تصوف
اینکه اصل را معنویت و طریق متکاثر عرفانی در جهت اکتساب حقیقت قرار دهیم امری واضح البطلان است؛ چرا که اصل از خلقت عبودیت خدای یکتاست. نه رسیدن به امور معنوی که با هر روش و هر آیینی قابل تحصیل باشد «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» بنابراین فلسفه خلقت بندگی و تسلیمِ اوامر الهی بودن است که با اطاعت از خداوند یکتا و عمل به شریعت محمدی (ص) محقق میگردد.
وقتی سخن از سحر به میان میآید برخی گمان میکنند که سحر بطور مطلق بر یک عنوان صدق میکند، ولی با تحقیق در این زمینه میتوان فهمید که سحر انواعی دارد و هر قسم از سحر هم بر مبنای خاصی بنا شده است. چه بسا در قدیم الایام به نوعی از اقسام آن سحر گفته میشده است، که اکنون برآن کلمه سحر اطلاق نمیشود و در برخی دیگر همچنان واژه سحر صدق کرده، و مورد مذمت است.
در بحث اسقاط شریعت، برخی از صوفیه معتقدند که شریعت برای عوام است نه اهل حقیقت، که بعد از یقین قالب تهی کرده و به فنا رسیدهاند. ولی نه تنها این مسئله نزد علما وعرفای اسلامی مردود دانسته شده، بلکه در خود صوفیه برخی از بزرگان صوفیه این اعتقاد و ادعا را بدتر از دزدی و زنا میدانند که برخاسته از خود شیفتگی و غرور آنها بوده است و معتقدان به آن را کافر و ملحد خواندهاند.
ملاک، معیار و میزان برای شناخت مکاتب چیست و بر چه اساسی میتوان یک مذهب خاص را انتخاب نمود و بر طبق آموزهها و بایدها و نبایدهای آن برای زندگی برنامه ریزی کرد؟ آیا از روی هوا و هوس و با خوشدلی میتوان راهی را انتخاب نمود وعمر گرانمایه را در آن راه هزینه کرد؟ و آیا در این دنیای مکاره میتوان به ندای هر داعیهی راهبری اعتماد نمود و پشت سر او به راه افتاد؟
در بعضی از کتب صوفیه پیامبر(ص) را درویش معرفی کردهاند و قائل به این مطلب شدهاند که حضرت در مدح و فضلیت درویشان احادیثی نیز فرموده است و حتی خود روایاتی که در آن واژه فقر به کار برده شده است را به درویشی تعبیر کردهاند، در حالی که روایات بسیاری از حضرت در مذمت فقر وجود دارد که نشان دهنده خلاف اعتقاد صوفیه است.
تعاریفی که گروههای مختلف از شطح بیان کردهاند، نشاندهنده تفاوت دیدگاههای تبیین کنندگان شطح است. چنانکه برخی شطح را به نفع صوفیه و برخی دیگر واقعیتهایی را درباره شطح بیان کردهاند. ازاینرو مروری به چند تعریف، از تعاریف شطح میکنیم تا با برداشتهای آنان آشنا شویم.
سابقهی شریعت گریزی صوفیان از اوامر و نواحی شرع، بسیار طولانی است و بزرگان این فرقه همواره در جهت رسیدن به امیال نفسانی، پیروان نگونبخت خود را از انجام دستورات الهی مرخص کردهاند! برخی به بهانهی بیخود شدن از خود و غرق شدن در ذات حق، از خود اسقاط تکلیف کرده و شرع را وا نهادهاند.
همواره بحث شطح گویی صوفیان موافقان و مخالفانی داشته و دارد. در میان صوفیه عدهای شطح گویی را تمجید کرده و آن را از افتخارات صوفیه دانسته و عده دیگر شطح گویی را رد کرده و شطح گویان را منحرف دانسته و گروه آخر موضع ممتنعی در قبال آن گرفتهاند.
در تصوف مجموعه آدابی وجود دارد که در عرفان اسلامی هیچ جایگاهی ندارند، مثل سماع که آن را قرآن پارسی و نماز عشاق مینامند، حال آنکه ابن عربی سماع را پدیدهای مخالف عرفان میداند، یا مجلس ذکر که صوفیه نتیجه آن را فنا میدانند، در حالیکه ملاصدرا گردانندگان آن را دغلباز و غافل معرفی میکند، یا به گدایی و چله نشینی افراطی و ترک حلال و ازدواج در بین برخی از صوفیه میتوان اشاره کرد.
از جمله توجیهاتی که برای شکلگیری مسلک تصوف شده این است که، سنت نبوی(ص) و عقل انسان دیگر توان این را نداشت تا قوت قلبی برای طالبین حقیقت و سالکین باشد! از این رو گروهی که بعداً معروف به صوفی شدند، تنها راه نجات خود از این ورطه را تمسک به نور باطن دیدند تا به این وسیله به کمال و حقیقت برسند!
ابوریحان بیرونی دربارهی حلاج مینویسد: مردی متصوف از اهل فارس به نام حسین بن منصور حلاج ظهور کرد و در آغاز کار، مردم را به مهدی دعوت نمود و گفت او از طالقان ظهور خواهد کرد و از اینرو حلاج را گرفته در زندانش بیفکندند، ولی حیلهای کرد و از زندان گریخت. و این مرد شعبده باز بود و با هر کسی که روبرو میشد موافق اعتقاد او سخن میراند و خود را به لطایف حیل، بدو میچسبانید.
برخی شطح گویی را نتیجه شهود دانسته و معتقند سالک بعد از کشف و شهود، دچار حالتی میشود که بیان آن حالت برای وی ممکن نیست. بنابراین به گرداب شطح دچار میشود. در جواب ایشان باید گفت: کسی که هنوز ظرفیت کشف و شهود را پیدا نکرده است، چرا به وادی وارد میشود که توانایی تحمل مشکلات آن وادی را نداشته و بدین وسیله به انحراف کشیده میشود؟
با توجه به این امر که تصوف در اسلام بر مبنای زهد و فقر شکلگرفت و ریشه دواند، و بزرگان و پیشروان این نحله که صوفیه خود را به ایشان منسوب میکنند؛ مانند حسن بصری، ابوهاشم صوفی ابراهیم ادهم و بلخی همگی فضایی رشد و نمو یافتهاند که در آن آمادگی فکری برای پذیرش تصوف موجود بوده است؛ پذیرش این مهم که تصوف برخی راه و رسم خود را از آیین مانی در زمینهی سلوک گرفته باشد، چندان دور از باور نیست.
فرقه حروفیه ازجمله فرقههای است که عقاید و آموزههای آنان الهام گرفتهشده از صوفیه است چون فضلالله استرآبادی بهعنوان مؤسس این فرقه خود سالها در رباط صوفیه به ریاضت صوفیانه مشغول بوده و با استفاده از کتب حروفیه که توسط بزرگان صوفیه ماقبل خود نوشتهشده بود، ادعا کرد که به باطن قرآن دستیافته و بعد از آن نیز ادعای امامت و حتی الوهیت کرد.