زمینههای ورود تصوف به تشیع
همواره در میان صوفیان شیعه شده و دیگران درباره خاستگاه تصوف اختلاف وجود داشته و دارد. برخی از صوفیان مدعی هستند سلسلههای صوفیه شیعه، از اول شیعه بودند. این در حالی است که مخالفان ایشان برخلاف ادعای صوفیه و به گزارش آثار بزرگان صوفیه و همعصران ایشان معتقدند تمامی مشایخ صوفیه تا قرن پنجم همگی سنی مذهب بودهاند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ همواره در میان صوفیان شیعه شده و دیگران درباره خاستگاه تصوف اختلاف وجود داشته و دارد. برخی از صوفیان مدعی هستند سلسلههای صوفیه شیعه، از اول شیعه بودند. این در حالی است که مخالفان ایشان برخلاف ادعای صوفیه و به گزارش آثار بزرگان صوفیه و همعصران ایشان معتقدند تمامی مشایخ صوفیه تا قرن پنجم همگی سنی مذهب بودهاند.
آنچه در این میان مهم جلوه مینماید آن است که چه وجه اشتراکی میان آموزههای تشیع و تصوف وجود داشته یا دارد که برخی گمان کردهاند ریشه تصوف، تشیع است. در میان این افراد دکتر مصطفی کامل الشیبی چنین برداشتی از موضوع داشته است. مصطفی کامل الشیبی دو کتاب دراینباره نگاشته است: یکی "النزعات الصوفیه فی الفکر الشیعی" که تحت عنوان "تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری" ترجمهشده و دیگر "الصله بین التشیع و التصوف" و ترجمه آن با عنوان "همبستگی میان تصوف و تشیع" است. گو اینکه استاد هاشم معروف الحسنی در کتاب "بین التصوف و التشیع" و ترجمه آن با عنوان "تصوف و تشیع"، بهنقد دیدگاههای مصطفی کامل الشیبی پرداخته است. دکتر شیبی به دلیل آنکه تفاوت روشنی نسبت به زمینههای تئوریک و جنبههای عملی و تاریخ قضیه نکرده، خواسته است تا تشیع را مهد تصوف نشان دهد و عمدتاً تأویلات عرفانی موجود برخی از آثار شیعی که بهتبع روایات معصومین (علیهم السلام) بوده، با عرفان رسمی جامعه تسنن مقایسه کرده است. وی با همین دیدگاه و بدون توجه به اقدامات فقهای قبل از علامه مجلسی، در برابر تصوف نوشته «با ظهور مجلسی و از آن تاریخ به بعد، تصوف از تشیع جدا شد و هر یک وارد عاملی خاص گردید و اهمیت تصوف در محیطهای شیعی کاستی گرفت و دیگر فعالیتی بدان گونه چشمگیر از خود نشان نداد.»[1]
در اینکه تشیع و تصوف از قرن هفتم به اینسو، به مقدار زیادی به هم نزدیک شدند، تردیدی نیست؛ آنچه هست آن است که آیا تصوف خاستگاه شیعی داشته یا سنی. به نظر میرسد تشیع تا قرن پنجم ارتباطی با دستههای مختلف تصوف نداشته و نتوان آثاری یافت که همزمان صبغه شیعی و صوفیانه داشته باشد. بنابراین باید خاستگاه تصوف را در میان سنیان جستوجو کرد. بااینحال در این نیز نمیتوان تردید کرد که در جامعه شیعی، زمینههایی برای ورود تصوف وجود داشته است.
یکی از این زمینهها حضور گسترده "مفهوم زهد" در جامعه شیعه بوده است. چهرههای برجسته شیعه، از امامان معصوم (علیهم السلام) تا صحابهای چون ابوذر غفاری و سلمان، پایه و اساس زهد به شمار میرفتند.[2] ازاینرو باید گفت زهد و پرهیز، هرچند همهجا منتهی به عرفان نشده است، لیکن نزد همه مسلمین زمینههایی را برای توجه بعضی آماده کرده است تا از آن راه به قلمرو عرفان و تصوف درآیند.
زمینه دیگر مفهوم ولایت بود که در شیعه جایگاه بلندی داشته و میتوانست نقطه مشترکی میان شیعیان و صوفیانی باشد که آنان نیز برای این مفهوم ارج زیادی قائل بودند.[3] این امر تا آنجا پیش میرود که برخی از بزرگان صوفیه معاصر میگویند: «در طی تاریخ میبینیم که در بعضیاوقات تصوف بهصورت زهد و گوشهگیری پیداشده است. در بعضیاوقات یا نزد بعضی اشخاص هم بهعنوان فعالیت و جهاد اجتماعی پدیدار شده است. همینطور سبکهای مختلفی در طی تاریخ مشاهده میشود ولی هیچکدام اساس تصوف نیست. اساس تصوف فقط همان مساله وصایت و ولایت است نه سایر مطالب زائد. سایر مطالب در طی تاریخ و حسب مقتضیات زمان ایجادشده است. لذا بعضیها میگویند اولبار در قرن دوم هجری تصوف به وجود آمد. و همینطور هر کس نظریهای پیشنهاد میکند و حل آنکه تصوف ذات تشیع و معنای آن است.»[4] همچنین وجود اندیشههای غالی در شیعه، بستر مناسبی برای نفوذ تدریجی تصوف در میان شیعه بهحساب میآید.[5]
بنابراین میان تشیع و تصوف موارد مشترکی وجود داشته است که صوفیه با تمسک به آنها توانسته خود را به فکر و اعتقاد شیعی نزدیک کند و بعد از مدتی خود را شیعه معرفی کند.
پینوشت:
[1]. کامل الشیبی، مصطفی، تشیع و تصوف تا آغازشده دوازدهم هجری، امیرکبیر، تهران، چاپ پنجم، 1387، ص 400
[2]. جعفریان رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، سبحان، چاپ سوم، 1391، ص 515
[3]. همان
[4]. تابنده نورعلی، تشیع و تصوف، مجله عرفان ایران، شماره 7، حقیقت، تهران، 1379، صص 17 و 18
[5]. جعفریان رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، سبحان، چاپ سوم، 1391، ص 515.
افزودن نظر جدید