تصوف
صوفیه برای جلوگیری از بدعت شمردن خرقهپوشی، آن را به حدیث ام خالد منسوب کردهاند تا خرقهپوشی خود را از سنت نبوی معرفی کنند، حال آنکه استناد به این روایات از اصل و اساس باطل است، چرا که نه تنها این احادیث را از منابع اهل سنت نقل کردهاند، بلکه برخی از علماء مشهور اهل سنت همچون سیوطی و برخی از بزرگان صوفیه نیز به این روایات اشکال وارد کردهاند و آنها را بیاعتبار دانستهاند.
عزلتنشینی ازجمله آدابی است که افراط و تفریط صوفیه در این عمل سبب ایجاد انحراف و مفسده در آن شده است. که ازدواج نکردن و روی آوردن به جوانان زیبارو و توهم و مشوش شدن عقل ازجمله این انحرافات و مفسدههاست که برخاسته از خلوتنشینیهای افراطی است. که بزرگانی از صوفیه نیز به این شکل از خلوتنشینی صوفیه انتقاد کردهاند و آنان را انسانهای گمراه خطاب کرده اند.
اسلام، آخرین دین الهی و کاملترین آنهاست که همه راههای خیر و سعادت بشر را توسط بهترین مخلوقات و اشرف آنها برای هدایت بشر فرستاده است. کسانیکه از آن تبعیت کنند نجات مییابند و به رستگاری میرسند و مخالفین و کسانیکه برای خود راه جدیدی را ابداع کرده و مانند صوفیان در این مسیر حرکت کنند، راهی جز تباهی نخواهند داشت.
سیره و روش انسانهای بزرگ و الهی مانند انبیاء، اولیا و بزرگانی که در مسیر بندگی گام برداشتهاند، دعوت و راهنمایی مردم به سمت و سوی خدا و به مقصد او بوده است، اما در بین افرادی که مدعی عرفانند و جنس بدلی و غیر اصیل عرفان را در این بازار به حراج گذاشتهاند، با سوء استفاده از عقاید و سادگی عوام، ایشان را به اطاعت بی چون و چرا از خود فرا میخوانند.
مسلک تصوف، در بسیاری از زمینهها که مبانی اصلی آن را نیز تشکیل میدهد، دچار تضاد، تعارض و پارادکس شده است. روزی برای معرفی کردن خود متوسل به زهد خشن میشود و روز دیگر دعوای سردمداری راه میاندازد تا آوازه او به گوش همه برسد که همه، نتیجه دوری از راه و روش پیامبر و خاندان مطهر ایشان و درآمد دوری از آموزهها و پیامهای درست اسلامی است.
متصوفه در مورد جایگاه بزرگان خود، مسیر انحرافی غلو را طی میکنند و گاهی مقامی را برای ایشان قائل هستند که نه تنها در شأن و منزلت آنها نبوده، بلکه در مورد هیچ مخلوقی صدق نمیکند. در این نوشتار، برای نمونه به موردی اشاره شده که به زعم صوفیان، جناب عزرائیل برای گرفتن جان بزرگ صوفیان، از وی اجازه میخواهد! که به نقد آن پرداخته شده است.
فرق منحرف برا جلب نظر و جذب افراد به فرقه خود از هر روشی در استفاده میکنند، حتی اگر آن روش مغضوب و منفور خداوند و مطرود پیامبران الهی و سیره ایشان بوده باشد. غلو و بزرگپنداری در حق مشایخ، اقطاب و بزرگان صوفیه و اعتقاد به مسائلی که بزرگتر از شان انسانهای عادی است، از جمله روشهای جذب در تصوف است.
فرق منحرف در اسلام مانند تصوف، برای نمایش حقانیت خود و اثبات این امر، از هیچ کاری فروگذار نمیکنند. یکی از روشهای ایشان کپیبرداری از اعجاز پیامبران با جعل عنوان کرامت در حق بزرگان و سردمداران ایشان است که از این طریق در جذب افراد جامعه و عوام ایشان نیز میکوشند. این در حالی است که از دیدگاه اسلام، نمایش و جعل کرامت دلیل بر حقانیت اشخاص و گروهها نیست.
شیعه اویس قرنی، این صحابی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را شهید راه اعتقاد و عقیده میداند و صوفی او را زاهدی پشمینهپوش و سرگردان، که مأمور به دستگیری از اشخاصی چون عبدالله یمنی! است؛ که اگر او بهراستی مرید شخصی مانند اویس بود، میبایست همراه اویس به کوفه میآمد و در جهاد که بنا به فرمودهی پیامبر اکرم رهبانیت اسلامی است، شرکت میکرد.
داستان کرامتسازی و جایگاهتراشی در همهی سلاسل فرقهی صوفیه جریان دارد و منتهی به یک جریان طایفهی خاص از ایشان نیست. صوفیان به زعم اینکه نقل کرامت سبب حقانیت ایشان میباشد، همواره در نقل کرامت گوی سبقت را از هم میربایند. فرقهی اویسیه نیز مانند سایرین ید طولایی در این زمینه دارند.
در حالی صوفیه همواره بر لزوم داشتن پیر و مراد در سلوک اصرار دارند که رابطه مراد و مریدی در تصوف همراه با آسیبهایی بوده است، از جمله اطاعت بیچون و چرای مرید از مراد در تمام امورات شرعی و غیر شرعی، یا داشتن اختیارات بی قید و شرط در مال و جان مرید، یا تحقیر نفس مرید توسط مراد، حال آنکه همه اینها با مبانی عقلی و شرعی در تضاد است و با روح استاد و شاگردی در اسلام هیچگونه سازگاری ندارد.
سران تصوف در حالی کشف و شهود را بهعنوان مهمترین منبع حجیتی خود معرفی کردهاند که برخی از بزرگان صوفیه مواردی از نقض در کشف و شهود را ذکر کردهاند که نشاندهنده مخدوش بودن کشف و شهود در غیر معصوم دارد. ازجمله اینکه میتوان به شیطانی بودن یا متأثر بودن از تخیلات فاسد و باورهای اعتقادی و مهمتر از همه تناقض داشتن با آیات قرآن اشاره کرد.
شریعت گریزی در مسلک تصوف از جنجالیترین مسائل در بین فرق صوفیه است که معتقدین به استغنای از شریعت برای خود دلائلی ذکر کردهاند، چنانکه گروهی از صوفیه ترک شریعت خود را به خاطر فرار از عجب و ریا دانستهاند و گروهی دیگر نیز شریعت را برای صاحبان مقام فنا نمیدانند و معتقدند که شریعت برای کسانی است که اسیر نفس خویش هستند. گروهی دیگر شریعت را مانع وصال میدانند و بدین نحو به انحراف رفتهاند.
با وجود اینکه همه سلاسل در تصوف وجود پیر، قطب و مراد را امری لازم و غیر قابل انکار در مسیر سیر و سلوک میدانند و نبود آن برابر با عدم سلوک است، فرقه اویسیه برای فرار از قید و بند التزام به شیخ طریقت و سرسپردگی بی قید و شرط به او، پیر و راهنمای ظاهری را لازمه درویشی نمیداند و خود را از یوغ بندگی اقطاب و مشایخ آزاد کرده است.