منشأ خرقه پوشی صوفیه در مسیحیت

  • 1396/01/23 - 10:08

 صوفیه همواره خرقه پشمینه خود را منتسب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کرده‌ و به همین وسیله به آن تقدس خاصی بخشیده‌اند تا هم از بدعت خواندن آن جلوگیری کنند و هم به حجیت خود بیفزایند. حال آنکه محققین زیادی نه تنها خرقه‌پوشی را سنت نبوی نمی‌دانند بلکه ادامه خرقه‌پوشی را عملی التقاطی می‌دانند که از حشرونشر صوفیان با راهبان گرفته شده است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اهل تصوف با انتساب خرقه‌پوشی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) چند هدف را دنبال کرده‌اند. اولاً با این کار بالاترین حجیت را برای خرقه رقم زده و آن را ازجمله سنت‌های پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) معرفی کرده‌اند. ثانیاً با این انتساب درصدد برآمدند از اعتراض علما و متشرعین و بدعت خواندن خرقه‌پوشی جلوگیری کنند. ثالثاً قصد تقدس بخشی به خرقه را داشته‌اند. لذا به انحاء مختلف به دنبال انتساب خرقه به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بودند تا بتوانند آن را ازجمله سنت‌های نبوی معرفی کنند و به اهداف خود برسند. حال‌آنکه بعضی از محققین، خرقه‌پوشی حضرت را مخصوص دوره خاصی از صدر اسلام می‌دانند که فقر بر سر مردم مسلمان مکه سایه افکنده بود. کما اینکه حضرت علی (علیه‌السلام) خرقه‌پوشی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را متأثر از علتی دانسته و  می‌فرمایند: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بدون علتی لباس بافته از مو و پشم نمی‌پوشیدند.»[1] یا حتی وقتی حضرت، گروهی را می‌بینند که لباس پشمی و موئی در تن دارند می‌فرمایند: «پنبه بپوشید که آن لباس رسول‌الله است.»[2]
در عین حال، برخی از محققین دینی نه تنها خرقه‌پوشی را از سنت‌های نبوی به شمار نیاورده‌اند، بلکه بنا بر مستندات تاریخی، خرقه‌پوشی صوفیان صدر اسلام را عملی برگرفته از راهبان مسیحی برای تقدس بخشی به خود می‌دانند، کما اینکه محقق شهیر دکتر غنی می‌گوید: «برای اینکه خویش را با قدیس‌ترین طبقه اجتماع شبیه کنند، پشمینه‌پوشی را در حدود سال صدم هجری که عادت خارجیان و لباس مسیحیان شمرده می‌شد در اواخر قرن دوم هجری و اوائل قرن سوم شایع کرده و لباس رسمی خود قراردادند.»[3] همچنین دکتر غنی به این امر نیز اشاره دارند که حتی مورخین غربی نیز خرقه‌پوشی را سنت نبوی به شمار نیاورده و در اثبات التقاطی بودن تصوف می‌گوید: «مورخان غرب نیز تصدیق دارند که (صوفیان) خرقه و شولا (نوعی خرقه) و ذکرهای مخصوص را از سیاحان و مرتاضان هند و رهبانان نصاری گرفته‌اند.»[4]
همچنین ابن جوزی عالم بزرگ اهل سنت برای نفی سنت بودن خرقه‌پوشی و اینکه خرقه‌پوشی صوفیان صدر اسلام تأثیر گرفته از روشی غیر اسلامی است به مستنداتی اشاره می‌کند و می‌گوید: «حماد بن ابی سلیمان به بصره آمد فرقد سبخی، زاهد معروف با لباس پشمینه نزد او رفت، حماد گفت:‌ این علامت نصرانیت را از خود بیفکن!»[5] و نیز می‌گوید: «عبدالکریم ابو امیه در حالی که پشمینه پوشیده بود نزد ابوالعالیة آمد، ابوالعالیة گفت:‌ این جامه راهبان است که مسلمانان وقتی خیال تزویر داشته باشند می‌پوشند!»[6] درواقع ابن جوزی پرده از راز خرقه‌پوشی صوفیه برداشته و نه تنها سنت بودن خرقه‌پوشی را رد می‌کند بلکه آن را امری التقاطی می‌داند که صوفیان صدر اسلام جهت ریا و خدعه، از راهبان مسیحی الگو گرفته و می‌پوشیدند.
در همین راستا برخی گزارش‌ها حکایت از این دارند که برخی صوفیان اولیه مسلمان با راهبان مسیحی در امور دینی مشورت می‌کرده‌اند. که از عبدالرحمن بن زید و عتابی و ابو سلیمان دارانی چنین حکایت شده است.[7] همچنین ابن سیرین که از هم‌عصران حسن بصری است و با او حشرونشری نیز داشته است به این امر اعتراف دارد که ادامه سنت مقطعی پشمینه‌پوشی در اسلام، تقلید از زاهدان و رهبانان مسیحی می‌باشد.[8] کما اینکه برخی از اقطاب صوفیه در عصر حاضر نیز به این امر اشاره‌ کرده‌اند، از آن جمله نوربخش از اقطاب مدعی سلسله نعمت اللهی به این امر اعتراف دارد که مرقع جامه‌ی ویژه صوفیان به تأثیر از زاهدان مسیحی، سنت اسلامی گردیده است. [9]
در حقیقت صوفیان صدر اسلام با ترک سنت پاک نبوی بود که خرقه‌پوشی را اختیار کردند، کما اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و بعدها ائمه اطهار (علیهم‌السلام) بارها با این کار مخالفت ورزیده و مسلمانان را توصیه و سفارش به پوشیدن لباس‌های زیبا و تمیز می‌کردند. اما صوفیان با اعتنایی به این توصیه‌ها خرقه‌پوشی را از راهبان مسیحی به‌عنوان نماد زهد و ترک دنیا اختیار کردند و کم‌کم به لباس تزویر صوفیه تبدیل گشت، زیرا وقتی ائمه اطهار (علیهم‌السلام) با لباس‌های تمیز و زیبا و صوفیان با خرقه‌های کهنه و پاره در جامعه حاضر می‌شدند، مردم پی به این حقیقت می‌بردند که این ریاکاران هیچ نشانه‌ای از اسلام حقیقی ندارند.

پی‌نوشت:

[1]. ابن‌بابویه، محمد بن علی، خصال، نشر جاویدان، تهران، 1362، ج 2، ص 250
[2]. نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک، نشر موسسه آل البیت (ع) احیاءالتراث، قم، 1368، ج 1، ص 209
[3]. غنی، قاسم، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، ج 2، نشر زوار، تهران، 1393، ص 43
[4]. غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، نشر زوار، تهران، 1393، ص 152
[5]. ابن جوزی، ابوالفرج، تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، باب دهم، نشر دانشگاه تهران، 1368، ص 233
[6]. همان
[7]. ابن عربی، محمد بن علی، محاضرات الابرار و مسامره الاخیار، محقق نمری، نشر دار الکتب العلمیه، بیروت، 1422 ق، ج 2، ص 353 و 354
[8]. ابن عبد ربه، احمد بن محمد، عقدالفرید، نشر دارالکتب العلمیه، بیروت، ج 3، ص 344
[9]. نوربخش، جواد، فرهنگ نوربخش، نشر یلدا قلم، تهران، 1379، ج 3، ص 33

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.