علماء و تصوف
شیخ کلینی به عنوان یکی از محدثین بزرگ شیعه، با تألیف کتاب «الکافی»، حرکتی در راستای ارائه صحیح معارف دینی و نقد جریانات انحرافی داشته است. در این کتاب به مناسبتهای مختلف بزرگان صوفیه مورد نقد واقع شدهاند.
کتاب در جستجوی عرفان اسلامی، نگاشته آیت الله مصباح یزدی، محصول دید تیزبین این عالم برجسته بوده که نسبت به سالکان طریق عرفان اسلامی، احساس وظیفه کرده و با تبیین شاخصههای عرفاناسلامی، تلاشی برای نجات آنها از دامهای عرفانهایبدلی، داشته است.
علامه طباطبایی یکی از عالمان آزاداندیش بود که معیار قضاوت او در مورد اشخاص یا مطالب علمی، استنباطهای علمی او از متون دینی بوده است؛ نقدهای علامه طباطبایی بر ابن عربی و جریان انحرافی تصوف، حاکی از روحیه عالمانه و اسلام مدارانه ایشان است.
فرقه صوفیه ذهبیه، دارای اسامی متعددی است و در کتابهایش، وجه نامگذاری مثبتی برای هرکدام بیان شده است؛ این در صورتی است که با جست و جویی مختصر، روشن میشود این اسامی، نشاندهنده نقاط سیاه این فرقه میباشند.
آیتالله بهجت با عجین نمودن عرفان با فقاهت، تلاش نمود تا راه صحیح عرفان را به مشتاقان این مسیر نشان دهد و در مقابلِ نسخه بدلی آن، که مدتها در بین جامعه رواج پیدا کرده بود، همچون سدّی باشد. ایشان با فتاوایِ خویش، انحرافات آنها را برای کسانی که گوشی برای شنیدن داشتند، عرضه نمود.
کتاب تشویقالسالکین که در دفاع از متصوفه تألیف شده است، دارای ضعفهای جدی میباشد؛ یکی از ضعفها این است که مؤلف رساله، اصحاب صُفّه را اولین درویشها میداند. در صورتی که این جریان، هیچگونه ارتباطی با مباحث عرفانی و سلوکی نداشته و منشأ ایجاد چنین گروهی، فشارهای اقتصادی زمان هجرت اهل مکه به مدینه میباشد و پیامبر، در تلاش برای رفع چنین معضلی در جامعه آن زمان بودند.
استاد مطهری به عنوان عالمی که در مقام شناخت جریانهای انحرافی تبحر خاصی داشت و در مقام بیان نیز با انصاف مخصوص به خویش جریانها را نقد مینمود. تصوف یکی از این جریانهایی میباشد که استاد با دقت فراوان مورد بررسی قرار داده است و در کتابهای مختلف خویش، نقدهای این مسلک انحرافی را بیان نمودهاند.
عالمان دینی در عصر غیبت کبری، حافظان دین از دستبرد عقیدههای دینی مردم میباشند. آیت الله العظمی صافی، یکی از این عالمان دینی است کع در طول عمر شریف خویش در عرصههای مختلف دینی حافظ مبانی صحیح اسلامی بودند.
اقطاب صوفیه در فرقه های شیعی خود را جانشین بر حق امام زمان(عج) می دانند ولی با جست و جو در متون دینی، دلیلی بر جانشینی آنها یافت نمی شود و تنها کسانی که در روایات اهل بیت(ع) برای آنها منصب جانشینی امام زمان(عج) در عصر غیبت کبری بیان شده است فقهای شیعی می باشند.
یکی از کتاب هایی که سلسله های صوفیه شیعی از آن روایاتی در تایید خویش استفاده می کنند کتاب عوالی اللئالی ابن جمهور احسائی می باشد که نزد عالمان حدیث شناس شیعه به دلائل مختلف بی اعتبار می باشد.
بزرگان فرقه صوفیه گنابادی برای کسب وجهه در بین متدینین و انقلابیون، مدعی دیدار یکی از اقطاب خویش با حضرت امام خمینی شده اند. در صورتی که با دلایل متقن می توان ثابت نمود که هیچ ارتباطی بین حضرت امام با این فرقه نبوده است. سلوک سیاسی امام با سلوک سیاسی این فرقه مانند دو خط موازی می باشند که در هیچ جایی به هم نخواهد رسید.
ماجرای دیدن شیعیان به شکل خوک چه نظر خود ابن عربی باشد و چه نقل قول از شخصی دیگر، به هر حال نقل این مطلب توهینی آشکار به مذهب تشیع است که به خوبی مرحوم حضرت امام (ره) جواب این توهین را داده است.
علمایی همچون علامه مجلسی و پدرش و ملامحسن فیض کاشانی در زمان حیات خود متهم به صوفیگری شدند ولی این ادعا بارها از سوی آنها تکذیب شد. بهخاطر همین متصوفه مصادره علما را به بعد از مرگ آنها موکول کردند تا اگر هم با تکذیب اطرافیان آن عالم، مواجه شدند آن را امری مخفی قلمداد کنند. کما اینکه بعد از مرگ علامه حسن زاده آملی، دراویش گنابای آن عالم بزرگ را درویش خطاب کردند.
ازجمله علمایی که حتی از آبروی خود نیز برای حفظ اسلام گذشتند خاندان مجلسی بود. حضرت آیتالله محمدتقی مجلسی با گذشتن از آبروی خویش و نزدیک شدن به دراویش، درصدد برآمد از ایجاد انحراف بیشتر آنان در دین مبین اسلام جلوگیری کند. ملاعبدالله مجلسی نیز بهمانند پدر خویش با ایثار و فداکاری در راه مبارزه با انحرافات تصوف قدم برداشت و حاضر شد حتی از جان خود نیز بگذرد و در آخر هم مجبور شد جلای وطن کند.