ریشه فرقه حروفیه در تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ همچنانکه تصوف خود فرقهای التقاطی است، بعضی از فرق دیگر هم برخی از عقاید و آموزههای خود را از تصوف گرفتهاند و در ایجاد آنها از صوفیه و دیگر فرق و ادیان الهام گرفتهاند. از آن جمله فرقه حروفیه است که فضلالله استرآبادی با استفاده از آموزههای صوفیانه و غالیانه و عقاید اسماعیلیان موفق به ایجاد فرقهای بنام حروفیه شد. از فضلالله استرآبادی بهعنوان یک صوفی اتحادی(وحدت وجودی) نام برده شده که در یک خانواده صوفی مشرب متولد شد که پدر و جدش هردو صوفی بودند.[1] فضلالله استرآبادی از جوانی علاقه زیادی به ریاضت و روزه و شبزندهداری یافت و کثرت تردد در مقابر تدریجاً او را وادار به ترک دنیا کرد و به سیاحت و مسافرت در بلاد واداشت و گفتهاند: مدت حدود 20 سال در رباط صوفیه در نجف میزیسته،[2] که سرانجام در حدود 40 سالگی در تبریز خود را واجد مقام اولیاء و صاحب مکاشفات عالی یافت و به ادعای خود به اسرار حروف مقطعه قرآن واقف شد. و ادعا کرد که شناخت خدا عبارت است از لفظ، زیرا خدا محسوس نیست و به همین لحاظ ارتباط میان خالق و مخلوق جز از راه لفظ انجام نمیپذیرد.[3]
لذا حروفیه معتقدند هر کسی که میخواهد به معنی درست کتابهای آسمانی و سخنان پیامبران پیشین پی ببرد باید به معنی و راز حروف آشنا شود. به دنبال این ادعاها فضلالله استرآبادی با استفاده از آموزه مهدویت شیعیان و قطبیت در صوفیه نزد خواص خود دعوی مهدویت نمود و از آنها نهانی بیعت گرفت که چون زمانش فرا رسد، با شمشیر خروج نماید و تا سالیان سال نیز در نظر حروفیه (مهدی) همان فضلالله حروفی است که جانشینان وی او را مظهر الوهیت میدانند.[4] اما ادعاهای فضلالله استرآبادی بهاندازهای بزرگ شد که به گفته خود: «برتر از هر پیغمبری است و آنچه برای هیچ پیغمبری به وحی و الهام روشن نشده، برای او آشکار است و آنچه هیچ پیغمبری نگفته، او میگوید.»[5] تا اینکه در اصفهان ادعای الوهیت کرد و همین سبب شد که فقها در تکفیر وی اقدام و اهتمام کنند، و به وجوب قتلش حکم کردند.
نکته قابل تأمل درباره ادعاهای فضلالله استرآبادی این است که ادعاهای او دقیقاً بهمانند بزرگان صوفیه بعد از گذراندن دوران ریاضت صوفیانه مطرح شده است چنانچه اکثر صوفیه بعد از مدتی ریاضت کشی، مقامات و ادعاهایی واهی برای خود مطرح میکنند.اما در حالی فضلالله استرآبادی خود را تنها عالم به حروفیگری میداند که درواقع سابقه حروفیگری بهپیش از قرن چهارم برمیگردد که شیعیان اسماعیلیه و صوفیان و فیلسوفیان و حتی معتزلیان برحسب مقصد خود بدان میپرداختند. چنانچه بزرگانی از صوفیه سالها قبل، از این علم استفاده کرده و کتابهای زیادی دراینباره نوشتهاند و گفتهشده مشایخ بزرگ صوفیه همچون غزالی در این رشته رسالههای متعددی نوشته که ظاهراً همه آنها از بین رفته است[6] یا ابن عربی که باب دوم تا هفتم فتوحات مکیه خود را از این مطالب انباشته است[7] و صدرالدین قونوی و عبدالله یافعی هم به این علم پرداختهاند و از آن جمله حلاج که معتقد است: «دانش همهچیز در قرآن است» و علم قرآن در حروف مقطعه آغاز سورهها و علم نقطه در معرفت اصلی مستتر است، تا برسد به علم غیب که کس بهجز خدا آن را نمیداند.[8] به همین ترتیب دیگر مشایخ تصوف همه راه را برای فضلالله حروفی هموار کردند و این مطلب نشاندهنده این است که فضلالله استرآبادی اولین کسی نیست که ورود در این علم کرده است بلکه او با استفاده از کتب بزرگان صوفیه که سالها درراه اثبات ادعاهای خود از این علم استفاده کردهاند توانست ادعاهایی نیز برای خود مطرح کرده و مریدانی را به دور خود جمع کند.بدون شک، حروفیگری با تصوف ارتباط داشته چنانچه حروفیه با ملتزم شدن به نظریه انسان کامل که از اعتقادات صوفیه است آن را اساس ولایت فضلالله قرار دادهاند[9] و همچنین فرقه حروفیه شبلی را از خود دانستهاند و حلاج هم در نظر حروفیان مقام والایی دارد و او را از سران و پیشروان خود میشمردند و او را(علیم به ذات الصدور) لقب دادهاند.[10] همچنین فرقه حروفیه حالات خود را با ملامتیه قیاس کرده و خود را از ایشان شمردهاند.[11]
بدون تردید اساس و ریشه فرقه حروفیه را باید از تصوف دانست، چراکه فضلالله استرآبادی نهتنها صوفی زاده بوده بلکه خود سالها در رباط صوفیه به ریاضت مشغول بوده و از عقاید و آموزههای آنان تأثیر گرفته است و با استفاده از عقاید صوفیه همچون اعتقاد به قطبیت، توانست فرقهای تأسیس کند که ریشه در تفکرات صوفیه دارد. اگرچه فرقه حروفیه در مواردی خود را بالاتر از صوفیه دانستهاند و صوفیه را اهل ظاهر و خود را اهل باطن معرفی کردهاند ولی نزدیکی و تأثیرپذیری حروفیه از تصوف، امری انکارناپذیر است چنانچه همین باطن گرایی و بیقیدی به شریعت را از صوفیه الهام گرفتهاند که گفتهشده: «حروفیان با اعتقاد به صفای باطن، از ارتکاب هرگونه عمل غیرشرعی باکی نداشتند.»[12] البته این خودپسندی حروفیه و حق دانستن خود نیز میتواند یکی از مواردی باشد که حروفیان خصوصاً فضلالله استرآبادی از صوفیه تأثیر پذیرفته است.
پینوشت:
[1]. شیبی، کامل مصطفی، الفکر الشیعی و النزعات الصوفیه، نشر مطبه النهضه، بغداد، 1386 ه ق، ص 179 - 180
[2]. الهامی، داود، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، نشر مکتب اسلام، قم، 1378، ص 132 و 133
[3]. شیبی، کامل مصطفی، الفکر الشیعی و النزعات الصوفیه، نشر مطبه النهضه، بغداد، 1386 ه ق، ص 212
[4]. الهامی، داود، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، نشر مکتب اسلام، قم، 1378، ص 150
[5]. همان، ص 144
[6]. شیبی، کامل مصطفی، الفکر الشیعی و النزعات الصوفیه، نشر مطبه النهضه، بغداد، 1386 ه ق، ص 195
[7]. محمد بن علی ابن عربی، فتوحات مکیه، مترجم خواجوی محمد، نشر مولی، 1388، تهران، ج 1، ص 64 و 148
[8]. الهامی، داود، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، نشر مکتب اسلام، قم، 1378، ص 138
[9]. شیبی، کامل مصطفی، الفکر الشیعی و النزعات الصوفیه، نشر مطبه النهضه، بغداد، 1386 ه ق، ص 234
[10]. الهامی، داود، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، نشر مکتب اسلام، قم، 1378، ص 155
[11]. شیبی، کامل مصطفی، الفکر الشیعی و النزعات الصوفیه، نشر مطبه النهضه، بغداد، 1386 ه ق، ص 234
[12]. موسوی دریاباری سید مهدی، پایاننامه "آیا صوفیه و دراویش درست میگویند؟، 1382-83، ص 49 و 50
افزودن نظر جدید