شطح گویان صوفیه

  • 1395/10/14 - 12:18
برخی شطح گویی را نتیجه شهود دانسته و معتقند سالک بعد از کشف و شهود، دچار حالتی می‌شود که بیان آن حالت برای وی ممکن نیست. بنابراین به گرداب شطح دچار می‌شود. در جواب ایشان باید گفت: کسی که هنوز ظرفیت کشف و شهود را پیدا نکرده است، چرا به وادی وارد می‌شود که توانایی تحمل مشکلات آن وادی را نداشته و بدین وسیله به انحراف کشیده می‌شود؟

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در معنی شطح و شطحیات همه واژه‌نگاران و فرهنگ داران گفته‌اند که: شطح بیان امور و رموز و عباراتی است که وصف حال و شدت وجد را کند و ظاهراً از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود. [1] در جای دیگر در این مورد آمده است: کلمات کفرآمیزی که صوفیان در حال بیخودی بر زبان رانند و یا عباراتی که صوفیان در حال وجد و غلبهٔ شهود حق بر زبان رانند به‌طوری‌که جز خدای در آن هنگام چیزی نبینند. مانند اناالحق و لیس فی الجبه غیر الله. [2]
نام‌آورترین شطح گویان یا شطاحان در میان صوفیان بایزید بسطامی، ابوبکر شبلی، حسین منصور حلاج، ابوالحسن نوری، ابوالحسن حصری، سهل تستری، ابوسعید ابوالخیر و شیخ ابوالحسن خرقانی اند. افزون بر ایشان از ابراهیم ادهم، ذوالنون مصری، ابوسعید خراز، ابو عمرو بن عثمان مکی و ده‌ها تن دیگر از صوفیان سده‌های دوم تا ششم شطحیاتی بازگو شده است. [3]
یادمانی‌ترین شطحیاتی که از این نام‌آوران صوفی گری، بارها بازگو شده، "لیس فی جبتی الا الله" یا "لیس فی جبتی سوی الله" (نیست در زیر جبه‌ام غیر خدا)؛ "سبحانی ما اعظم شانی" (خدای گونه منزهم و مرتبه‌ای والا دارم)؛ "انا الحق" (من همان حق یا خدایم.)؛ "شاهد شدم مولای خود را عیناً" هستند. روزبهان از بایزید چنین بازگو کرده که او می‌گفته "الهی تو آیینه گشتی مرا و من آیینه گشتم تو را."[4]
به اعتقاد ماسونیون شطح گویی صوفیه بعد از عصر شبلی به افول گرایید، اما ردپای پررنگی ازاین‌گونه سخنان را در آثار عبدالقادر گیلانی (قرن پنجم)، عین القضات و روزبهان (قرن ششم) و برخی دیگر (قرن هفتم) و ... می‌توان یافت. [5]
برخی شطح گویی را نتیجه شهود دانسته و معتقند سالک بعد از کشف و شهود، دچار حالتی می‌شود که بیان آن حالت برای وی ممکن نیست. بنابراین به گرداب شطح دچار می‌شود. در جواب ایشان باید گفت: اولاً کسی که هنوز ظرفیت کشف و شهود را پیدا نکرده است، چرا به وادی وارد می‌شود که توانایی تحمل مشکلات آن وادی را نداشته و بدین وسیله به انحراف کشیده می‌شود. ثانیاً در بین عرفای اسلامی اشخاص بسیار زیادی بوده‌اند که مراحل سیر و سلوک را طی کرده و هرگز به گرداب شطح گویی گرفتار نشده‌اند. اگر چنین است که برخی در اثر تاب نیاوردن مرحله شهود، دچار شطح می‌شوند، چرا این اشخاص فقط از میان صوفیه هستند و در میان عرفای اسلامی چنین اشخاصی وجود ندارد؟
با قبول این فرضیه که شطح گویی نتیجه کشف و شهود عرفانی است، دست صوفیه رو شده چرا که اگر ایشان دارای نفس سلیم بوده و سیر و سلوک صوفیانه کامل بود، نتیجه‌اش شطح گویی نمی‌شد. چرا که انتظار می‌رود که شخص در اثر سیر و سلوک الهی، وزین‌تر از گذشته شده و ایمان وی کامل‌تر شود، نه اینکه در وادی شطح گویی افتاده و ظاهر کلامش بوی کفر و الحاد دهد. اگر قرار بود کشف و شهودی که به شطح گویی ختم می‌شود را سلوکی صحیح دانست، ائمه معصومین (علیهم السلام) که سلوکی الهی داشتند، باید مظهر تام شطح گویی باشند، و حال آنکه می‌بینیم که ساحت مقدس ایشان از چنین اتهاماتی بری بوده و در هیچ یک از کلام حضرات معصومین (علیهم السلام) شطح گویی دیده نمی‌شود. بنابراین سیر و سلوک صوفیه که ختم به شطح گویی شده را سلوکی ناقص می دانیم، چرا که انتهای اینچنین سلوکی به انحراف کشیده می‌شود.

پی‌نوشت:

[1]. فرهنگ معین ص 2044
[2]. دهخدا ذیل مدخل‌های شطح و شطحیات
[3]. کسروی احمد، صوفیگری، به کوشش امینی محمد، شرکت کتاب، 1393، ص 296
[4]. همان، ص 297
[5]. پارسا زاده فاطمه، پایان‌نامه بررسی تحلیلی و انتقادی شطح در تصوف، دانشکده علوم انسانی واحد کاشان، 1388، صص 3 و 4

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.