاری از ابهامات و سؤالات است. وی در این نوشتار میکوشد تا نشان دهد که تمایلات صوفیانه برخی از علمای آن عصر، صرفاً نوعی مماشات با آنان برای هدایتشان بوده است. چنانچه میگوید: «شیخ بهاءالدین محمد عاملی و ملا محمدتقی مجلسی و ملا محسن کاشانی (علیهم الرحمه) که هر یک قدری بنا بر مصلحت، این طایفه را که شاید از آن راه باطل برگردند، مراعات مینمودند، بلکه از جانب ایشان سخنان نیز میگفتند و مینوشتند. اما فی الحقیقه در عقاید حقه، مخالف ایشان بودند».[2]
همه اینها به همراه اشکالات فراوانی که در کتاب تشویق السالکین است انتساب این کتاب را به پدر علامه مجلسی کاملاً منتفی میکند. ازجمله اینکه این کتاب همانطور که کتاب شناس بیبدیل صاحب «الذریعه» گفته است، به مجلسی اول نسبت داده شده است. چنانکه تألیف دیگری هم که در این کتاب به اسم «مستند السالکین» از آن نام برده نیز به گفته ایشان منسوب به مجلسی اول است، نه از مجلسی اول. دیگر اینکه که در این کتاب برخلاف روایات ائمه اطهار (علیهم السلام) توصیه به انحرافاتی خلاف موازین شرعی شده است که ازجمله آنها توصیه به ریاضات شاقه صوفیانه است. درحالیکه ریاضات صوفیانهای که بزرگان صوفیه مرتکب آن شده یا به آنها سفارش کردهاند، هیچگاه مورد تأیید شرع مقدس نبوده است. لذا امکان ندارد که عالم جلیلالقدری مانند پدر علامه مجلسی که سالها در نشر و ترویج احادیث و معارف اهلبیت (علیهم السلام) تلاش کرده است خلاف شرع مقدس عمل کند.
مسئله دیگری که صحت انتساب این کتاب را به مجلسی اول نفی میکند، اشتمال آن بر بعضی احادیث ضعیفه و مجعوله است. ازجمله روایت خرقه که صاحب کتاب عوالی اللئالی آن را بهاحتمال زیاد از دروغهای صوفیه میداند و یا روایت صوف و یا همچنین این روایت که: از امیرالمؤمین (علیهالسلام) از معنای تصوّف سؤال شد؛ فرمود: تصوّف مشتق از صوف است و آن سه حرف است (ص، و، ف)؛ پس «صاد» صبر و صدق و صفا، و «واو» ودّ و ورد و وفا، و «فاء» فقر و فرد و فنا است». این خبر بیسند و بیمأخذ و مرسل است؛ و محقق «عوالی اللئالی» که این خبر از آن نقل شده است میگوید: با کاوش بسیار (شدید) آن را در جایی نیافته است و یقیناً هم در مأخذ معتبری نبوده و نیست. همچنین از دیگر مواردی که خلاف شأن آیتالله محمدتقی مجلسی است و امکان ندارد که عالمی مثل ایشان که شارح کتاب من لایحضره الفقیه است برخی از علما را به صوفیگری متهم کند و اینکه فرقی بین مسجد و خانقاه قائل نشود الا به نام آنها.
پینوشت:
[1]. علامه مجلسی، محمدباقر، الاعتقادات، نشر کتابخانه علامه مجلسی، ص 48
[2]. جعفریان، رسول، شیعه شناسی در روزگار صفوی، مجله آیینه پژوهش، شماره پنجم، 1397، ص 99
افزودن نظر جدید