تصوف
بعد از آنکه حسین بن منصور ادعای وکالت امام زمان (عج) را کرد، سعی کرد علما و بزرگان شیعه را به خود جلب کند. در این زمان تصمیم گرفت ابوسهل نوبختی را در زمره یاران خود درآورد و به تبع او هزاران شیعه امامی را به عقاید خود معتقد سازد. ولی نوبختی ادعاهای حسین بن منصور را تکذیب کرد و با منطق آن را رد کرد.
حسین بن منصور حلاج از شخصیت های تاثیرگذار صوفیه است. او شاگرد جنید بغدادی بود. اما بعد از مدتی جنید بغدادی و پدرزنش که قبل از جنید استاد او بود، به خاطر انحرافات عقیدتی حلاج او را طرد کردند. با وجودی که اساتید حلاج را از خود طرد کردند، اما هنوز عدهای حلاج را از بزرگان صوفیه میدانند.
ادعایی که صوفیه مبنی بر شیعه بودن بزرگان خود میکنند با اعتراف مولفان مشهور صوفیه تعارض دارد. خود صوفیه بزرگان و سران سابق خود را به سنیگری معرفی کردهاند. متن کتابهایی نظیر "تذکره الاولیاء" و "نفحات الانس" و "طبقات الصوفیه" بیانگر مصداق گفتار ماست. علاوه بر موارد ذکر شده، شرح حالی که از بزرگان صوفیه در کتابهایی همچون "طبقات الصوفیه" آمده است، بر سنی بودن بزرگان صوفیه تاکید دارند.
فعالیت صوفیه بیشتر در میان اهلسنت بوده و فرقههای معدودی از صوفیه از قرن هشتم به بعد متمایل به شیعه شدهاند. سوال این است که چرا گسترش فرقههای صوفیه بیشتر در میان اهلسنت بوده؟ باید گفت در دو قرن اول هنگامی که مردم در اطراف شخصیتهایی غیر از معصومین (ع) جمع شدند و از ایشان حدیث میگرفتند، شیعه اطراف امیرالمومنین و اهلبیت عصمت و طهارت بود و چون شیعیان به سرچشمه حقایق الهی دسترسی داشتند، دیگر نیازی نداشتند به سراغ دیگران بروند.
برخی از متاخران صوفیه سعی میکنند سلسله بزرگان خود را به اهلبیت (علیهم السلام) برسانند. اما ادعای مولفان صوفیه کاملا واهی و بی اساس و کذب محض است و مخالف روایات فراوانی است که ائمه اطهار (علیهم السلام) در مذمت و نکوهش صوفیه رسیده است. ضمن آنکه کتب متقدم صوفیه شاهد بر این مدعاست.
آنچه که در میان صوفیه مطرح است، مذهب سران ایشان است. از جمله سران صوفیه در صدر اسلام "ابراهیم ادهم" (100-161 ه. ق) است. آنچه که درباره ابراهیم ادهم مهم جلوه می دهد، تبعیت نکردن از امامان معصوم (علیهم السلام) همعصر خود است. او با آنکه سه امام معصوم را درک کرد، ولی از آنها تبعیت نکرد و هرگز شیعه نشد.
از ادعاهای طریقتهای صوفیه شیعه آن است که سران ایشان همگی شیعه بودند یا در حال تقیه به سر میبردند. اما به شهادت تاریخ بزرگان صوفیه از قرن هفتم به بعد، شیعه شدند. خواجه عبدالله انصاری نیز به این مطلب اشاره کرده است. درنتیجه صوفیه مروج عرفان اهل سنت است و برخی از عقاید ایشان با شیعیان تفاوت دارد.
برخی معتقدند میان تشیع و تصوف اتحاد و همبستگی وجود دارد و موضوع "ولایت" را وجه مشترک میان آن دو دانستهاند. ولی به لحاظ تاریخی، این دو جریان همواره در طول تاریخ در مقابل یکدیگر قرار داشته و پیوسته در تعارض بودهاند و در توضیح این تعارض همین کافی است که بدانیم بنیانگذاران تصوف در میان مسلمانان، همه از میان اهل سنت برخاستهاند.
تصوف یکی از فرقههایی است که مبنای سلوک خود را بر عدم توجه به جامعه گذاشته است، با نگاهی به سیرهی صوفیانه در قرون متمادی این حقیقت روشن میشود که صوفیان و دراویش خود را بر سایر مردم مقدم میکردند، به این معنا که به اعتقاد و نحوهی زندگی سایرین کاملا بی تفاوت بودهاند.
صوفیه معتقدند که مرشد معنوی ولایت مطلقه در امور دینی دارد. اما در عرفان اسلامی ضمن تاکید بر داشتن مرشد معنوی، مقام وی را منحصر در راهنمایی دانسته و معتقدند مرشد هیچ گاه جای مرجع تقلید را نمیگیرد مگر اینکه خود دارای چنین مقامی باشد. به همین دلیل است که انحراف در عرفان اسلامی بسیار کمتر از انحراف در سلوک صوفیانه است.
از قدیمالایام در بین صوفیه و غیر صوفیه بحث چیستی تصوف مطرح بوده و هر گروه درباره چیستی تصوف سخنانی ایراد کرده و نظراتی بیان داشتهاند که با هم تناسبی ندارد. برخی از صوفیه خود را جدای از فرقهبازی و تحزّب دانسته و از جنگ هفتاد و دو ملت برکنار میدانند. این درصورتی است که صوفیه امروزی اساس کار خود را طریقه و فرقه میداند.
فرقه صوفیه، دربارهی حضرت امیرالمؤمنین و فرزندانش غلو کرده و گزافهگوییهای مختلفی دربارهی آنان گفتهاند، بهگونهای که امام را از حدّ ذات خود فراتر برده، به مقام الوهيّت رساندند و همچنين امام را از حدّ خود خارج كرده، و قائل به نبوّت ايشان شدند. در حالی که هم در قرآن و هم در کلام ائمهی معصومین(علیهمالسلام) به شدت از غلو و گزافهگویی پرهیز و از آن نهی شده است.
برخی از پژوهشگران منشا تصوف را آیینهای غیر اسلامی میدانند. این عده به خاطر شباهتهایی که میان برخی از عقاید یا آداب و مناسک تصوف و آیینهای هندو وجود دارد، منشا تصوف را آیین هندو میدانند و همین امر موجب شده تا به تصوف بیاعتنایی شود.
درحالیکه برخی از صوفیه سعی دارند محمدتقی مجلسی را منسوب به یکی از فرقههای صوفیه کنند، برخی دیگر نظری مخالف گروه اول داشته و معتقدند تهمت صوفیگری به مجلسی اول، به خاطر گرایشهای عرفانی و سلوک زهدگرایانه وی بوده و او هیچگاه در زمره صوفیان اصطلاحی درنیامد.