تصوف
یکی از عقاید تصوف که کاملا مخالف قرآن و عقیدهی مسلمانان است، تکریم و تقدیس ابلیس از جانب صوفیان بوده و برخلاف قرآن، که او را دشمن، کافر و طغیانگر میداند، این افراد، ابلیس را عزتمند، جوانمرد و دوست خود دانسته و تعابیر گوناگونی را در بزرگداشت وی مطرح کردند.
یکی از مسائل مهم در به انحراف کشیده شدن عرفان حقیقی و اسلامی، ترویج ناپسند و غیر شرعی عرفان و معنویت بود، که در قرون اولیه توسط عدهای از مسلمانان، با انجام عبادات غیرشرعی و زهد فردی و شخصی شکل گرفت، که در واقع شروع انحراف عرفان، از همین دوره بوده است.
اهل تصوف برای جلوگیری از بدعت خواندن خرقهپوشی، آن را مستند به روایت "ام خالد" و روایت "الشیخ فی قومه" کردند. اما استناد به این روایات از اساس باطل است، زیرا این روایات را از منابع اهلسنت نقل کردهاند و سیوطی نیز آنها را ساختگی میداند و بزرگان صوفیه همچون سهروردی، کاشانی و نوربخش استناد به این روایات را برای خرقه پوشی نپذیرفتهاند. همچنین متن حدیث نیز خرقه پوشی را به عنوان یک سنت نمیرساند.
صوفیان سلسلهی اویسیه که پیروی از اهل سنت بهعنوان قطب را، بر خود لازم و واجب میدانند؛ مشایخ خود را سه دسته میکنند؛ رسومیه، الوهیه و علویه! و برای هر گروهی توجیه و تفسیری دارند. ایشان برای تقرب به درگاه الهی اعمال خاصی انجام میدهند و به زعم باطل خود فکر میکنند آموزههای باطل ایشان باعث نزدیکی به خداوند است.
از دید و منظر مسندنشینان صوفیه، روش جذب واژهگویی در تصوف که پایه و اساسی جز ذوق شخصی افراد ندارد، برای اشخاصی از جامعه که طبع و مذاق ادبی ایشان چنین نگاهی را میپسندد، مفید است و این زنگ خطری برای جامعهی ادبی است که بهصرف زیبایی کلمات و آراسته بودن جملات، نباید فریب ظواهر را بخورند؛ که تصوف در این زمینه ید طولایی دارد.
تقدیس و بزرگداشت ابلیس از سوی سران صوفیه، در آثار آنان زیاد دیده میشود، بهگونهای که با تعابیر مختلف سعی بر تکریم ابلیس و بیگناه دانستن وی از سرپیچی در برابر خداوند کردند. که یکی از توجیهات این افراد، جبر و ارادهی حقتعالی در عصیان ابلیس است، که به تعبیری عدم سجدهی ابلیس بر آدم را در اراده و خواست خداوند دانستهاند.
سران تصوف معتقدند که کشف و شهود بر تمام منابع معرفتی و حجیتی از قبیل قرآن و روایات معصومین (ع) و عقل حجیت دارد، چنانچه عقل را در کسب معرفت ناکارآمد میدانند و در روایات نیز اگر حدیث صحیحی موافق کشف نباشد آن را کنار میگذارند و اگر حدیث ضعیفی موافق کشف باشد به آن استناد میکنند، حال آنکه قرآن و روایات خود میزان صدق و کذب بودن تمام منابع دیگر ازجمله کشف و شهود هستند.
از چیزهای مهمی که تصوف از نوافلاطونیان اقتباس کرده و در آن بحث بسیار کرده، مسأله عشق به خدا است که صوفی آن را مدار همه چیز خود قرار داده است، لذا به بهانه رسیدن به این عشق الهی، عشق مجازی که همان عشق به امردان و جوانان زیبا باشد را برای خود جایز دانسته، که در واقع از مکتب نوافلاطونی گرفته شده است.
از انحرافات و بدعتهای فرقهی گنابادیه، مسئلهی عُشریه است که بهجای خمس و زکات، آن را بر پیروان خود واجب کردند، تا از سود مکاسب، فقط یکدهم آن را پرداخت کنند. در حالی که این مسئله کاملا مخالف قرآن و سنت بوده و مصداق بدعت در دین میباشد.
متصوفه و به خصوص سلاسلی از ایشان که داعیه شیعهگری دارند، برای جذب عوام و افرادی از جامعه که به دنبال مسائل معنوی و عرفانی هستند، با جعل اصطلاح و تزویر در رفتار خود، صوفیان را از صراط مستقیم که همان راه و رسم پیامبر گرامی اسلام و خاندان مطهر ایشان است، دور کرده و به وادی صوفیگری سوق میدهند.
نقش پررنگ علمای شیعه در پاسبانی از مرزهای عقیدتی تشیع و اسلام ناب در طول تاریخ، چه در زمان حضور و چه در عصر غیبت معصوم (علیهالسلام) قابلتوجه و دقت است. حضور مجاهدانهی ایشان در برخورد با فرق منحرف و بهخصوص فرقهی تصوف، یادآور سخنان معصومین (علیهمالسلام) در مواجهه با این مدعیان کاذب عرفان است.
فرقههای صوفیه در ایران که داعیهی تشیع دارند، با منتسب کردن سلسلهی خود به معصومین (علیهمالسلام) و ایجاد وابستگی بین عقاید خود و اعتقادات ناب و پاک شیعه، سعی دارند خود را از صوفی اهل سنت جدا کرده تا به این سبب از میان عوام شیعه افرادی را جذب خود کنند؛ در این مقاله به بررسی یک ادعا و نقد آن خواهیم پرداخت.
سران فرقه ذهبیه مدعیاند که سلسله ذهبیه از اقطاب سنی مذهب خالی و همچون طلا خالص است، لذا نام فرقه خود را ذهبیه نامیدهاند. در حالی که محققین معتقدند که تا قرن هشتم در تشیع از صوفیگری خبری نبوده است و بزرگانی از این فرقه همچون معروف کرخی، جنید بغدادی، سهروردی، نجم الدین کبری و علاء الدوله سمنانی از اهلسنت هستند.
در روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) که قلب شیعیان حضرت غرق در ماتم و عزاست، قطب بیسواد فرقه منحرف صوفیه اغتشاشیه بدون سند گنابادیه در سخنپراکنی خود همزمان با شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، شهادت حضرت را انکار کرده و با تاکیدات فراوان اصرار دارد که به مخاطب خود بقبولاند حضرتش وفات کرده و شهادتی درکار نبوده و حال آنکه شواهد تاریخی و گفتار ائمه معصومین (علیهم السلام) خلاف مطلب او را ثابت میکند.