تصوف
صوفیه مکاشفات خود را وحی الهی قلمداد کرده و قائل هستند که بدون واسطه علوم و معارف الهی را از حق تعالی اخذ میکنند. با قبول این مطلب که صوفیه علوم خود را از کتاب و سنت اخذ نمیکنند، بلکه علوم ایشان مستقیما از جانب خداست، این سوال مطرح میشود که جایگاه آیات و روایات، و کاربر آنها برای مسلمین چه میشود؟
متصوفه معتقدند که برای هر فردی از انسانها، راهی برای رسیدن به خداوند وجود دارد و هرکس با هر عقیده و مذهبی میتواند به مقامات عالیهی بشری و حقیقت دست یابد و در این زمینه تفاوتی بین معتقدین به ادیان الهی و نحلههای خود ساخته، چون بودا و برهما و حتی آئینهای شیطانگرا نیست! صوفیان در مقام توجیه آموزههای خود عباراتی را دستاویز قرار میدهند که بطلان آن واضح و روشن است.
اهل تصوف برای اینکه خود را میراث دار امر ارشاد معنوی انسانها معرفی کنند سعی در اثبات سنت بودن خرقه پوشی دارند و خرقه خود را به پیامبر اکرم (ص) میرسانند، حال آنکه آنچه از روایات به دست میآید این است که نه تنها خرقه پوشی سنت نبوده بلکه مخصوص دوره خاصی از صدر اسلام بوده است...
تبعیت از امامان معصوم (علیهم السلام) یکی از ارکان مذهب تشیع بوده و هست. زیرا ایشان واسطههای فیض الهی و سکانداران هدایت بشری هستند. اما صوفیه علیرغم اعتقاد شیعیان به امام معصوم و جایگاه او، در جهت مخالف عقاید شیعه دست به پیرسازی و قطب تراشی نمودهاند و برای بزرگان خود جایگاهی همانند جایگاه امامان معصوم (علیهم السلام) متصور شدهاند.
در حالی که کتب متقدم صوفیه طریقههای صوفیه را بر اساس عقاید آنها معرفی کرده و از آنها نام بردهاند، معصومعلیشاه شیرازی در کتاب طرائق الحقائق به دنبال تطهیر صوفیان برآمده، لذا صوفیه را منسوب به موسسین فرقههای صوفیه معرفی کرده است تا انگشت اتهام عقاید انحرافی از ایشان برداشته شود.
در طول تاریخ همیشه اهل صوفیه مسلک خود را از هرگونه عیب و انحراف پاک میدانستند در حالیکه با اعتراض بزرگان صوفیه بر افکار و عقاید و اعمال برخی از صوفیان، حقیقت آشکار شد چرا که برخی از بزرگان صوفیه هریک از صاحبان عقاید منحرف در تصوف را یا کافر یا ملحد و یا زندیق خواندند و بدین وسیله گمراهی را در میان صوفیه برملا کردند.
صوفیه با سوءاستفاده از روایاتی است که در آن فقر مدح شده است، فقر را به درویشی تعبیر کردهاند، اما اگر تعبیر از فقر به درویشی صحیح باشد، نه تنها این روایات، بلکه تمام احادیث دارای واژه فقر باید به معنای درویشی باشد که در این صورت، در روایاتی که فقر را برابر با کفر دانسته است باید گفت در واقع درویشی برابر با کفر است.
آیا تعالیم باطنی که صوفیان مدعی آن هستند، در هدایت بشر به سوی حقیقت و کمال نقش دارد یا خیر؟ و اگر منظور از تعالیم باطنی همان روش عملی معنوی و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) است که مخفی نبوده و در منظر همهی مسلمانان از آن وجود مقدس صادر شده است.
برخی از صوفی پژوهان معتقد به اصالت تصوف نیستند، بلکه عقیده دارند که صوفیه مخلوطی از عقاید ادیان غیر اسلامی است که بهمرورزمان عقاید خود را کامل کرده است. ایشان بر آناند که عقاید ادیان غیر اسلامی تأثیری ژرف بر جریان تصوف گذاشته بهنحویکه نمیتوان صوفیه را فرقهای کاملاً اسلامی دانست.
سوالی که باید صوفیه به آن پاسخ دهند این است که هدف از تشکیل سلاسل گوناگون چیست و چرا هر فردی از مشایخ صوفیه بنا بر دیدگاه خود روشی جدید را برای رسیدن به معرفت ذات خداوند اتخاذ کرده است؟ آیا روش جدید حکایت از نقصان در طریقتهای قبلی نیست و اگر مسیر سلسلهای از تصوف به خدا و معرفت او میرسد چه لزومی دارد که مسلک تازهای تأسیس گردد؟
صوفیه عزلت را به صورت افراطی آن پذیرفته و با فرار از خانواده و جامعه و رفتن به کوهها و صحراهها سبب انحراف در آن شدند، و خود را از بسیاری از سنتهای نبوی همچون تعلیم و تعلم و صله رحم محروم کردند. حال آنکه این نوع عزلت در روایات مذموم واقع شده و آنچه از عزلت انبیاء الهی وارد شده است یا به دستور خداوند یا برای فرار از جامعه آلوده بوده است.
با تورق کتب تاریخی صدر اسلام و بررسی احوال و اقوال شخصیتهای صوفی، به این باور میتوان رسید که سران و موسسین مسلک تصوف در صدر اسلام و بعد از آن هیچ نسبتی با اهل البیت (علیهم السلام) نداشته بلکه بعضهم در عداوت و زاویه گرفتن از صراط مستقیم که ائمه اطهار(علیهم السلام) باشند، اشتهار داشته و متاثر از فقه عامه بودهاند.
سحر ازجمله موضوعاتی است که از گذشته تاکنون مورد ابتلاء مردم جوامع مختلف بوده و هست. این موضوع تا جایی پیش رفته است که مخالفان انبیاء الهی به ایشان تهمت سحر میزدند. ازاینرو بررسی سحر در ادیان الهی و اقوام مختلف اثبات سابقه سحر در میان ایشان از اهمیت خاصی برخوردار است.
صوفیه زهد را به معنای ترک تمامی حلالهای دنیا دانستهاند و بر همین مبنا بعضی از صوفیه سالها از خانواده خود کناره گرفته و دائم الصوم بوده و از هیچ ریاضتی چشم پوشی نکردهاند، کما اینکه گوشهنشینی ابوسعید را 30 سال ذکر کردهاند، در عین حال در اسلام چنین زهدی باطل است، چرا که زهد در سنت نبوی به معنای بیرغبتی و دل نبستن بهظاهر دنیا در عین بهرهمندی از نعمات الهی است.