پیرسازی و قطبتراشی
تبعیت از امامان معصوم (علیهم السلام) یکی از ارکان مذهب تشیع بوده و هست. زیرا ایشان واسطههای فیض الهی و سکانداران هدایت بشری هستند. اما صوفیه علیرغم اعتقاد شیعیان به امام معصوم و جایگاه او، در جهت مخالف عقاید شیعه دست به پیرسازی و قطب تراشی نمودهاند و برای بزرگان خود جایگاهی همانند جایگاه امامان معصوم (علیهم السلام) متصور شدهاند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تبعیت از امامان معصوم (علیهم السلام) یکی از ارکان مذهب تشیع بوده و هست. زیرا ایشان واسطههای فیض الهی و سکانداران هدایت بشری هستند. همانطوری که در روایات به آن اشاره شده است، حتی در دوران غیبت امام زمان (عجل الله فرجه) شیعیان از قدرت هدایت حضرت همانند خورشید پشت ابر بهرهمند میشوند. چنانکه آمده است: «قَالَ (صلی الله علیه و آله) وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَيَسْتَضِيئُونَ بِنُورِهِ وَ يَنْتَفِعُونَ بِوَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ إِنْ سَتَرَهَا سَحَابٌ [1] جابر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) سوال میکند: يا رسولاللَّه شيعه در زمان غيبت از وجود او سودى برند؟ فرمود: آرى به خدایى كه مرا به راستى مبعوث كرد، به راستى آنها از نور وى بهرهمند می شوند و به ولايت او در زمان غيبتش سود برند مانند سود مردم از خورشيد پشت ابر.»
اما در زاویه دیگر، گروهی از مسلمین که نام صوفیه بر خود نهادهاند، علیرغم اعتقاد شیعیان به امام معصوم و جایگاه او، در جهت مخالف عقاید شیعه دست به پیرسازی و قطب تراشی نمودهاند و برای بزرگان خود جایگاهی همانند جایگاه امامان معصوم (علیهم السلام) متصور شده، تا جایی که مسأله ولایت را یکی از مهمترین عناصر تصوف دانستهاند. ابو سعید ابیالخیر در اسرارالتوحید بیان میکند که «مـدار تـصوف و طریقت بر پیر است.»[2] و گاه قطب و پیر صوفی را بالاتر از حضرات معصومین (علیهم السلام) میدانند. به نظر برخی پیدایش این هسته فکری و نیاز انسان برای بـرقرار کردن ارتباط با حق به یک واسطه، تحت تأثیر آراء و اندیشههای شیعه بوده است. اصولا تشیع تأثیر فراوانی در تـکامل تـصوف داشـته، همچنانکه تصوف هم از یک چشمانداز بر قسمتی از مجموعه فرهنگی شـیعی مـؤثر بوده است. از سوی دیگر، رکن اصلی تصوف هم وجود واسطهای است مـیان حـق و عـبد که قطب یا ولی یا پیر نام دارد.[3] از این روست که از قول معروف (فیروز) کرخی روایت شده است که به شاگرد خویش سری سقطی گفت: «روزی چون تو را به خدای حاجتی باشد، به من سوگند بر او ده.»[4] مفهوم این سخن نشانگر این موضوع است که یکی از راههای برآورده شدن حاجات خلق در بارگاه الهی، توسل به اقطاب است.
این مساله تا آنجا پیش میرود که بزرگان صوفیه تقرب به اقطاب را یکی از راههای مقرب شدن در درگاه الهی دانستهاند. لذا در این مورد گفتهاند: «هر ولیّ حجت است بر خلق، خلق را به قدر تعلق که به وی کردند مرتبه و مقام باشد. اگر دشمنی کنند، دشمنی با حق کرده باشند و اگر دوستی ورزند، دوستی با حق کرده باشند. که "من رآه فقد رانی و من قصده فقد قصدنی."[5] هر کس مرا ببیند خداوند را مشاهده کرده است و هر کس خدا را قصد کند به تحقیق مرا قصد کرده است.»
از این روست که مشایخ صوفیه در سخنان و تالیفاتشان به روشنی پیروان خود را تشویق به تقربجویی به اولیاء صوفیه میکنند. چنانکه از قول بایزید بسطامی روایت شده است: «مردی بایزید را میگفت مرا به کاری رهنمون شو که بدان تقرب به خدای حاصل کنم. بایزید گفت اولیای او را دوست میدار تا تو را دوست بدارند. زیرا که خدای در هر شبانه روز هفتاد بار به دل اولیای خویش مینگرد، شاید در قلب یکی از اولیای خویش نظری به نام تو کند و بر تو ببخشاید.»[6]
بر اساس ارادتی که صوفیه به اقطاب و بزرگان خود دارند، برای ایشان مقامی غیر از مقامی که دارند، متصور هستند و همان طور که از سخنانشان پیداست، اقطاب را "ولی الله" دانسته و این افراد را واسطه میان خلق و خدای میدانند.
پینوشت:
[1]. ثقه الاسلام کلینی، اصول كافى، ترجمه كمرهاى، اسوه، قم، 1374، ج 2، ص 867
[2]. محمد بن منور، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، مصحح شفیعی کدکنی محمدرضا، انتشارات آقا، تهران، 1367، ص 64
[3]. معین الدینی فاطمه، ولی و ولایت در عرفان، مجله ادب و زبان فارسی، 1385، شماره 24، ص 213
[4]. هوازن قشیری عبدالکریم، رساله قشیریه، شرح فارسی ابوعلی عثمانی، باب دوم، در ذکر مشایخ این طریقه و آنچه از سیرة و قول ایشان دلیل کند بر تعظیم شریعت، 1374، ص 29
[5]. مولوی جلال الدین محمد بن محمد، فیه ما فیه، فصل 15، نگارستان کتاب، 1381، ص 61
[6]. سهلگی محمد بن علی، دفتر روشنایی(از میراث عرفانی بایزید بسطامی)، مترجم شفیعی کدکنی محمدرضا، بسطامی، 1384، صص 166 و 193.
افزودن نظر جدید