تصوف
درحالی صوفیه خود را فرقه ناجیه میداند که روایات، شیعه را بعنوان فرقه ناجیه معرفی کرده است. تنها عاملی که میتواند ما را به فرقه اهل نجات راهنمایی کند، مراجعه به روایات نبوی (ص) است. پیامبر اکرم (ص) در برخی از روایات صراحتا پیروی از اهلبیت (ع) خویش را مایه سعادت و نجات امت معرفی کرده است.
از شیوههای مشروعیت بخشی صوفیان به سیر و سلوک صوفیانه، انتساب علمای شهیر شیعه به خود است. این عمل همواره در دستور کار سلاسل مختلف صوفیه بوده است. زیرا صوفیان میدانند علما و دانشمندان شیعه –برخلاف بزرگان صوفیه- وجهه وجیهی در میان مردم داشته و مورد اقبال عمومی هستند. از این رهگذر سلسلههای صوفیه در هر عصر و زمانی یک یا چند تن از علمای بزرگ را به خود منسوب کرده تا روش خود را مورد تایید جلوه دهند.
تصوف در قرن هفتم بهمرور میان شیعه نفوذ کرده بود و طی قرن هشتم تا پایان قرن نهم، این مذهب در ایران بهشدت از تصوف تأثیر پذیرفت. درپی تأثیرات صوفیه بر عدهای از شیعیان، دولت صفویه به دلایل سیاسی و اعتقادی، بهمنظور کاهش نفوذ صوفیه، بهتدریج از فقها و علمای امامیه برای اداره امور دینی جامعه کمک گرفت و آنان را در قدرت سیاسی سهیم کرد. نتیجه این کار کاهش نفوذ صوفیه در دولت صفوی بود.
مسئلهی نفس یکی از مباحث مهم در عرفان است. روش برخورد با نفس به اندازهای دارای اهمیت است که تمام سعی و توفیق سالک در سیر به سوی خدا، به برخورد او با نفس برمیگردد، که اگر نفس خود را پرورش داد و تربیت کرد، به مقام مطمئنه میرسد و با رضایت در حضور خداوند خواهد بود و اگر مانند صوفیان نفس خود را ذلیل ساخت، مغرور این کار خواهد شد و امانت دار الهی نیز نخواهد بود.
یکی از عوامل سعادت انسانها در دنیا و آخرت، تمسک و اطاعت از فرامین الهی (قرآن) و ائمهی معصومین(ع) است، که فرقهی منحرف صوفیه، مخالف قرآن عمل کرده و فرمانبرداری از مراد و قطب را بر اطاعت از خداوند و اهلبیت (ع) ترجیح داده، بهگونهای که مرید باید نسبت به مراد خود، تسلیم محض باشد.
در عصر صفویه که سلسله های صوفیه تحت تاثیر عوامل مختلف به مذهب شیعه روی آوردند، تعارضاتی در عقاید ایشان و عقاید امامیه رخ داد. از این روی علمای امامیه در راستای حفاظت از حریم شیعه، با عقاید انحرافی صوفیه به مبارزه برخاسته و ردیه هایی بر آنها نوشتند. از جمله ردیه هایی که بر صوفیه نگاشته شد، کتاب "المطاعن المجرمیه فی رد الصوفیه" نوشته محقق کرکی است.
با آنکه دولت صفویه به کمک صوفیان قزلباش و با اتکا به میراث قرون گذشته صوفیه روی کار آمد، ولی در ادامه با شناخت کافی که از صوفیه پیدا کرد و با توجه به احساس خطری که از ناحیه صوفیه برای آنها حاصل شد، خانقاههای صوفیه را منحل کرده و قبور بزرگان صوفیه را تخریب نمود. دوست داشتن شاه صوفی از سوی قزلباشان موجب شده بود تا آخرین قطره خون به شاه وفادار باشند.
از ردیه هایی که طی قرون نهم تا سیزدهم علیه صوفیان نوشته شد، کتاب "کسر اصنام الجاهلیه" ملا صدرا است. از اشکالاتی که ملاصدرا به صوفیه وارد میکند، پناه بردن به شعبده و حیلههاست که برای جمعآوری مشتری صورت میگیرد. وی در انتهای مقدمه کتاب، این مشکلات را انگیزه وی برای تألیف این کتاب یاد کرد است.
همواره در میان صوفیان شیعه شده و دیگران درباره خاستگاه تصوف اختلاف وجود داشته و دارد. برخی از صوفیان مدعی هستند سلسلههای صوفیه شیعه، از اول شیعه بودند. این در حالی است که مخالفان ایشان برخلاف ادعای صوفیه و به گزارش آثار بزرگان صوفیه و همعصران ایشان معتقدند تمامی مشایخ صوفیه تا قرن پنجم همگی سنی مذهب بودهاند.
خداوند متعال برای رسیدن انسان به سعادت و کمالات معنوی، آداب و تکالیفی را در این دنیا، بر عهدهی وی قرار داده، که یک مکلف موظف به رعایتکردن آن است. از شرایط انجام این تکالیف شرعیه، عدم افراط و تفریط در آن است، که بعضی از متصوفه، ریاضتهای اختراعی و غیرشرعی، همچون شکنجه و آزار رساندن به جسم خود را، راه وصول به حقتعالی میدانند.
تصوف بهعنوان یکی از فرقههای اسلامی است. از زمانی که عدهای از صوفیان اظهار تشیع کردند و مذهب خود را به شیعه تغییر دادند، موضوع تصوف و تشیع مطرح شد و به همین مناسبت بیان نسبت تشیع و تصوف هم شایع شد. به همین دلیل جا دارد از نسبت تصوف و تشیع سخن به میان آورد. بر این اساس در این نوشتار سعی بر آن شده تا با مقایسه بحث لغوی تشیع و تصوف، نسبت میان این دو واژه را بررسی کنیم.
از اقداماتی که صوفیان برای فرار از شریعت و همچنین رهایی از انتقاد متشرعین به اعمال و رفتار خود، انجام دادهاند، متمسک شدن به قرآن به صورت تفسیر به رای آیات آن است و جالب اینجاست که این تفسیر صوفیانه ممکن است در خواب و رؤیا بوده و یا حتی بعد از مرگ و به صورت مکاشفه اتفاق افتاده باشد!
صوفیه همواره خرقه پشمینه خود را منتسب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کرده و به همین وسیله به آن تقدس خاصی بخشیدهاند تا هم از بدعت خواندن آن جلوگیری کنند و هم به حجیت خود بیفزایند. حال آنکه محققین زیادی نه تنها خرقهپوشی را سنت نبوی نمیدانند بلکه ادامه خرقهپوشی را عملی التقاطی میدانند که از حشرونشر صوفیان با راهبان گرفته شده است.
جایگاه دنیا در اسلام و از نگاه قرآن و روایات، جایگاه خاصی است که با دیدگاه تصوف متفاوت است. نگاهی عمیق به این مسئله نشان میدهد دنیا از نظر بزرگان دین جای خوبی است، بشرط آنکه طبق موازین اسلامی و الهی مورد مورد استفاده قرار گیرد که طبعاً این کار آخرت را نیز آباد خواهد کرد، ولی اگر بر خلاف این باشد، دنیا بسیار ناپسند و مذموم است. پس در واقع خوبی و بدی دنیا بستگی به افعال انسانها در آن دارد.